*
*
برای جان باختگان راه آزادی
تیر از کمان رها شد، بال و پرَت نبستی
مرطوب شد نگاهت از ما چو میگسستی
گویی ز روز آغاز بی فرصتی به پرواز
خالی شدی در آواز، بغضت چو میشکستی
بغضت زلال و رنگین، رغم سکوت ننگین
عشقی به نرمه پاشید بر جای جای هستی
شد قطرههاش دریا، دریایی ازتمنا
بر موج بی شکیبش بی واهمه نشستی
بودت نوید فردا، شور و شری سراپا
فریاد شد وجودت، بر اوج چون که جَستی
افسوس جستجویت، بردت به ناکجایی
هم آن کجا که گفتی تاهست میپرستی
دیدم شقایقانه، لبریز از تراته
آواز خود نخوانده، نا آمده شدستی
پرسیدمت...! نبودی...! چیزی نمیشنودی!
رویات گرچه جاماند، در نوبتی که رَستی
درجان بی قراران، پیچیده عطر سرخت
هستی تو بی شماران، گر چه ز ما گسستی
ویدا فرهودی
جاودانگی، ابوالفضل محققی
هله خورشیدِ شباهنگِ تو آمد، رضا بیشتاب