Monday, Sep 30, 2024

صفحه نخست » فقر کشنده حاصل سیاست‌های استبداد مطلقه فقیه، جهانگیر گلزار

Jahangir_Golzar_2.jpgدر ایران سالهاست بحرانهای سیاسی و روابط مبتنی بر خشونت باعث گردیده که تاثیرات بیمار گونه بر اقتصاد کشور وارد شود و بسیاری از مردم وطنمان را فقیر، عصبی و پریشان نماید. مردم با نبود آینده روشن نمی‌توانند دراز مدت زندگی خود را برنامه گذاری کنند و از طرف دیگر تورم بسیار بالای کالاها به ویژه اساسی برای زندگی معمولی، موجب گردیده بخش بزرگی از جامعه دچار فقر و فقر مطلق شود. این بخش جامعه مخصوصا به شدت عصبی، افسره، خشمگین و دچار انواع بیماریهای روحی و جسمی و در مواردی دچار اعتیاد و بزهکاری گردیده است. در این نوشتار کوشش دارم بخشی از فقر اقتصادی که جامعه دچار گردیده را توضیح دهم. امید که این توضیح بتواند فقر حاکم بر وطنمان را کمی ملموستر نماید.
خط فقر یک خانواده ۳ نفره چه اندازه می‌باشد؟
بر اساس حد اقل نیاز یک خانواده ۳ نفره آماری از طرف عضو هیات علمی مرکز پژوهش‌های مجلس، داده شده است: "بر اساس آخرین محاسبات انجام‌شده، عدد برآوردی خط فقر یک خانوار ۳ نفره در شهر تهران در سال ۱۴۰۳ حدود ۲۰ میلیون تومان است. " اگر مبنا را بر این آمار بگذاریم در طول یک سال گذشته خط فقر بنا بر روند رو به رشد تورم و تولید فقر، این خانواده ۳ نفر به درآمد بیشتری از ۲۰ میلیون تومان ماهانه برای گذران زندگی نیز دارند. در اینکه چگونه و بر اساس و چه مبنایی ۲۰ میلیون محاسبه شده است، جای سوال فراوان وجود دارد. می‌دانیم که مناطق مختلف پایتخت کرایه خانه‌ها متفاوت ولی در کل کرایه خانه بخش بزرگی از مخارج خانواده را در بر می‌گیرد. آنچه بسیار مهم است دو خط فقر مورد محاسبه قرار می‌گیرد. یکی خط فقر مطلق و یکی خط فقر نسبی. بر اساس استاندارد جهانی هر فرد برای ادامه حیات حقوقمند نیاز به ۲۵۰۰ کالری دارد و متناسب با این مقدار کالری نیاز به پروتئین و ویتامین کافی نیز دارد. آنچه اقتصاد دانها و متخصصین تغذیه به آن باور داشته و در تحیلهای خود می‌آورند این است که نیمی از ایرانیان از این میزان کالری و پروتئین و ویتامین و... برخوردار نیستند میوه‌ها و سبزیجلت ومنابع پروتیئنی مثل گوشت و تخم مرغ گران هستند و اغلب کالری‌ها از هیدارت کربنهای ساده مثل شکر و نان (اغلب بی کیفیت) و روغنهای ناسالم فرآوری شده تامین می‌شوند. که خود در آینده موجب ابتلای شهروند ان به انواع بیماری‌های متابولیکی از قبیل فشار خون بالا و کبد چرب و دیابت و مقاومت به انسولین و سکته قلبی و... می‌گردد.

برای دست یافتن به خط فقر نسبی به آمارهای ارائه شده دولتی مراجعه کرده و اختلاف حقوق و در آمد اقشار جامعه را مورد بر رسی قرار می‌دهند. در کشورهایی که آمار صحیح در اختیار است، بر اساس ضریب جینی که متناسب با در آمد خانوار است محاسبه می‌گردد و در اروپا و آمریکا این ضریب بین ۲ دهم تا۳ دهم درصد می‌باشد. در ایران بنا به نوشته سایت اقتصاد ۲۴ در تاریخ شهریور ۱۴۰۳ این شاخص در سال ۱۴۰۱ از مرز ۴دهم درصد گذشته است. توضیح در باره ضریب جینی این است که: ضریب جینی شاخصی اقتصادی برای محاسبهٔ توزیع ثروت در میان اقشار مختلف مردم یک جامعه است. ضریب صفر جینی بیانگر برابری کامل است، جایی که همه مقادیر یکسان هستند. ضریب جینی یک (یا ۱۰۰٪) بیانگر حداکثر نابرابری در بین مردم است. بالا بودن این ضریب در یک کشور معمولاً به عنوان شاخصی از بالا بودن اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی در این کشور در نظر گرفته می‌شود. مجددا به شاخص ایران که ۲/۴دهم درصد می‌باشد توجه کنیم که ازضریب صفر بسیار دور است.
پرسشی که در ذهن می‌آید این است که این ۲۰ میلیون تومان هزینه خانواره ۳ نفره با کرایه خانه محاسبه شده و یا بدون کرایه خانه چگونه زندگی میکنند؟! زیرا مخارج زندگی در حال حاضر در وطنمان به گونه‌ای است که گویی کرایه خانه در آن محاسبه نگردیده است. با این حساب کارمندان و کارگران و بخش بزرگی از کشاورزان و... زیر خط فقر زندگی می‌کنند.
چه تعداد از شهروندان زیر خط فقر هستند؟
آمارهای دولتی می‌گویند که ۳۷ درصد جامعه ایران در خط فقر است و به عبارت دیگر ۳۲ میلیون نفر زیر خط فقر هستند و امکان برخوردار شدن از نیازهای اساسی زندگی را ندارند. این هموطنان کمبود کالری روزانه دارند و از آن مهمتر کمبود مواد واقعا مغذی برای سلامت منجمله پروتئین و ویتامین با نخوردن میوه و سبزی کافی را نیز به شدت دارا هستند. چون حیات این خانواده‌ها در کمبود مواد غذایی در خطر است، متاسفانه از کمبود پوشاک و تفریح و رشد علمی و آسایش روحی روانی نیز به اجبار محروم هستند و این امور برای میلیونها ایرانی جزو موارد لوکس و نه نیازهای اولیه محسوب می‌شوند! گفته می‌شود پنج درصد هموطنان ما در فقر مطلق و یا فقر شدید می‌باشند. به عبارت دیگر ۵/۴ میلیون نفر از هموطنان ما در زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند. این تعداد را اگر در مقیاس یک شهر مثلا تمام ساکنین اصفهان و یا مشهد و یا شهر تبریز، تصور کنیم برای ما وسعت این فقر و بزرگی این فقر بیشتر ملموس می‌شود. بر این فرض تصور کنیم در شهری وارد می‌شویم که همه رنگ پریده و بیمارند و چشمها به شما نگاه می‌کنند که ما را درک کنید ما گرسنه‌ایم، ما زندگی نداریم، حق زندگی ما سالهاست که از آن برخوردار نیستیم. در این شهر بهداشت و درمان کمیاب است. در این شهر مردم برای خوردن یک لقمه غذای نذری دست و پا می‌زنند و متاسفانه عده‌ای به آنها می‌خندند و تحقیرشان می‌کنند. در این شهر فساد و اعتیاد در چشمان اکثریت دیده می‌شود. پلیس می‌کوشد مردم این شهر را سرکوب کند تا به وضع موجود اعتراض نکنند. در صورتی که این شهروندان حق حیات و حق زندگی در نبود فقرو در رفاه را دارند.
در ایران وقتی از خانه خارج می‌شویم به اطراف خود نگاه کنیم. از هر ۳ نفر یک نفر به درد "چه کنم "در فقر جهت ادامه حیات دچار است.
فاجعه فقر و تبعات آن هر سال ابعاد جدید به خود گرفته است و خواهد گرفت. از سال ۱۳۹۰ تا سال ۱۴۰۲ حدود ۱۰ میلیون نفر به آمار فقیران ایران اضافه شده‌اند. به همین نسبت در حال حاضر بنا بر داده‌های دولتی ۳۲ میلیون فقیر و بنا بر داده‌های اقتصاد دانها حد اقل ۳۶ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند.
اگر از دید حد اقل حقوق به مسئله فقر در کشور بنگریم به این واقعیت می‌رسیم که نرخ خط فقر در شهر تهران و شهرهای بزرگ کشور حداقل دوبرابر حداقل دستمزد تصویب شده در کشور می‌باشد. به همین دلیل، درصد زیادی از شاغلان در کشور در شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ، فقیرند یعنی درصد زیادی از فقرای ما در این شهرها شاغلند و در فرهنگ ایران می‌گویند با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می‌دارند.
فقر در استانها
بر اساس آماری که رئیس دبیرخانۀ شورای‌عالی سلامت و امنیت غذایی داده است، ۸ استان کشور از نظر تغذیه نیاز به توجه بیشتری دارند. این استانها سیستان‌ وبلوچستان، کهگیلویه ‌و بویراحمد، ایلام، هرمزگان، خوزستان، کرمان، خراسان جنوبی و بوشهر، می‌باشند.
در رابطه با فقر استانها، آقای طباطبایی رئیس اسبق دانشگاه علوم پزشکی سیستان‌وبلوچستان گفته است: «بر اساس آمارها، بین ۲۰ تا ۳۰ درصد کودکان زیر ۵ سال، یعنی حدود ۱۵۰ هزار نفر با فقر شدید و کمبود تغذیه در این استان مواجه‌اند و وعدۀ غذایی کامل ندارند. وعدۀ غذایی آنان در حد نان و چای است و قطعاً از میوه و سبزی بی‌خبرند.»

آقای طباطبایی توضیح داده است: حدود ۳ میلیون و ۲۵۰ هزار نفر در سیستان‌وبلوچستان زندگی می‌کنند، اما ۶۰ درصد خانوار‌های شهری و ۸۰ درصد خانوار‌های روستایی زیر خط فقر هستند. به دلیل فقر، خشکسالی و ناامنی، ۴۰ درصد مردم زابل و چابهار حاشیه‌نشین گردیده‌اند، بیشترین میزان حاشیه‌نشینی، در این استان وجود دارد. همچنین جوان‌ترین استان کشور از نظر جمعیت می‌باشد؛ حدود ۵۰ درصد جمعیت این استان زیر ۱۵ سال هستند و حدود ۵۰۰ الی ۶۰۰ هزار کودک زیر ۵ سال دارد و این یعنی فقر غذایی، لاغری و کم ‌وزنی، در بین کودکان گسترده است و همچنین مادران باردار هم با کمبود مواد غذایی و سوء‌تغذیه مواجه‌اند.
در این منطقه همچنین گوشت و حبوبات هم سالی یکی دو بار توسط خیریه‌ها به آنان می‌رسد. بسیاری از خیریه‌ها، فعالیت مداوم در این استان دارند و حتی نان شب این خانوار‌ها با هزینۀ آنان تأمین می‌شود. همچنین خیرین آرد را می‌خرند و به نانوایی‌ها برای پخت و توزیع بین نیازمندان می‌دهند.
وزارت بهداشت برای استان سیستان و بلوچستان روی کاغذ، برنامه و مداخلاتی برای سوءتغذیه انجام داده است، اما موثر نبوده است. اگر به آمار سوءتغذیۀ سال ۱۳۷۹ نگاه کنید، شدت فقر و سوءتغذیه از آن سال تا به الان در سیستان ‌وبلوچستان سه برابر شده است.
استبداد ولایت مطلقه فقیه شدت فقر را نمی‌بیند و به آن توجه ندارند و با بحران سازی و بی کفایتی آنرا موجب می‌شود!
تا کسی چشمان دل خود را باز نکند و این همه ظلم و فقر را در درون خود حس نکند و یا در منطقه در کپرهای این افراد شبی را صبح ننماید متوجه نمی‌گردد چه بر سر این مردم می‌رود.
ظلم و بی عدالتی زمان خود را با خشونت تمام نشان می‌دهد که در مدت ۱۰ سال فقط در ۱۰ فساد مالی که از طرف رانت خواران در شبکه مالی نظامی، فعال بوده‌اند، ۹۲ میلیارد اختلاس ممکن شده است. در این استبداد مطلقه فقیه، فساد‌های مالی مختلف و استبداد و ظلم در کنار هم دارد مردم ایران را در فقر از بین می‌برد.
بر اساس گزارش‌های اقتصادی، ایران، هفت سال پیاپی تورم دو برابر میانگین تورم بلندمدت را داشته و بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از طبقه متوسط ایران در حال حذف و ملحق شدن به طبقات فقیر جامعه گردیده است.
بسیاری از طبقه متوسط که در ظاهر زندگی معمولی دارند به طبقه فقیران پیوسته‌اند و امکان زندگی از آنها گرفته شده است. در این میان کارمندان و بازنشستگان زیادی مشاهده می‌شود. در بین اغشار مختلف فقیر کشور، زنان سرپرست خانواده در وضعیت بسیار بدتری به سر می‌برند.
طبقه متوسط جامعه وظیفه تحصیل و رشد جامعه را در موارد مختلف به دوش می‌گیرد. وقتی این شهروندان به طبقه فقیر می‌پیوندند، وقتی آمار اعتیاد وفحشا و سایر نابسامانیهای اجتماعی فزونی می‌یابد، جامعه با رفاه و آزادی و استقلال مجموعه نمی‌دهد بلکه با استبداد ووابستگی و ادامه حیات چنین نظامی به ناچار و ناخواسته مجموعه می‌دهد. البته زیست در فقر دست بستگی ایجاد می‌کند و به ناچار و به اجبار ادامه سیاستهای خشونت پرور استبداد را میسر می‌سازد. نه اینکه در دل طبقه زحمتکش کم در آمد، یگانگی در موافقت با ادامه استبداد ولایت فقیه بوجود بیاید. از اینرو است که هر گاه این شرایط ادامه یابد استبدادیون خود را رویین تن حس میکنند اما در واقع ضربه پذیر ترین موقعیت را دارند. زیرا هم خود نظام از درون دچار پویایی تلاشی حاصل از فساد می‌گردد و هم وقتی در جامعه کارد به استخوان برسد و تحمل جامعه سر آید، زمینه انقلاب فراهم می‌آید و هیچ استبد ادی تاب مقاومت در مقابل جنبش همگانی را نخواهد داشت.
فقر نتیجه بیمار شدن روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در نتیجه آلودگی به انواع خشونت و یا به عبارتی به بیماری روابط قوا دچارشدن می‌باشد. روابط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نظام استبدادی ولایت مطلقه فقیه تاثیرات بیمارگونه خود را بر روابط اقتصادی گذاشته و بجای رشد اجتماعی، فقر را تولید می‌کند. از طرف دیگر فقر ناشی از روابط مافیایی که از رانت تغذیه می‌کند نیز می‌باشد. فقر ناشی از عدم عدالت اجتماعی تاثیراتش را بر روی خانواده‌ها گذاشته و همه در بیماریهای ناشی از فقر و خشونتهای مختلف همچون طلاق، فحشا، اعتیاد و دزدی و... دچار می‌گذارد.
در حال حاضر استبداد مطلقه فقیه و راس هرم قدرت او یعنی بیت خامنه‌ای، بخاطر موافق بودن و مدافع بودن ساختن بمب اتمی باعث گردیده که ایرانیان در تحریم اقتصادی بسر برند. این تحریمها عملا جامعه و مخصوصا بخش فقیر را هدف گرفته است.
زنان سرپرست خانواده در فقربالایی گذران می‌کنند.
زنان سرپرست خانواده از فقر اقتصادی و مخصوصا اجتماعی بیشتری آسیب می‌بینند. مثلا آمار ترک تحصیل فرزندان زنان سرپرست خانوار بالا است. فرزندان این خانواده‌ها بخاطر کمک به درآمد خانواده متاسفانه مجبور به ترک تحصیل گردیده‌اند و یا اینکه از ادامه تحصیل در دانشگاه انصراف داده‌اند.
فقردر ایران با استبداد یگانگی یافته است. استبداد نظام ولایت مطلقه فقیه بخاطر ادامه دادن به استبداد خود هزینه‌های تخریب را سالانه رشد می‌دهد و بودجه‌های عمرانی هر سالانه کمتر و کوچکتر و بی عمل و خرج هزینه‌های جاری می‌شوند. به فرار جامعه جوان که سالانه ۱۲۰ هزار تا ۱۶۰ هزار از کشور مهاجرت می‌کنند توجه کنیم. این مهاجرتها خود نتیجه فقراقتصادی و فقر اجتماعی و نبود آینده روشن می‌باشد. به گفته اقای صالحی رئیس اسبق سازمان انرژی هسته‌ای برای هر جوان حدود ۵ میلیون دلار در طول عمر و جهت تحصیل هزینه گردیده است. با این حساب یعنی سالانه ۶۰۰تا ۸۰۰ میلیارد دلار سرمایه انسانی و نیروی تولید و ابتکار و استعداد از کشور خارج و جذب کشورهای مسلط می‌گردد.
راه حل در اصلاح این نظام نیست زیرا استبداد حاکم اصلاح پذیر نیست. راه حل در تغییر استبداد ولایت مطلقه فقیه به دمکراسی شهروندان می‌باشد. در دمکراسی و جمهوری که برابری در حقوق اصل روابط بوده تا جامعه رشد و تحول را روش عمومی خود کرده و هر سه قوه مجریه و قضاییه و مقننه در خدمت مردم و رشد آنها و مقابله با موانع تحول شهروندان و طبیعت امکان زندگی در وطن را در استقلال و آزادی ممکن نمایند.
موانع رشد و جذب نیروی انسانی در آزادی و استقلال وطن ممکن می‌گردد. جامعه جوان و ابزارهای تولید و سرمایه‌ها و طبیعت و... با حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق طبیعت اگر یک مجموعه را ممکن کند وطن ما رشد را تجربه خواهد نمود و انسان ایرانی در وطن بدور از فقرمی تواند تحول و آسایش و رشد و شادی را تجربه کند.
تا آن روز و رسیدن به این تحول وظیفه تک تک ما مردم است که از حقوق همدیگر دفاع کنیم و همدیگر را دریابیم.
تا از حقوق خود و حقوق دیگر هموطنان و حقوق طبیعت دفاع نکنیم، به دمکراسی و تحول اجتماعی نخواهیم رسید.

جهانگیر گلزار
Golsar57@yahoo.de
https://www.jahangir-golzar.com/
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy