پیروزیهای پی در پی و چشمگیر نظامی- اطلاعاتی اسرائیل در برابر نیابتیهای ایران، بویژه حزب الله، نشان از آن دارد که رقبا و مخالفان طرز تفکر خامنهای، در بالاترین سطح نظام، دارند زیر پای رهبری را خالی میکنند و هر چه بیشتر او و ابتکارات و سیاستهایش را زمینگیر میسازند. نمیخواهم بگویم که تغییر در سیاست و یا در حکومت بصورت سخت و در فاصله زمانی نه چندان دور اتفاق میافتد؛ اما، میبینیم که این شیب تند تر شده و روند نرم تغییر دارد کم کم به سوی زایمان سخت در حلقه رهبری و تصمیم سازان رژیم پیش میرود.
در همین راستا و با توجه به مجموعه ناکارآمدی و ضعف تاکتیکی و استراتژیکی نظام، بنظر سخت میآید که خود خامنهای هم بخواهد و در واقع بتواند نظام را به رویارویی سخت و مستقیم با اسرائیل بکشاند. رژیم گرفتار سردرگمی و شاید هم بی انگیزگی در گرفتن یک تصمیم روشن و قاطع است. بگمانم واکنش ایران در حد واکنشی باقی میماند و کنترل خواهد شد. شاید با کمی تردید بتوان گفت که تا این مرحله از جدال و احتمالا تا زمان کوتاه پیش رو، ایران، آمریکا و نیز اسرائیل راضی باشند بر گرد یک مرز مشخص مانور بدهند. هر آینه، این توافق نانوشته و از سر اضطرار تا چند هفته و یا چند روز آینده پایدار نخواهد ماند.
به هر روی، منطقه ناگزیر است نظم نوینی را که حد و حدود قدرتها معلوم باشد بپذیرد. در نهایت، این مهم یا با جنگ بزرگ فراهم خواهد شد و یا با تغییر ساختاری- و شاید ساختار، در ایران پدیدار خواهد گشت.
شاید بتوان گفت، اسرائیل با زمینگیر کردن بازوهای نظامی فرقههای عربی ضد اسرائیلی، کم کم آماده میشود تا در فرایند زمانی دور تر با وجهه سیاسی فرقههای انقلابی عربی تقابل- اگر نه تعامل، سیاسی- ایدئولوژیک برگزار کند. اگر چنین شود، پایان ماجراجویی منطقهای رژیم آخوندی؛ دست کم در خارج نزدیک اسرائیل رقم خواهد خورد؛ البته اگر تا آن زمان ساز و کار و یا سرنوشت رژیم دچار دگرگونی بزرگ نشده باشد.
در وضعیت امروز، فکر میکنم کار از رقابت و تضاد منافع میان چهرههای کلیدی رژیم گذشته باشد. حالا دیگر بحث تعارض و رویارویی است. موضوع بقا است؛ نه بقا در چارچوب نظام که اصلا خود بقا. رهبری نظام افتخارش به آن بود که تهدید جنگ را از ایران اسلامی دور داشته و نظام راام القرا باثبات و قدرتمند ساخته است. حالا روشن شد که این هر دو، خیال محال بوده است. دیگر رهبری در خود نظام هم آن اقتدار پیشین را ندارد چه رسد به اقتدار نظام به عنوان بیضه منطقه اسلامی. رهبر اکنون خسته و فرسوده شده است. دور نمینماید که جابجایی نرم و شاید سخت، فراتر از حلقههای کلیدی رژیم، در سطح رهبر رخ دهد. چه بسا قدرتهای فرامنطقهای پشتیبان نظام نیز این ضرورت را دریافته باشند.
در چنین شرایطی رویارویی رژیم در برابر ضربات پی در پی اسرائیل تنها میتواند واکنشی و عصبی باشد. احتمالا رژیم خود را ناگزیر به پاسخ میداند؛ اما، پاسخ رژیم بازدارنده نخواهد بود که به عکس بهانه موجه به دست نتانیاهو میدهد برای پاسخ متقابل و محکم تر به رژیم و البته به ایران. در حالی که سازمان نیابتیهای رژیم بهم ریخته و رهبری رژیم در وضعیت کیش و مات است؛ سخت است بپذیریم که واکنش سپاه و ارتش ولایی از نظم و هماهنگی و حسابگری برخوردار باشد. در این وانفسا، اگر توان اتمی یک واقعیت گریز ناپذیر میبود شاید قضیه کمی فرق میکرد. اما، واقعیت آن است که جهان در توهم نیست و این رژیم است که در توهم خودساخته گیر افتاده است. رژیم بدبخت تر از دوره قاجار در وضعیت شاه سلطان حسین گرفتار شده است.
رژیم شکننده تر از هر زمانی شده است. مردم از رژیم خسته و بریده، چشم انتظار تغییر ساختاری هستند. بنظر میآید تحمل و صبر اروپا و آمریکا در برابر رژیم به شماره افتاده است. اسرائیل چه از نظر قابلیت نظامی و چه از نظر توجیه جهانی دلیلی نمیبیند که به بازی موش و گربه با رژیم ادامه دهد. سالهای طولانی اذیت و آزار رژیم، دیگر اسرائیل جانش به لب رسیده است. بنظر میآید نتانیاهو توانسته پرزیدنت بایدن را متقاعد کند که برای کشورش راهی نمانده مگر آنکه با رژیم رو در رو شود. اسرائیل در عمیق ترین لایههای نظامی، امنیتی و سیاسی رژیم نفوذ کرده است یا بهتر است بگویم چهرههای با نفوذ در رژیم ایران از روی ترس یا طمع و شاید هم از روی وطن پرستی نفوذی اسرائیل شدهاند. در کنار کمک شایان نفوذیها به اسرائیل، تکنولوژی فوق پیشرفته نظامی و نیز ابزار و اسرار فوق سری آمریکا به یاری نتانیاهو آمد تا او بتواند قدم به قدم تارهای عنکبوتی رژیم در منطقه را برچیند.
اگر تهاجم ۷ اکتبر به حریم اسرائیل را تنها حماقت آتش به اختیاران حماس بدانیم و شک کنیم که آیا رهبری رژیم هماهنگ با ارباب خارجیش در طراحی سبک و سطح آن حمله وحشیانه، بطور مستقیم نقش داشته است؛ در ادامه جنگ غزه دیدیم که رهبر به دام دو اشتباه بزرگ افتاد. موشک پرانی رژیم به خاک اسرائیل احمقانه ترین کاری بود که یک رژیم منزوی در منطقه و در میان مردم خود میتوانست بکند. رژیم خودش را در تله زیرکانه نتانیاهو انداخت. رژیم دستش را رو کرد و بهانه مواجهه مستقیم را به نتانیاهو داد. عقلانیت میدانی حکم میکرد که رژیم دم فرو بندد و کاری نکند. رژیم، اگر هم میخواست پاسخ دهد راهش حمله مستقیم آنهم به خاک اسرائیل نبود. آنها میتوانستند به گونهای کم هزینه تر پاسخ دهند. اشتباه دیگر رهبر در رجز خوانی و ادعای خونخواهی برای هنیه بود؛ بویژه که رهبر تنها چند هفته پس از عملیات شکست خورده موشک پرانی دوباره رجز میخواند. گذشته از این، داد و قال رژیم برای خونخواهی وجاهت قانونی نداشت؛ چون اسرائیل مسؤلیت ترور هنیه تروریست را نپذیرفته بود. با این دو اشتباه محاسبه، رژیم به انتظارها فراتر از توانش دامن زد و هر چه بیشتر خود را در معرض طعنه و تهدید قرار داد.
به هر روی، همچنان جای این شک باقی است که تضاد سیستماتیک در بطن نظام دست رهبر را در پوست گردو انداخت تا او و نظامش در موقعیت واکنشی و شکننده بیافتند.
تضاد منافع مالی و سیاسی درون مافیای چند لایه رژیم از یکسو و تعارض در اولویت بندیها برای سیاست گذاری و مدیریت کلان کشور و نیز نبود تفاهم پیرامون ضرورت استراتژیک، ناهماهنگی و سراسیمگی را در حلقههای کلیدی رژیم موجب شده است.
نیروهای رژیم دیگر مانند گذشته باور و دلبستگی ایدئولوژیک ندارند. بین بدنه رژیم و و حلقههای بالا و میانی که آلوده به فساد هستند واگرایی افتاده و اینگونه است که انگیزه نیروها برای دفاع از رژیم بسادگی در برابر خطرها رنگ میبازد. اینجاست که نیروهای با نفوذ از روی ترس و یا طمع آماده وا دادن و خود فروشی هستند و به اصطلاح نفوذی میشوند. بسیار بعید مینماید که اسرائیل حتی با کمک آمریکا با بهرهگیری از ابزار مدرن جاسوسی و تکنولوژیک میتوانست به چنین عملیات دقیق و پیچیده و پیوسته دست بزند؛ مگر به مدد نفوذیها.
ایران در پیچ خطرناک تاریخ، حیران و سرگردان مانده است. آیا کسی و یا کسانی را در قامت رهبری میشناسید که به داد این معتاد به دیکتاتوری برسند. اگر نه، این معتاد تلو تلو خوران به پرتگاه فروماندگان تاریخ خواهد افتاد!
کُدها و جملههای کلیدی نتانیاهو و پاسخ محافظه کارانه و محتاطانه خامنهای را کنار هم بگذاریم روند تحولات روشن میشود.
آیا به سوی جنگ میرویم و یا بسوی جدالی فرسایشی که قیام مردم را در پی خواهد داشت. شاید برای فرار از جنگ و آوارگی و بدبختیهای نفسگیر، هر چه زودتر باید رفت بسوی انقلاب!
سیروس فیروزیان
*
*