شاید بهتر است پرسش بدین گونه باشد که: آیا جمهوری اسلامی ناچار به ورود به جنگ اسرائیل خواسته می شود؟
در جایگاه معلمی هیچگاه نشده که پاسخ دو پهلو و پر ابهام و ایهام،آن هم به پرسشی حیاتیچونان این سوال بدهم. به گمانم پاسخ اینگونه ها پرسش ها تا جای ممکن می بایست رک و بدون ترس از آبروریزی های(پرستیژ دانشگاهی) بعدی باشد.
نتانیاهو و کابینه اش، در ۴۵ روز آتی بر مسائل زیر متمرکز خواهند بود:
۱- تداوم فشار بر حزب الله و وادار کردن این سازمان به عقب نشینی تا پشت رود لیتانی. نتانیاهو تا جایی که ممکن است از نیروی زمینی استفاده نخواهد کرد، ولی بس بعید است که ناگزیر به ورود سربازانش به لبنان نشود؛
۲- وارد کردن جمهوری اسلامی به جنگ، با بهره گیری همه جانبه از هر گونه ترفند و دامی. حتی در صورت تداوم صبوری استراتژیک کنونی تصمیم سازان ایران، احتمال هدفگیری هوایی و پرتابی مستقیم به مراکز حساس کم نخواهد بود؛
۳- کشاندن ایالات متحده به جنگ با فرض وارد کردن جمهوری اسلامی.
با این همه و با وجود بکارگیری دهها سناریو مشابه ترور حسن نصرالله و حتی حمله مستقیم هوایی-پرتابی به خاک ایران، چهار مساله بسیار ساده می تواند بر تصمیمات جمهوری اسلامی موثر قرار گیرد:
الف- ناترازی فاحش توان هوایی و پدافندی ایران-اسراییل(اشغالگر). تصور نمی کنم هیچ نهاد تصمیم سازی باشد که هنوز به فهم این ناترازی آگاه نشده باشد؛
ب- چگونگی سرنوشت برخورد و درگیری اسرائیل- حزب الله(لبنان)؛
پ- فرایند و روند نبرد غزه؛
ت- دور بودن جغرافیایی ایران از اسرائیل و همسایه نبودن این دو.
اگر من به تنهایی در شرایط کنونی تصمیم گیر بودم. باز هم بر صبوری استراتژیک پای فشرده و تا سرحد ممکن، هیچ واکنش مستقیمی نشان نمی دادم. زیرا نمی خواهم ملت و کشورم وارد بازی از پیش طراحی شده بی بی- پوتین شوند.