Wednesday, Oct 2, 2024

صفحه نخست » چگونگی تشکیل دولت اسرائیل، مؤسسه سیاست خارجی سوئد، ترجمه سارا روزدار

Israel.jpgروابط تاریخی میان مردم یهود و ایرانیان به دوره‌های بسیار دور بازمی‌گردد. این دوستی از زمانی آغاز شد که کوروش کبیر، پس از فتح بابل، یهودیانی را که توسط نبوکدنصر (بخت النصر) به زور به بابل تبعید شده بودند، آزاد کرد. کوروش، با کمک سپاهیان هخامنشی، آن‌ها را به سرزمین اجدادی‌شان در بیت‌المقدس بازگرداند. این اقدام تاریخی به عنوان نقطه آغاز دوستی عمیق میان ایرانیان و یهودیان شناخته می‌شود.

داستان آوارگی یهودیان با آزادسازی آنان بدست کوروش و بازگردانده شدن به سرزمین خود خاتمه نیافت. آنها بار دیگر در دوران امپراتوری روم و پس از جنگ‌های یهودی و رومی، از سرزمین خود آواره شدند و در سراسر جهان پراکنده گشتند. این پراکندگی تا سال ۱۹۴۸ ادامه داشت. در این سال بود که سرانجام، پس از سلسله‌ای از رویدادها و تلاش‌ها، کشور اسرائیل توسط جمعیت یهودیانی که به سرزمین اجدادی خود بازگشته بودند، تأسیس شد.

در سال ۱۹۵۰، دو سال پس از تأسیس اسرائیل، ایران تحت رهبری محمدرضا شاه پهلوی این کشور را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت. این اقدام، روابط دوستانه‌ای میان ایران و اسرائیل ایجاد کرد که تا بهمن شوم ۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی ادامه داشت.

با تشکیل جمهوری اسلامی، تمامی روابط دیپلماتیک و تجاری میان ایران و اسرائیل قطع شد و با گذشت زمان، جمهوری اسلامی موضعی خصمانه نسبت به اسرائیل و موجودیت آن اتخاذ کرد که تا به امروز ادامه دارد.

در سال‌های اخیر، جمهوری اسلامی با سیاست‌های ضداسرائیلی خود، بخش قابل توجهی از سرمایه‌های ملت ایران را به تقویت گروه‌های شبه‌نظامی نظیر حماس، حزب‌الله و حوثی‌ها اختصاص داده است. آخرین نمونه هولناک این سیاست‌های تنش آمیز را که بی‌ثباتی در منطقه را به بالاترین نقطه خود رسانده است، در حملات وحشیانه حماس در هفت اکتبر ۲۰۲۳، که به کشته شدن بیش از ۱۲۰۰ نفر و اسارت بیش از ۲۰۰ نفر انجامید، شاهد بودیم. این حمله نشان داد که هدف این گروه‌ها، تنها نابودی اسرائیل نیست بلکه کشتار یهودیان نیز در دستور کار آن‌ها قرار دارد.

در این شرایط بحرانی که جمهوری اسلامی با دامن زدن به احتمال بروز جنگ میان ایران و اسرائیل، امنیت منطقه را تهدید می‌کند، سیاست‌های منطقی و ملی ایجاب می‌کند که ما، به عنوان ملت ایران، در تلاش برای جلوگیری از این جنگ در کنار کشور اسرائیل بایستیم. از منظر اخلاقی نیز این وظیفه بر دوش ما ملت ایران سنگینی می‌کند تا از اسرائیل در برابر تهدیدات جمهوری اسلامی حمایت کنیم. چرا که اسرائیل نه تنها هرگز عامل و ایجاد کننده هیچگونه تهدیدی علیه ایران نبوده، بلکه بیش از سی سال و اندی است که بی‌دلیل، هدف حملات لفظی و تهدیدات نظامی جمهوری اسلامی تحت لوای کشورمان ایران قرار دارد.

تصاویر و اسنادی که از وجود تونل‌های تسلیحاتی در مناطق مسکونی فلسطینی‌نشین منتشر شده، نشان می‌دهد که حماس از مردم فلسطین به عنوان سپر انسانی استفاده می‌کند و دخالت‌های مالی و نظامی جمهوری اسلامی در این زمینه کاملاً مشهود است. این شواهد عینی، مسئولیت اخلاقی ما را در حمایت از اسرائیل و مردم آن بمراتب بیش از پیش تقویت می‌کند.

در راستای همین مسئولیت ملی و اخلاقی در قبال اسرائیل و در دفاع از موجودیت آن است که مقاله ذیل را که با استناد به حقایق تاریخی توسط موسسه سیاست خارجی سوئد* منتشر شده، به اطلاع علاقه‌مندان و حقیقت‌جویان می‌رسانم. این مقاله می‌تواند راهنمایی باشد برای قضاوتی منصفانه و بی‌طرفانه درباره بحران میان اسرائیل و فلسطینی‌ها و ریشه‌های این بحران تاریخی.

سارا روزدار

***

موسسه سیاست خارجی سوئد از سال ۱۹۳۸ در ادغام با انجمن سیاست خارجی سوئد تأسیس شده و تحت نظارت این انجمن اداره می‌شود. این موسسه، مسئولیت ارتقای علاقه و تعمیق دانش در زمینه سیاست خارجی و امنیتی سوئد را از طریق پژوهش و اشاعه اطلاعات به عهده دارد. انجمن سیاست خارجی سوئد نیز از فعالیت‌های این موسسه حمایت کرده و به افزایش علاقه مردم سوئد به مسائل سیاست خارجی و جهانی کمک می‌کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ترجمه مقاله درج شده در سایت رسمی:
موسسه سیاست خارجی سوئد
فوریه ۲۰۲۴
بهمن ۱۴۰۲

چگونگی تشکیل دولت اسرائیل

ریشه‌های درگیری میان اعراب و یهودیان، به گذشته‌های دور باز میگردد. اسرائیل، در کتاب مقدس، موطن یهودیان نامیده شده است. در زمان رومیان و توسط آنان، منطقه‌ای را که اسرائیل امروز نیز شامل آن می‌شد، "فلسطین" نام نهادند و درست در همان زمان بود که یهودیان از این منطقه رانده شدند و بمرور در سایر نقاط جهان "پراکنده" گشتند. با اینهمه اما در طول همه قرن هایی که به اجبار در "پراکندگی" گذشت، رویای بازگشت به سرزمین مادری، همواره در میان یهودیان زنده نگاه داشته شد.

فلسطین در دهه ۶۳۰ توسط اعراب فتح شد و ساکنان آن زمان که عموماً مسیحی بودند، به تدریج مسلمان شدند.

فلسطین از سال ۱۵۱۷ بخشی از امپراتوری عثمانی (سلف ترکیه امروزی) شد. کل این منطقه‌ای که فلسطین نامیده می‌شد، از یک واحد سیاسی برخوردار نبود و هیچ مرز ثابتی نداشت. اکثر ساکنان آنرا در آن زمان، اعراب تشکیل می‌دادند و همانگونه که اشاره شد، رومیان تقریباً همه یهودیان را در دهه ۱۰۰ پس از میلاد مسیح از آن منطقه به بیرون رانده بودند. تعداد کمی از یهودیانی که باقی مانده بودند نیز، عمدتاً در اورشلیم زندگی می‌کردند.

در اواخر قرن نوزدهم، در میان یهودیان ساکن اروپا یک جنبش بیداری ناسیونالیستی شکل گرفت که به صهیونیسم معروف گشت. جنبش صهیونیسم، نام خود را از کوه صهیون گرفته بود که در اورشلیم، پایتخت پادشاهی یهودا، قرار داشت. حکومتی که در کتاب مقدس به آن اشاره شده بود.

پیام صهیونیسم این بود که یهودیان برای بقای خود به عنوان یک ملت، دوباره سرزمین خود را خواهند داشت.

در همان زمان، آزار و شکنجه خونین یهودیان در روسیه، تعداد زیادی از یهودیان را فراری داده بود. ماجرای دریفوس در فرانسه نیز در سال ۱۸۹۵ (زمانی که یک افسر یهودی در معرض یک توطئه قرار گرفت و به جرم خیانت محکوم شد،) اتفاقی بود که یهودی ستیزی (نفرت از یهودیان) در اروپای غربی را آشکار می‌ساخت.

در اولین کنگره جهانی صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ چنین اعلام شد که هدف صهیونیسم، ایجاد "مأوایی در فلسطین و بر اساس قوانین حاکم بر آنجا برای یهودیان" است. در سال ۱۹۰۱، صندوق ملی یهودیان تأسیس شد که به نمایندگی از مهاجران یهودی، شروع به خرید زمین در فلسطین نمود.

سوسیالیسم کیبوتس

در زمان حاکمیت ترکیه، کشاورزی در فلسطین از بین رفته بود و حتی برخی از مناطق قابل کشت نیز به حال خود رها شده بود.

این زمین‌ها تا پیش از این، در اختیار طوایف عرب بود، امابا آمدن ترک‌ها، قانون مالکیت خصوصی زمین‌ها به اجرا در آمد. رهبران قبایل عرب که اغلب خود در شهرها می‌زیستند، صاحبان این زمین‌ها شدند. طبق رسم قدیم، کشاورزان بی زمین، اجازه داشتند در آن زمین‌ها زندگی کرده و به زراعت بپردازند.

زمانی که مالکان، شروع به فروختن زمین‌های خود به مهاجران یهودی نمودند، شرایط پیچیده‌ای پدیدار شد. بطوریکه کم کم در فلسطین، در کنار جوامع اعراب، جوامع یهودیان نیز شکل گرفتند.

هنوز هم میان اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها در مورد اینکه چه مقدار از زمین‌های فروخته شده به مهاجران یهودی، بلااستفاده و خالی از سکنه می‌بوده، اختلاف نظر وجود دارد.

از آغاز، صهیونیسم را جهت‌گیری‌های متفاوت سیاسی تشکیل می‌داد اما در اوایل قرن بیستم معروف به دوران پیشگامان صهیونیسم، وزنه قوی آن با چپ بود. استدلال‌های تاریخی و مذهبی در رابطه با حق یهودیان برای زندگی در فلسطین، در میان بسیاری از مهاجران از وزنه سنگینی برخوردار بود. در عین حال، پیشگامان صهیونیسم، آرمانی را برای خود آفریدند که هدف آن ایجاد یک جامعه ایده آل بر پایه سوسیالیسم بود. جامعه‌ای که می‌بایستی الگویی برای دیگران می‌شد. بر اساس چنین ایده هایی بود که حدود سال ۱۹۱۰ اولین "کیبوتز"، یک مدل صهیونیستی از کشاورزی تعاونی تأسیس گردید.

تا آن زمان، هنوز حتی دو درصد از سرزمین فلسطین در اختیار یهودیان نبود. به نظر می‌رسید در این کشور کم جمعیت، چیزی که کم نیاید، زمین باشد. مهاجرت صهیونیست‌ها اقتصاد فلسطین را رونق بخشیده بود و عرب‌های کشورهای همسایه برای کار به آنجا سرازیر می‌شدند. با این حال، اعراب فلسطینی نگران مهاجرت هدفمند یهودیان بودند و تلاش می‌کردند ترک‌ها را وادار به محدود ساختن مهاجرت آنان نمایند.

رویای وحدت عرب

در طول جنگ جهانی اول، برای اعرابی که زیر سلطه حکومت ترکیه بودند، فرصتی برای رهایی فراهم شد. در آن سال‌ها، احساسات ناسیونالیستی اعراب، تقویت یافته بود. بریتانیا در نبرد با ترک‌ها از اعراب حمایت می‌کرد و برای مناطق مختلف عربی وعده استقلال می‌داد. برداشت اعراب فلسطین چنین بود که این وعده‌ها در مورد آنها نیز صدق می‌کند.

بریتانیا در سال ۱۹۱۷ فلسطین را به تصرف خود درآورد اما در همان سال، در "اعلامیه بالفور" خود از ایده مأوای ملی یهودیان در فلسطین حمایت کرد. با این شرط که اینکار، تأثیر نامطلوبی بر جوامع غیریهودی در آن منطقه نداشته باشد. در مقابل، اعراب داخل و خارج از فلسطین، اعلامیه "بالفور" را بد عهدی به خود تلقی نمودند.

پس از جنگ جهانی اول، امید اعراب برای ایجاد یک کشور قوی و متحد عربی در مناطق آزاد شده از دست ترک‌ها بر باد رفت. متفقین، امپراتوری عثمانی را بین خود تقسیم کردند و بدین ترتیب، کشورهای کوچکتر عربی تشکیل شدند. مرزهای این کشورها را سیاستمداران اروپایی تعیین کردند و کنترل نهایی آنها توسط قدرت‌های اروپایی حفظ شد. در آن میان، وظیفه اداره فلسطین، در اختیار بریتانیا قرار داده شد. این تصمیم به طور رسمی در سال ۱۹۲۲ توسط سلف سازمان ملل که "جامعه ملل" نامیده می‌شد، تأیید گردید. پس از آن بود که برای اولین بار، مرزهای مشخصی به فلسطین داده شد. مرزهای آن روز فلسطین را علاوه بر آنچه امروزه اسرائیل، کرانه باختری و نوار غزه نامیده می‌شوند، منطقه شرق رود اردن نیز در بر می‌گرفت. در سال ۱۹۲۱ این منطقه توسط انگلیسی‌ها از فلسطین جدا گردید و نام امارت ماوراء اردن و بعدها "اردن" را بخود گرفت.

ناسیونالیسم فلسطینی

زمانی که دیگر دستیابی به یک ملت متحد عرب، غیرممکن به نظر می‌رسید، ملی گرایان در فلسطین، فعالیت خود را برای یک کشور مستقل فلسطینی آغاز کردند اما لزوماً نه به معنای یک دولت صرفاً عربی یا کاملاً مسلمان. اقلیت‌های یهودی از دیرباز در جهان عرب وجود داشتند و اعراب مسیحی، حداقل یک پنجم جمعیت فلسطین آن زمان را تشکیل می‌دادند.

اعراب فلسطین، از نظر سیاسی دچار دو دستگی بودند و دیدگاه‌های متفاوتی در مورد یهودیان مهاجری داشتند که تا آن زمان در فلسطین ساکن شده بودند. اما همه آنها، برنامه‌های صهیونیست‌ها برای تشکیل یک کشور یهودی را تهدیدی برای کشور فلسطینی می‌دانستند که خودشان می‌خواستند تشکیل دهند.

انگلیسی‌ها نگرانی‌های اعراب فلسطین را در نظر گرفتند و مهاجرت یهودیان و خرید زمین را محدود نمودند. با وجود این محدودیت‌ها، در طول دهه ۱۹۲۰ شهرک‌های یهودی نشین بیشتر و بیشتری در درون فلسطین ایجاد شد.

موج پناهندگان از آلمان نازی

رهبری سیاسی اصلی فلسطینیان را در بیشتر دوره زمامداری خود، مفتی بیت المقدس یا همان امین الحسینی به عهده داشت. (مفتی لقبی است که به رهبر مذهبی مسلمانان اطلاق می‌شود) مفتی بیت المقدس آمده بود تا در این میان، نقشی مهلکی را بازی کند. او که می‌خواست وجهه بیت المقدس را به عنوان مکانی مقدس برای همه مسلمانان جهان تقویت کند، یهودیان را به عنوان دشمنان اسلام معرفی نمود.

از زمانی که آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان شده بود، مهاجرت یهودیان به فلسطین به شدت افزایش یافته بود. امین الحسینی با یهودی ستیزان اروپا ارتباط برقرار کرد و تبلیغات ضد یهودی اروپایی، به عربی ترجمه و منتشر شد.

نارضایتی اعراب از مهاجرت یهودیان، خود را در شورش سال‌های ۱۹۳۶-۱۹۳۹ نشان داد. دولت بریتانیا این شورش را که هم متوجه مستعمره نشینان یهودی و هم بر علیه حکومت بریتانیا بود، به شدت سرکوب کرد. امین الحسینی که نقش رهبری در این قیام را داشت، ابتدا به لبنان و سپس به عراق گریخت. در پی سرکوب این شورش، یک کمیسیون بریتانیایی برای اولین بار پیشنهاد کرد که فلسطین به دو بخش عرب و یهودی تقسیم شود، اما هم اعراب و هم یهودیان به این پیشنهاد، پاسخ منفی دادند.

جنگ جهانی دوم

در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که اکثریت جمعیت یهودی اروپا توسط نازی‌ها به قتل رسیدند، ایده‌های صهیونیست‌ها در مورد یک کشور یهودی از اهمیت هر چه بیشتری برخوردار شد. همزمان، مفتی سابق اورشلیم، امین الحسینی، راهی آلمان شده بود و از آنجا به اشاعه تبلیغات نازی‌ها علیه یهودیان می‌پرداخت.

در فلسطین، انگلیسی‌ها به سهمیه بندی مهاجرت ادامه دادند. برای وادار کردن بریتانیا به باز کردن مرزهای فلسطین به روی مهاجران یهودی (که تعداد جمعیت یهودیان فلسطین را به اکثریت می‌رساند،) دو گروه تروریستی از جناح راست یهودی، "ایرگون" و "استرن"، شروع به حملات خشونت آمیز علیه حکومت بریتانیا نمودند. از جمله این حملات، انفجار مقر بریتانیا در "هتل کینگ دیوید" در اورشلیم در سال ۱۹۴۶ بود که توسط "ایرگون" انجام گرفت و در نتیجه آن، بیش از ۹۰ نفر قربانی شدند.

اتحادیه عرب،
قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل متحد

پس از جنگ جهانی دوم، اتحادیه عرب تشکیل شد. اولین اعضای آن متشکل از مصر، عراق، یمن، لبنان، عربستان سعودی، سوریه و ماوراء اردن بود. این اتحادیه، در سال ۱۹۴۶ خواستار تشکیل کشور مستقل عربی در فلسطین شد که در آن، یهودیان باید بر اساس یک سیستم سهمیه بندی، نمایندگی می‌شدند.

در اوایل سال ۱۹۴۷، سازمان پیشرو اعراب فلسطین اعلام کرد که در صورت تشکیل یک کشور یهودی، خود را برای یک جنگ چریکی علیه یک کشور یهودی آماده خواهد کرد. در همان سال، بریتانیا مسئله فلسطین را به سازمان ملل واگذار کرد.

دیوید بن گوریون نیز، که بعدها اولین نخست وزیر اسرائیل شد، پیشنهاد خود را مبنی بر اینکه فلسطین باید به یک کشور یهودی تبدیل شود که در آن، یهودیان و اعراب در اتحاد با یکدیگر زندگی کنند، پیش کشید.

سرانجام مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه ۱۸۱ را تصویب کرد که بر اساس آن پیشنهاد می‌شد که فلسطین به دو کشور یهودی و عربی تقسیم گردد. در این قطعنامه، همچنین پیشنهاد می‌شد که دولت یهود ۵۵ درصد از سطح فلسطین و دولت عربی ۴۴ درصد از آن را تشکیل دهد و اورشلیم، تحت مدیریت سازمان ملل قرار گیرد. در میان کشورهایی که به این قطعنامه رای مثبت دادند، اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت.

یهودیان این قطعنامه را پذیرفتند اما اعراب داخل و خارج فلسطین آن را قبول نکردند. کشورهای عربی در مقابل، تشکیل یک «دولت واحد دموکراتیک» را پیشنهاد نمودند.

در فلسطین، بین اعراب و یهودیان جنگ درگرفت. در آوریل ۱۹۴۸ روستای عرب نشین "دیر یاسین" مورد حمله ایرگون و استرن قرار گرفت. در این حمله، حدود ۲۵۰ عرب کشته شدند و در مقابل، این کشتار با عملیات انتقام جویانه اعراب مواجه شد.

اعلام دولت اسرائیل و مورد حمله قرار گرفتن آن

در ۱۴ مه ۱۹۴۸، یک روز قبل از پایان حکومت بریتانیا بر منطقه فلسطین، دیوید بن گوریون، رهبر حزب کارگر، "دولت یهودی اسرائیل" را رسما اعلام کرد. روز بعد، نیروهایی از مصر، ماوراء اردن، سوریه، عراق و لبنان و همچنین نیروهای نمونه از عربستان سعودی و یمن وارد حمله شدند.

دوره پر آشوبی ایجاد گردید. یهودیان اسرائیل خواستار مداخله سازمان ملل شدند. با این حال، شورای امنیت تنها موفق به مذاکرات و توافق بر سر دو دوره کوتاه آتش بس شد که طرفین از آن برای تقویت ارتش خود استفاده کردند. در ماه سپتامبر همان سال بود که تروریست‌های یهودی "استرن"، "فولکه برنادوت" سوئدی را که نقش میانجی سازمان ملل متحد در اورشلیم را به عهده داشت، به قتل رساندند.

این جنگ که به طور رسمی تا تابستان ۱۹۴۹ ادامه داشت، برای اسرائیل موفقیت آمیز بود و موجب به عقب رانده شدن اشغالگران و گسترش قلمرو اسرائیل گردید. با پایان جنگ، دولت جدید اسرائیل، ۷۷ درصد از سطح فلسطین را تحت پوشش خود قرار داده بود.

عملیات جنگی، با مجموعه‌ای از قراردادهای آتش بس پایان یافت، اما در آن زمان، هیچ قرارداد صلحی منعقد نشد. بعدها، مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل قرارداد صلح خود را امضاء نمودند.

هنوز هم دولت اسرائیل از مرزهای مشخص و شناخته شده بین المللی برخوردار نیست.

*

*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy