البته می دانم که خانم فائزه هاشمی چند سالی ست که در زندان است و این خیر مقدم کمی بی موقع به نظر می رسد اما بعد از خواندن نامه ی ایشان که در آن از وضعیت همبندی های چپ اش در زندان شکایت کرده بود و این وضعیت آنقدر ناجور بوده که ایشان از مبارزه پشیمان شده و مثل سایبری های کامنت گذار جمهوری اسلامی فرموده که اگر قرار است این مخالفان سرکوبگر بر سر کار بیایند وای به حال ما، به نظرم آمد که ایشان به تازگی وارد زندان شده، یا احتمالا از بند وی.آی.پی به بند مستضعفان منتقل شده که بعد از چند سال ناگهان این گونه لب به شکایت گشوده است.
چند چیز در نامه ی خانم فائزه خانم برای من جالب بود که هر چند نمی خواستم چیزی در باره ی ایشان بنویسم چون کسی که در زندان است، حالا به شکل وی.آی.پی و فرست کلس، یا به شکل معمولی و اکونومی، بالاخره در بند است و دنیای آدم های دربند، دنیای خاصی ست که نمی شود آن را با دنیای بیرون مقایسه کرد و بر اساس دانسته های دنیای بیرون به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. ولی این چیزها باعث شد که این چند خط را بنویسم تا به قول قدما «لال از دنیا نروم»!
ایشان می نویسند:
«وضعیت به گونهای است که جز زندانیان ریشهدار و یا قدیمی، جدیدالورودها (بالای ۹۰%) در کمتر از حداکثر یک هفته، البته اگر ماندگار شوند، شوکه و مبهوت و پشیمان که اینها بودند چهرههایی که آرزوی دیدارشان را داشتیم؟ چه فکر میکردیم و چه دیدیم؟ چگونه از چاله به چاه افتادیم؟ و در آرزوی خلاصی و پیگرفتن زندگی و پشت سر را نگاه نکردن. میگویند در زندان که قدرتی ندارند اینگونهاند، وای اگر قدرتی بگیرند.»
بله. جدیدالورودها همان طور که از اسم شان پیداست جدیدالورود هستند و با وضعیت زندان و اخلاقیات داخل آن آشنا نیستند و عجیب نیست که از زندان افتادن شان پشیمان شوند چون نه همه ی زندانیان افرادی ایده آل هستند نه زندان محیط مناسبی برای شناخت دقیق آدم هاست. زندان،،، هم آدم ها را عوض می کند هم این آدم های عوض شده، آدم های زمان آزادی نیستند. این یک اصل طبیعی زندان است.
بعد می رسیم به «مقایسه ها»ی عجیب غریب سرکار خانم فائزه که یکی از نمونه هایش این است:
«میگویند چون ما سالها در زندان بوده و هزینه زیادی دادهایم، نمیشود افراد جدید تصمیمات قدیمیها را کنار بگذارند، چنین حقی ندارند.(مقایسه کنید با سماجت و مقاومت و برخورد حکومت در پاسخ ندادن به مطالبات نسلهای جدید و اکثریت جامعه از جمله در مورد حجاب اجباری و تغییرناپذیری تبعیضهای جنسیتی و عقیدتی و گاهاً نژادی)....»
این مقایسه رفتار زندانیان با رفتار حکومت،،، هم بیجاست هم گمراه کننده. رفتار چند زندانی را نمی توان و نباید با رفتار حکومت نکبت مقایسه کرد.
و بالاخره می رسیم به «آموخته ها»ی ایشان از زندان که عبارتند از:
«در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم. سرود آزادی و عدالت میخوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید میکنیم. از دموکراسی و فرهیختگی میگوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده دیگری باز تولید سلطه و استبداد را رقم میزنیم.
در این زندان آموختم سالها و حتی دههها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود بعنوان پیشنیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله داریم.
در این زندان آموختم که در کنار حقیقت بودن، حتی در زندان و در بین مبارزین راه آزادی هزینه گزافی دارد.
در این زندان بیشتر آموختم تنها راه رسیدن به آزادی و عدالت و برقراری یک حکمرانی خوب، اصلاحات و به ویژه اصلاحات ساختاری است.»
نه خانم جان. شاید هم صنف های شما مبارزین تو خالی و دیکتاتور حقیر باشند اما زندانیان سیاسی اغلب شان چنین نیستند. حالا این که می فرمایید برای تبدیل مبارزین تو خالی و دیکتاتور های حقیر نیاز به اصلاحات و اصلاحات ساختاری هست این آرزوی همه است که امور با اصلاحات درست شود ولی وقتی حکومت نکبت اسلامی اصلاحات ساختاری که هیچ، تحمل اصلاحات آبکی و ظاهری و حداقلی هم ندارد، تبلیغ این موضوع آن هم بر اساس «آموخته»های زندان کمی «زرنگ بازی» ست.
البته خانم فائزه، چه در زندان باشند چه در بیرون، اهل انقلاب و سرنگون کردن کامل حکومت نکبت نیستند ولی خب الان ایشان بهانه ای برای طرح موضوع اصلاحات پیدا کرده اند آن هم در زندان و عجیب نیست که این بهانه را مطرح می کنند.
زندان، بخصوص زندان سیاسی، قواعد خاص خودش را دارد که اگر با آن خود را تطبیق ندهی، دچار رنج و عذاب خواهی شد. زندان سلسله مراتب دارد، و این سلسله مراتب، بر اساس قدیمی و جدید بودن، بر اساس قوی بودن و ضعیف بودن، بر اساس سواد سیاسی، بر اساس پولدار بودن و بی پول بودن، بر اساس خود فروش بودن و مستقل بودن و بر اساس خیلی قواعد نانوشته ی دیگر اداره می شود.
اگر خانم هاشمی تازه با این قواعد آشنا شده اند باید بدانند که اتفاقا بنیان گذاران این قواعد از قدیم خود اسلامی ها بوده اند که با جدا کردن خود از کفار و آدم های نجس، بنیان تبعیض را گذاشته اند و دنباله ی این داستان در زندان های مخوف جمهوری نکبت همین است که خانم فائزه گوشه هایی از آن را دیده اند و از مبارزه پشیمان شده اند.
اگر لازم باشد، جزییات بیشتری در این باره بعدها خواهم نوشت.