مریم فیروز، همسر نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده در یکی از خاطرات خود نقل میکند:
از مهمترین پرسشهای ذهنی و چالشهای تحلیلی برخی از منتقدین و معترضین به آقای کیانوری در حمایت از جمهوری اسلامی و شخص آیتالله خمینی این بود که؛ حزب توده و شخص کیانوری با توجه به دیدگاههای مارکسیستی و مخالفت با مذهب و دین در جهت پیشرفت و ترقی کشور، چرا و به چه علت از مدافعین جمهوری اسلامی و شخص آیتالله خمینی شدند؟!
پاسخی که مریم فیروز به نقل از دبیر کل حزب تودهی ایران میدهد، نشان دهندهی عمق شناخت و فهم آقای کیانوری به استقرار حکومتهای دینی و آفتهای حکمرانی دینی-مذهبی است و اینکه تمام این ساختارها محکوم به سرنوشت شوم استبداد دینی خواهند بود...
پاسخی که آقای کیانوری به این پرسش میدهد تکاندهنده است: "دین، مذهب و بهخصوص اسلام قرنهاست در تار و پود فکر و فرهنگ ایرانیان جریان دارد، هیچ تهدید، حمله و تحقیری نتوانسته، باورهای دینی و اعتقادات مذهبی را از ایران زدوده و جامعهی ایرانی را دینگریز و دینستیز کند. اما استقرار حکومت دینی (جمهوری اسلامی) و حاکمیت دین بر ابعاد مختلف زندگی انسان ایرانی، پایانبخش تفکر دینی و برچیدن اعتقادات و ایمان مذهبی در ساختار فکری و فرهنگی ایرانیان است..."
با گذر زمان و آنچه امروز مشاهده میکنیم صحت و درستی عبارت کیانوری و تجربهی تاریخ سیاسی جوامع در ناکآرامدی و ضعف حکومتهای دینی و مذهبی در تحقق توسعه و تعالی زندگی بشر بیش از پیش روشن مینماید.
کاری که اسکندر مقدونی، مغولان، شوروی، انگلیس، رضاخان و محمدرضا پهلوی در طول تاریخ برای دینزدایی ایرانیان نتوانستند انجام دهند، جمهوری اسلامی در زمان حیاتش به خوبی انجام داد...
پینوشت از تحلیل و رصد:
باورهای دینی و گرایشهای درهمتنیده با خِرد نیاکانی، همچنان به اشکال مختلف منتها با ضربآهنگ کمتری در میان تاروپود جوامع سنتی، ریشه خواهد دواند و به زیست نباتی خود ادامه خواهد داد، ولی جامعه ایران سکولارتر خواهد شد، و برای پیشبرد برنامههایش به یک همزیستی نانوشته با مذهبیون دست خواهد زد، سرگرانیِ نواندیشان دینی از سیر تحولات بنیانکَن پس از رخدادهای نیمه دوم سال ۱۴۰۱ که به جنبش زن، زندگی، آزادی موسوم گشت و تقلای جمعی از روحانیون ترقیخواه برای نجات پایگاه اجتماعیِ از دست رفتهشان را میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. /غلامرضا علیزاده