"آوای تبعید"، شمارۀ ۴۱ با تلاش و مدیریت نویسنده وپژوهشگر گرانقدر، اسد سیف، منتشر شد. " این شماره آوای تبعید که در واقع آخرین شماره آن است در حجمی نزدیک به هزار صفحه در سه جلد منتشر شد. این شماره به «درگذشتگان به تبعید» اختصاص دارد و به یاد نویسندگان، شاعران، مترجمها و پژوهشگرانی فراهم آمده که در خارج از کشور درگذشتهاند.
این سه جلد فراتر از «زندگینامه»ها و «آنتولوژی»های معمول، خواسته است نوری بتاباند بر بخشی از هستی اجتماعی و فرهنگی این افراد. در حد توان خواسته است سیمای آنان را در ارزش آثارشان و میراث فرهنگی آنان، بازیابد و حداقل اینکه فراتر از یک زندگینامه باشد.
چنین مجموعهای تا کنون و در این حجم منتشر نشده است. و این به این معناست که باید امیدوار شد تا این کارِ هنوز ناکامل "آوای تبعید" را کسانی دیگر کاملتر کنند.
در این مجموعه از نزدیک به چهارصد شخصیتی یاد شده که هر یک به شکلی از کشور خویش تارانده شدهاند و در جغرافیای خارج از ایران عمر به پایان رساندهاند. "
در این مجموعه دو یادواره به قلم من دربارۀ ساویزشفائی و فرامرز سلیمانی، منتشر شده است. (۱)
"ضیافت زندگی" و جای خالی او
خوابهای جوهرینم را نگه دارید
سخن از ساویز شفایی ست، از شاعر، پژوهشگر، جامعه شناس و کوشندهی سیاسیای که در آستانهی پنجاه سالگی جهانی را که میخواست در آن " جشن عشق" و " ضیافت زندگی" بر پا کند، وانهاد و رفت.
"...................
جشن عشق است
ضیافت بودن
فصل رنگین کمان باور هاست
میهمانی نور و عریانی
آشکارا به مهر بالیدن
جشن عشق است
ضیافت هستی
گاه آشتی ست با صداقت خویش
فصل پیدا یی و خود یابی
................................... "
ساویز پیش از آنکه مشتی خاکستر شود، در حد خویش نقش آتشین عشق و دانایی برپیکر نفرت، پیشداوری، تعصب و نادانی زد.
"............
لاشه من را بسوزانید
شعرها را نه
شاید یک پیغام
سالهای سال
بعد از من
آشنا بر گوش یک نا آشنا گردد
لاشه من را بسوزانید
خوابهای جوهرینم را نگه دارید
..........................
گور و بارویی نمیخواهم
مشتی خاکستر ز بودم را
بدست هرزه گردباد بسپارید
در میان بستر هیچ رود نام آور
معرفت یا عشق یا تقدیس جاری نیست
جویباری کوچک و گمنام هم کافیست
تا با زلال آب
آمیزم"
در همان آغاز دوستی من و ساویز، به سال ۱۹۹۶، اندیشه و کردار این جان شیفته، آب سردی شد برته ماندهی پیشداوریهای تعصب آلود من در باره همجنس گرایان. و تازه داشتم پدیدهی همجنس گرایی و او را بیشتر میشناختم که سرطان، مثل همیشه بی خبر و ناباورانه، از راه رسید و پرپرش کرد.
ساویز در ۸ شهریور ماه سال ۱۳۲۹ (۳۰ آگوست ۱۹۵۰) در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران، در رشته "عمران ملی" دانشگاه پهلوی شیراز، فوق لیسانس گرفت. سال ۱۹۷۶ به امریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه " سیراکیوس" نیویورک به ادامهی تحصیل پرداخت. پس از اخذ فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی و مدد کار اجتماعی، در" سازمان رفاه خانواده" در شهر اورلاندو (فلوریدا) مشغول به کار شد.
ساویز شاعر بود، شاعری که شعرش بازتاب سیما ونیازهای فردی و اجتماعی انسانی ستایشگر و پرستشگر مهربانی، عشق و آزادی است، ویژگی هایی که او از دوران نوحوانی تا هنگام مرگ در اندیشه و کردارش باز تاباند.
بی تردید اگر وسواس بیش از حد اوعمل نمیکرد، پیش از مرگاش میتوانست چندین دفتر شعر منتشر کند. *
ساویز در زمینهی نقد ادبی (شعر و رمان) نیز آثاری خواندنی منتشر کرد. اوعاشق رقص و باله بود، و رقص و باله را از همان نو جوانی در" باله ملی ایران" آموخته بود.
"............
گه به جنبش پای میکوبم
گه چو ماری میخزم بر خاک
گه چو کبکی بال میگیرم
گه چنان ماهی به آزادی
در بلوری از زلال آبهای پاک
غوطه ور در آب بازیها
نرم نرمک گاه
با خود میکنم نجوا
گاه چون فریادها در هر کران پیدا
غلغل رقص است که میجوشد
از تنم آتشفشانی سر کشد هر دم
هیمههای شوق چه گرما بخش
شعلههای سر کش و مفتون چه پر غوغا
از مذاب وجد فرشی داغ گسترده
التهاب پایکوبی چه سوزان است
رقص پرواز است
روح پروازم چه آزاد است
................................................ "
ساویز کارهای پژوهشیاش ر ا در زمینههای عمرانی و اجتماعی با یک گروه تحقیقاتی در دانشگاه پهلوی شیراز (در سال ۱۳۵۱) آغاز کرد. او در همان هنگام در باره " چگونگی بر خورد با روابط همجنس گرایانه در ایران " مقالهای تحقیقی ارایه داد که مورد بحث و استقبال قرار گرفت.
برجسته ترین ویژگی زندگی این شاعر، پژوهشگر و جامعه شناس آزادیخواه و عدالت جو دفاع جسورانهی او از حیثیت، هویت، حقوق فردی، اجتماعی، قانونی، آزادی و امنیت همجنس گرایان بود. در فضایی سرشار و آلوده به شایعه، بهتان، تهدید و ارعاب او تن به کرنش در برابر افراد و جریانهای متعصب، عقب مانده و نا آگاه نداد. او به عنوان حق فردی و فردیت انسانیاش، نه فقط هویت جنسی خود را پنهان نکرد بل که آن را سرود، به پژوهش کشاند و فریاد کرد. و این اما خالی از رنج طاقت فرسای تحمل پیشداوری و تعصب اطرافیان و جامعه نبود. ساویز همجنس گرا بودناش را در سال ۱۹۷۶ علنی کرد. از آن پس بیش ازهرکس وجریانی از هموطنان " فرنگ دیده "اش زخم خورد، تهدید، تحقیر و تحریم بسیاری از ایرانیان سا کن شهر اورلاندو زندگی او و مادرش را سخت و تلخ کرد، او اما" بید"ی دیگر گونه بود. در چنان فضایی، پیکار گرانه و بیش از پیش، بر فعالیتهای علنی خود افزود و خواستار حق خود و حقوق دیگر همجنس گرایان شد. ساویزبا تلاشی جانانه این حق را در شعرها، نقدها، پژوهشها، سخنرانیها، کنفرانسها، و درمحافل فرهنگی و سیاسی امریکایی بیان کرد وبرآن بود آن را بدست آورد. این گونه تلاشها، جدا از ارزشهای ادبی، پژوهشی و اجتماعی، حکایت جسارتی نمونه وار نیز بود. حضور علنی و پر شوراش در گرد هماییها و تظاهرات همجنس گرایان در اورلاندو، مقالههای ارایه شده و سخنرانیهایاش در کنفرانس پژوهشهای زنان (سال ۱۹۹۸ - واشنگتن دی. سی)، دردانشگاه کارلتون (اتاوا)، کنکوردیا (مونترال) و.... نمونه هایی از این دستاند.
ساویز از فعالین " گروه دفاع از حقوق همجنس گرایان ایران" - هومان- بود و نقش موثری در تهیه، انتشار و توزیع مجلهی هومان داشت. او مسیول ویرایش هومان شماره ۱۴ (سال۱۹۹۷) نیز بود. برخی از اشعار و مقالههای ساویز در شماره هایی از هومان به چاپ رسیده است.
ساویز هر کجا میبود در شکل گیری، فعالیت و تقویت جمعهای سیاسی، فرهنگی و هنری ترقیخواه نقش ایفا میکرد. او در شهر اورلاندو جمع فرهنگی " دیدار و گفتار" را بر پا کرد، و در فعالیت های" کانون فرهنگی ایرانیان شهر اورلاندو" تاثیر گذار بود. ساویز به خاطر کوششهای اجتماعی و سیاسیاش جوایز متعددی نیز از تشکلهای مترقی امریکایی در یافت کرد.
ساویز در ۱۸ سپتامبر سال ۲۰۰۰ از میان ما رفت. اگوست همین سال میدانست، که" آخرین سفر"ش را پیش رو دارد، و سرود:
"....................
شمارش روزها را معنایی دیگر است
که مرگ را دندانی کند است
و تعداد روزها را با نوسان درد بیاد میآورم
بودهام
نظاره گر
بودهام در تلاش
بودهام در کلام و گویش
و هنوز زیستن را با توانهایم میسنجم
".....................
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس:
* مجموعهای از شعرهای " ساویز شفایی " بزودی منتشر میشود.
چند شعر از" ساویز شفایی"
----------
پیراهنی از بلور
----------
برهنگی مان را
پیراهنی از بلور در بر میکنیم
صداقت را
ردایی از تابیدن
اندیشه را
رسایی آواز میبخشیم
قلب خواهش را
سخاوت طپیدن
طرحهای خیال را
به زیور رنج میآراییم
زمزمهها را
نشاط موسیقی میآموزیم
گامهایمان را
به تحرک رقص میسپاریم
واستواریمان را قامت حضور میدهیم
به جشن عیان عشق
پردهها را بر میچینیم
غبار هراس را میروبیم
سکوت را انفجاری صریح
به رعشهای میشکنیم
رنگین کمان
ضیافت پیدای
رنگ هاست
نور است در سرور شکفتن
آغاز ما نهایت ما نیست
برصحنههای زیست
شفاف و چون صداقت رخشان
برهنهایم
معلوم چون بلور
سبکبال چون خیال
زلالیم و بی نیاز
در ما
حضور راستی ماست
در جشن پر غرور توانایی
ماییم بس فروتن و آزاده
----------
برف
----------
شهری گم
در پنجرهای از برف
و برودتی محزون که بر اندامی برهنه میبارد.
از نوازش پوششی میسازم
از بوسه پناهی
جوانههای سالم آشتی
بر دشت تن
بهاری میگستراند
گیاه را از سنگ حذر نیست
باروی زمستانی شرم
تبخیر میشود
شهری از برف
آنسوی پنجرهای کور
هیاهوی دنیای سرد را
در موسیقی موج اندام مان نشنیده میگیریم.
----------
ندا
----------
بی تشویش
دور از دغدغههای شاعرانه
صداقت برهنهات را مشتاقم
بر حریر لبخندت آرامشی موزون است
و نجوایت التیامی بر اندوهایم
جادویی آسمانی نیستی
که زمین رسم نیایش خویش را میداند
و بی شگردی
میزبان فروتن توست
از افسون خواب بر میخیزم
تا به نظارهات
دل خوش دارم
و شوری بیکرانه را با توهمبازی شوم
بر طناب آسمان
پرده رنگین کمان را آویختهای
----------
برتر از آنی که خدایی آفریده باشدت
----------
برتر از آنی که خدایی آفریده باشدت
نگاهت پر طمانینه تر از برف
زمستان را آرامشی سپید میبخشد
جوانههای لبخندت
بهاران را سر سبزی میآموزد
هرم خواهش تنت
تابستان را با طربی گداخته زینت میدهد
و پاییز
ترانه خش خش گامهایت است
بر براده طلایی برگ
لبا نت سکری است در عسل
شهد بوسهات را با شراب بیامیز
و حریر داغ لذت را بر بسترمان بگستر
خدایان را در میعاد گاه ما جایی نیست.
********
جلد نخست:
https://tinyurl.com/2ya6emn8
جلد دوم:
https://tinyurl.com/29aos4oh
جلد سوم:
https://tinyurl.com/2btr4adm
و یا از سایت آن در آدرس زیر؛
Avaetabid.com