بسیار پیش آمده وقتی مطلبی در باره ی اپوزیسیون نوشته ام برخی از خوانندگان، به من نوشته اند که اپوزیسیون، مردم ایران هستند و خود آن ها حکومت نکبت را سرنگون خواهند کرد و آینده ی ایران را مشخص خواهند کرد.
بله. حکومت فعلی به دست مردم بر انداخته خواهد شد، و خود آن ها تصمیم خواهند گرفت که در آینده چه نوع حکومتی را جایگزین آن کنند.
اما این یک شعار زیباست که ربطی به واقعیت ندارد. به بیان روشن تر، این یک آرزوست که برای تحقق آن به وسایل و شرایطی نیاز هست و به این سادگی نیست که میلیون ها انسان به جان حکومت فعلی بیفتند و بعد از سرنگون کردن آن یک حکومت جدید بر پا کنند.
این وسایل و شرایط چیست؟
جواب این سوال را اهل سیاست ایرانی باید بدهند نه یک نویسنده ی سیاسی که کاره ای در امور سیاسی نیست.
جمع همفکر اهل سیاست، تشکیل دسته و گروه و سازمان و حزب و جبهه می دهد، و مجموع این جمع ها اپوزیسیون نام می گیرد.
بنابراین منظور از اپوزیسیون مردم مخالف حکومت نیستند که باید حکومت را تغییر دهند.
«همان طور که جمع اپوزیسیون نمی تواند بدون مردم حکومت را سرنگون کند، مردم هم به تنهایی و بدون رهبری و مدیریت، امکان سرنگون کردن حکومت را نخواهند داشت.»
به بیان دیگر اگر روزی توفان و سیلی در جامعه ی ایران مثل سال ۱۴۰۱ در بگیرد و پایه های حکومت نکبت را بلرزاند، این توفان و سیل اگر توسط اپوزیسیون خردمند و اهل عمل و کاربلد جهت داده نشود مثل آب باران، شاید تبدیل به سیل خانمان بر انداز و ویرانگر شود ولی در نهایت هرز خواهد رفت.
جهت دادن مردم در کانال هایی که اپوزیسیون باید به شکل خردمندانه تعیین و آماده کند وظیفه ی اهل سیاستی ست که متاسفانه امروز نه تنها توانایی و اراده برای تعیین جهت و انداختن نیروهای برانداز در کانال درست و مناسب ندارد بلکه توانایی و اراده ای برای مدیریت و جمع و جور کردن خودش هم ندارد.
«اپوزیسیون ما، عملا تبدیل به سخنگو ی بی فایده و خاصیتی شده که در بهترین حالت درد مردم را بازگو می کند.» مردم خودشان درد خودشان را می دانند و اگر هم کسی بخواهد این کار را بکند، نویسندگان و اهل رسانه ی سیاسی هستند نه اهل سیاست. «امروز همه چیز در هم ریخته و اهل رسانه خودشان را اهل سیاست می دانند و اهل سیاست خودشان را تبدیل به رسانه چی کرده اند.»
مبارزه ی اجتماعی، یک علم است که در ترکیب با عمل معنی پیدا می کند. «مبارزه ی اجتماعی یک عمل جمعی است مثل هر عمل اجتماعی دیگر.» فرقی نمی کند یک جمع سه چهار نفره بخواهد پروژه ای را به نتیجه برساند یا یک حزب پانصد نفره بخواهد یک مبارزه ی اجتماعی را به نتیجه برساند.
در وهله ی اول کسانی که می خواهند کاری را به نتیجه برسانند «باید آن کار را بلد باشند و در این کار تجربه داشته باشند و دانش لازم و اراده ی عمل هر دو را تواما داشته باشند». در ایران متاسفانه امر مدیریت بر خلاف تمام مشاغل دیگر طوری به نظر می رسد که نیاز به دانش خاصی ندارد و شخص مدیر حتی بدون تجربه، با مقداری امر و نهی و توپ و تشر از جایگاه خدایی، افراد زیر دست را باید مثل مهره های شطرنج حرکت دهد و اگر این شطرنج مبارزه ی اجتماعی باشد، قطعا در مقابل حریف قدر شکست خواهد خورد.
«مبارزه ی اجتماعی مثل هر عمل اجتماعی دیگر، نیاز به سلسله مراتبی نه صرفا برای امر و نهی کردن بی اثر، بلکه برای برنامه ریزی و اجرای صحیح برنامه دارد.» اگر این سلسله مراتب وجود نداشته باشد کارها هر کی هر کی خواهد شد و بنا خود را جراح خواهد دید و جراح خود را نانوا و الی آخر. چون در «کار سیاسی» مدرک دانشگاهی وجود ندارد لذا هر کسی از عمله گرفته تا دانشمند چون موضوع در مورد آتیه و منافع اوست خود را برای اظهار نظر و این که نظر او عملی شود محق خواهد دید.
درست مثل داد و فریاد کردن تماشاچی فوتبال که موقع تماشای مسابقه در تلویزیون فریاد می کشد پاس بده به این توپ را بده به اون و اصلا نمی داند در واقعیت موضوعات سیاسی هزار عامل ریز و درشت وجود دارد و این کار هر کسی نیست و نظر هر کسی هم مسموع نیست حتی اگر تیم متعلق به همین مردم باشد و به اسم او مسابقه بدهد.
ممکن است گفته شود ما رشته ی علوم سیاسی داریم. کسی که عالِم سیاسی ست در واقع تئوری های سیاسی را می داند و این دلیل نمی شود که او مثلا از چگونگی مبارزه ی سیاسی هم مطلع باشد، یا بتواند کار سیاسی کند....
اگر خوانندگان به چنین مطالبی علاقمند باشند این مبحث ادامه خواهد داشت....