در ابتدا باید به صورت واضح تصریح کنم که شوربختانه صادراتی و نفوذیهای رژیم تا عمق جناحهای مختلف سیاسی رخنه نموده و مانند جغد شوم در سامانههای مختلف سیاسی جهت ایجاد دعوای حیدری نعمتی لانه کردهاند. آنهایی که با مولفه "جنگ قبیله ای" مبتنی بر تفکرات متعصب جناحی و قرون وسطایی آشنایی دارند نیک میدانند معقول و معتدل ماندن در میانه چنین آرایش خصمانه ِ افراطی گرایی مطلق نوعی خودکشی است. زیرا تیرهای زهرآگین مهلک با ۱۸۰ درجه اختلاف و بصورت نامعقول و متضاد و تلفیق ناپذیر از هر دو طرف بسوی او پرتاب میشوند. حال این داستان من بیچاره است که شاید ضرب المثل "هم از گندم ری جا مانده هم از خرمای بغداد" در این مورد ناوارد و غیر شمول باشد. اما شعر حافظ بیشتر اطلاق پذیر است که میگوید: " نه در مسجد گذارندم که رندم / نه در میخانه کاین خمار خام است". حافظ غزل معناداری دیگری هم دارد که میگوید: "بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند / ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم / پیرِ مُغان ز توبه ما گر ملول شد / گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم / قشِ غلط مَبین که همان لوحِ سادهایم.
اخیرا یکی از بظاهر تجزیه طلبان صادراتی بلوچ که ظاهرا برادرش رئیس پایگاه بسیج عشایری سپاه در سیستان و بلوچستان است و به تازگی به خارج آمده، بعد از نوشتن مقاله بنده تحت عنوان "این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است" که در آن شدیدا از رژیم و حتی از رضا پهلوی هم انتقاد کرده بودم، با وقاحت و هیاهوی رسانهای فریاد بر آورد که دوشوکی سلطنت طلب است و ضدبلوچ! و همه بلوچها باید علیه وی بشورند. رسانههای وابسته به سپاه نیز آن را بازتاب گستردهای دادند. البته این شخص که مکارانه توانسته بود با موضع "کاسه داغتر از آش" در یک حزب "جدایی طلب" بلوچ حتی تا سطح "شورای مرکزی" و جلسات آنها نفوذ کند، بعد از کشف و "رسوایی" به دلایل امنیتی و مالی بسیار تاسف بار از حزب اخراج شد ـ اگرچه کمی دیر و بعد از بسی خسران جبران ناپذیر؛ از جمله دستگیری فعالان در زاهدان.
بعد از نوشتن مقاله "چرا داریوش هم نابجا آتش بیار معرکه شد؟ " و انتقاد از شعار تفرقه برانگیز "نه شاه و نه شیخ"، عوامل مجاهدین مطالب تندی علیه اینجانب نوشتند: " آقای عبدالستار دوشوکی جزو بادمجان دورقاب چینهای سلطنتی اعلیحضرت سه راه سیروس هستند" و بعد هم با نوعی آروغ فندُقی مدعی شدند شعار "نه شاه و نه شیخ" شعار قدیمی ملت ایران (بخوان مجاهدین) است، و اینکه من از "زمانه" عقب هستم. در جواب نوشتم که بنده تلاش میکنم با اعتدال و میانه روی با احترام با همه رفتار کنم و هرگز سلطنت طلب "شاه اللهی" نبوده و نیستم و از "جناح بازی ها" به دور بودهام، و این موضع همیشگی من بوده و است و جنگ مشروطه و جمهوری را در شرایط فعلی "تضاد اصلی" نمیدانم؛ لذا چندان به آن نمیپردازم. همچنین عکسهای قدیمی (ضمیمه این مقاله) از تظاهرات اسفند ۵۷ و نیمه اول ۵۸ در زادگاهم چابهار را برای وی فرستادم و نوشتم که زمانی که مسعود رجوی و موسی خیابانی برای دیدار و بیعت با خمینی به قم رفته بودند، ۴۵ سال پیش از ابداع شعار "نه شاه و نه شیخ" توسط مجاهدین، بنده با دست خط خودم بر روی پارچه و بنرها شعار "دیکتاتوری محکوم است چه با نام شاهنشاهی و چه با نام اسلامی" نوشتم و جمعیت عظیمی را علیه رژیم جمهوری اسلامی که مجاهدین در رفراندوم فروردین به آن رای مثبت داده بودند، به خیابانها آوردم. در ضمن تقریبا همزمان (اردیبهشت ۵۸) مثل بیعت حضوری رجوی و خیابانی با خمینی؛ دانشجویان پزشکی دانشکده ما با چند اتوبوس برای بیعت با خمینی به قم رفتند؛ اما بنده هرگز نرفتم! باز هم بقول حافظ: "لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق / داوری دارم بسی یارب که را داور کنم؟ " مجاهدین حتی تا یک سال بعد از انقلاب، نامه و تلگراف "فدایت شوم" به خمینی که وی را "امام" و "پدر گرامیمان" میخواندند میفرستادند. بعنوان مثال صفحه ۱۲ نشریه مجاهد شماره ۱۰ که در تلگرافی به خمینی نوشتند فرزندان مجاهد شما به انتظار فرمان قاطع امام هستند تا جانهای ناچیز خود را بعنوان کمترین فدیه نهایی تقدیم کنند (۱۴/۸/۵۸)
این در حالی است که علیرغم احترام به همه شخصیتهای موافق و مخالف از جمله آقای پهلوی، بنده نسبت به سلطنت طلبان و شخص رضا پهلوی و رژیم گذشته و بخصوص فحاشی عناصر شاه اللهی در طی سالها انتقادات زیادی مطرح کردهام. از جمله مقالاتی نظیر "نقدی بر بیانیه رضا پهلوی در چهلسالگی حصر ایران"؛ "این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است"؛ "جلسه و حمایت سوال برانگیز رضا پهلوی از شورای ملی تصمیم"، و "نامه سرگشاده عبدالستار دوشوکی به شاهزاده رضا پهلوی" و دهها مطلب و مصاحبههای تلویزیونی دیگر.
یک نمونه کذب دیگر مقالهای بود هفته گذشته تحت عنوان " آقای دوشوکی، بهتر نیست به جای تأدیب داریوش، مقداری هم از درد مردم بلوچستان بگویید؟ " توسط فردی گمنام، سایبری و ناشناخته که مدعی است از داخل ایران این مطلب را فرستاده و در سایت گویا که متاسفانه این روزها بنا به دلایلی نامعلوم جولانگاه و پلتفرم تبلیغاتی سایبریها و عوامل داخلی رژیم (مثل زیدآبادی؛ عبدی؛ زیباکلام) و صادراتیها (مثل گنجی، سروش و مهاجرانی؛ و بقیه کاسبکاران) میباشد، منتشر شده. وی نوشته: "پس آقای دوشوکی ملاحظه میفرمایند سیاستهای شیخ و شازده هر دو یکسان است". خنده دار تر اینکه از من میخواهد مقداری هم از درد مردم بلوچستان بنویسم. باید گفت "یا جل الخالق"ای قمر بنی هاشم کمک کن!
از سوی دیگر مذهبیون وهابی بنده را "کمونیست" میخوانند. زیرا بنده از حق و حقوق "چپ" مانند سایر گروهها دفاع کردهام. از نظر آنها این بدترین "واژه" است. این اواخر حتی برخی از سایتهای وابسته به رفقای چپ (برخلاف گذشته) از انتشار مطالب بنده پرهیز میکردند با این ظن و گمان نادرست که بنده "سلطنت طلب" یا شاه اللهی هستم و ضد چپ. برخی از افراطیون سلطنت طلب و شاه اللهیهای دوآتشه بنده را تجزیه طلب میخوانند. جالب اینجاست که رسانههای جمهوری اسلامی همواره به دروغ از بنده بعنوان "تروریست تجزیه طلب" یاد میکنند. تجزیه طلبها هم همانگونه که اشاره کردم، بنده را "سلطنت طلب" میخوانند. بگذارید صراحتا و شفاف بگویم که برای بنده در شرایط امروز مهمترین ضرورت حیاتی زمان "اتحاد و همسویی" همه نیروها علیه دشمن مشترک غالب و سلطه گر (جمهوری اسلامی) است و برجسته کردن بقیه تضادهای ثانوی (اگرچه مهم) را در چنین شرایطی در راستای منافع ملی نمیبینم. اگر ذاتا به دموکراسی معتقدیم، پس باید بپذیریم که نوع نظام و سیستم آینده ایران را ملت ایران در انتخابات و یا رفراندوم بعد از سرنگونی مشخص خواهد کرد و نه دعواهای درونی غیرضروری امروز ما! شوربختانه همانگونه که بارها نوشته و سخن گفتهام نفوذ جمهوری اسلامی در رسانههای فارسی زبان برای سرگرم کردن مردم در ذکر مصیبت خالی و خالیبندی و گزارشهای دایی جان ناپلئونی سوی دیگر سکه شکست ماست که گرفتار بازی دوسر باخت شدهایم. بنابراین به خود آییم و ببینیم چطور در میدان مبارزه عوامل نفوذی و تفرقه برانگیز رژیم فاسد و جنایتکار در جبهههای مختلف بر ما غالب شدهاند، و ما غایب! ۴۶ سال گذشت! کی میخواهیم بیدار شویم؟
بیاد دارم بلافاصله بعد از انقلاب با هرکسی که میخواستی صحبت یا بحث بکنی، اول اصرار میکرد که "موضعت را مشخص کن" یعنی فدایی هستی یا مجاهد یا تودهای یا مذهبی یا.... ". یعنی که طرف حاضر نبود با شما بحث بکند مگر اینکه بداند جزو کدام گروه و یا سازمان هستی؟ حال قریب به ۴۶ سال است که این قصه پر غصه قبیله گرایی و انگ زنی همچنان ادامه دارد. در این سپهر سیاسی جنگ قبایل ایدئولوژیکی و جناحی متخاصم و اذهان آشفته و دنیای پر مشوش و آلوده سیاسی جاری، مستقل ماندن و اندیشیدن و نوشتن کاری است بسیار پرخطر! و بقول زنده یاد شاملو روزگار غریبی است نازنین، به اندیشیدن مستقل خطر مکن. زیرا از هر طرف خواهی خورد!
عبدالستار دوشوکی
*
آهوانه ـ در ستایش آهو دریایی، حسن حسام
انقلابی زنانه با بدنی عریان، فرید انصاری دزفولی