انتخابات آمریکا با پیروزی کامل ترامپ همراه بود. او نه تنها به ریاست جمهوری برگزیده شد، بلکه حزب جمهوری خواه با مهار کامل مجلس سنا، نمایندگان (به احتمال زیاد)، فرمانداران ایالات و همچنین قبضه دادگاه عالی که از پیش در اختیار داشت، ابزار مورد نیاز برای یک حکومت خودمختار (البته در استانداردهای یک دمکراسی جا افتاده مانند آمریکا) که آرزوی همیشگی او بود، دست یافت. می توان گفت توان او در سال های اخیر در پرقدرت ترین کشور جهان، بی سابقه باشد. به احتمال زیاد آلیگارشی میلیاردرها، به عنوان یک طبقه، حاکمان نوین آمریکا خواهند بود.[1] با در نظر گرفتن رهبران کشورهای پر قدرت دیگر، می توان ادعا کرد جهان در فتح کامل رهبران خودکامه در آمده است. اگر سابقه و گفتار و کردار او از سال 2016 تاکنون، مسیر تصمیمات او در آینده را روشن خواهد کرد، دستکم در روابط خارجی و به ویژه در رابطه با منطقه می توانیم نکات زیر را برجسته کنیم:
نفوذ اسرائیل بر تصمیمات سیاسی در منطقه پیش از پیش افزایش خواهد یافت. بر همین مبنا، نفوذ پوتین در سیاست های آمریکا در اروپا و منطقه نیز افزوده خواهد شد. می توان انتظار داشت که محور ترامپ - نتن یاهو - پوتین در صورت باقی ماندن تمامی آنان در قدرت، کنش گر سیاست در جهان باشند (استثنا چین خواهد بود) و اروپا و بقیه کشورها به نسبت توان، مجبور به واکنش گردند. با تمام هیاهو و سروصدائی که ترامپ همیشه همراه می آورد، نه شخص او بلکه نتن یاهو را باید بزرگ ترین تاثیر گذار سیاست در منطقه بدانیم.
هفتم اکتبر 2023 بخاطر اثرات درآزمدتی که به همراه آورد، در تاریخ منطقه بسیار مهم است. بزرگ ترین آسیب به جامعه اسرائیل از زمان تولد تا کنون در آن روز وارد آمده است. در تمامی جنگ هائی که آن سرزمین بر علیه اعراب انجام داد، پیروزی از آن آن کشور بود. آسیب های وارده بر امنیت آن سرزمین، این بار بسیار سهمگین تر از خیزش های داخلی پیشین بود و از این رو مجبور به اخذ تصمیمات سرنوشت ساز گردید. از این رو، انگیزه مورد نیاز برای عزم اسرائیل برای "حل نهایی" مساله و پاکسازی قومی و دیگر دشمنان فراهم آمد.[2]
در این راه، اسرائیل حتا مبارزه مستقیم و رویارو با نظام اسلامی را از نظر دور نداشت.[3] البته بخشی از این برنامه، تلاش اسرائیل برای کشاندن پای آمریکا به جنگ مستقیم با نظام اسلامی بود که روسیه نیز در این برنامه با آنان متحد بود. اسرائیل و یا دستکم بخش هوادار نتن یاهو، با تمایلات توسعه طلبانه برپایه اوهامات مذهبی و با استفاده از فرصت پیش آمده و بدون احساس هیچ مسئولیتی در برابر اعمال غیر اخلاقی و حقوقی، برنامه تغییر نقشه جغرافیائی - سیاسی خاورمیانه که تلاش در راه تجزیه ایران بخشی از آن می باشد، را دنبال می کنند. با پشتیبانی پوتین و با به ریاست جمهوری رساندن ترامپ در آمریکا، نتن یاهو بخت خود را در رسیدن به این آرزو، نزدیک می بیند. در این مورد بارها اشاره گردید که کمابیش تمامی همسایگان ایران همراه با پاره ای از دیگر قدرت ها، به شدت از تکه پاره شدن ایران سودمند خواهند شد. بارها اشاره شده که ایران با داشتن ملت خلاق 85 میلیونی، با سابقه دراز تاریخ به هم پیوسته و موقعیت ویژه جغرافیائی، برای تمامی قدرت های رویژینیستی در همسایگی، در منطقه و با در نظر گرفتن موضع گیری چین، باید گفت شاید جهان، ترس آور است.[4] اگر ایران یکپارچگی سرزمینی خود را براثر درهم شکستگی از دست دهد، اکثریت بزرگی از قدرت های خارجی از چنین تحولی دلخوش گشته و اقلیتی بنام ملت ایران به شدت دلشکسته. بازهم باید تاکید گردد که قدرت های خارجی به دفعات در تاریخ ایران، چنین هدفی را بخاطر عدم درک عامل "همبستگی ملی"، بدون نتیجه دنبال کرده اند. اما نمی توان هیچگاه بر پایه این استدلال، هوشیاری و حساسیت را از دست داد.
با وجودی که سیاست منطقه از نظر ما مهم است، و با وجودی که نقش افراد در سیاست مهم است، اما آمریکا نمی تواند بقیه مسایل جهان را در نظر نگیرد و تنها بر خاورمیانه تمرکز دهد. اروپا و خاوردور برای امنیت درآزمدت آمریکا، از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند، بسیار بالاتر از منطقه. رهبران غربی و ناتو از به قدرت رسیدن ترامپ بخاطر نظرات ساده لوحانه و تمایلات انزوا طلبانه، خرسند نیستند. در دهه چهل سده بیستم، آمریکا نتوانست امنیت خود را از بقیه جهان جدا کرده و حصار غیرقابل نفوذ بدور خود کشد. حال در سده بیست و یکم و با دست یابی در تکنولوژی که مسافت را، در مقایسه بسیار کوچک کرده است، نمی توان نگاه به امنیت کشور را تنها در چهاردیواری مرزها محدود کرد. به احتمال زیاد پس از گذشت روزهای نخستین و آرام گرفتن شور و هیجان که شیوه برگزیده ترامپ است، تمرکز بر منافع کانونی سیاست خارجی آمریکا، افزایش خواهد یافت. اروپا از سال 1945 تاکنون ستون اصلی امنیت ملی آمریکا به حساب می آمد. حتا ترامپ، با وجود آسیب هایی که برناتو، موفق ترین اتحاد نظامی - سیاسی تاریخ وارد خواهد آورد، در نهایت نمی تواند حمایت کامل خود را از آن نهاد ابراز نکند. البته ناتو با تردید روی تعهد ترامپ در حمایت از آن اتحادیه نگاه می کند و از این رو، تا اندازه ای اعتماد بنفس و پشتیبانی مالی خود را از دست خواهد داد. به احتمال زیاد مدتی به درآزا خواهد کشید که آمریکا هزینه ی سنگین از دست دادن احتمالی اوکراین و پیروزی پوتین را درک کرده تا باردیگر به رویاروئی دست زند. حتا اگر ترامپ که روشن نیست به چه دلیلی تا این اندازه از پوتین جانبداری می کند، آماده دان امتیاز به روسیه باشد، با مخالفت تند استراتژیست های نظامی - سیاسی آن کشور و بخش بزرگی از حزب جمهوری خواه روبرو خواهد شد. در این مدت، پوتین از فرصت به دست آمده، بیش ترین استفاده را خواهد کرد و تا آنجا که ممکن است بخش هائی از خاک اوکراین را به فتوحات خود برای گرفتن امتیاز هرچه بیش تر در مذاکرات احتمالی صلح آینده، خواهد افزود.
هرچه آمریکا و غرب در خاورمیانه درگیر باشند، در نهایت به سود چین است که بی سروصدا، از موقعیت استفاده می کند. چین رقیب درآزمدت آمریکاست که هم از نظر نیروی انسانی، ذخیره ارزی، سطح بالای تکنولوژی، یک دستی در رهبری (درمقایسه با رقیبان) و توسعه اقتصادی در 45 سال گذشته، می تواند آمریکا را به چالش کشد. کانون اصلی برخورد خاور دور است. آمریکا تا اندازه زیاد از پشتیبانی اروپا در رقابت با چین در این منطقه محروم است. پس از پایان جنگ دوم جهانی تاکنون، هیچ کشور رقیبی به جز چین نتوانسته به 60% تولید آمریکا دست یابد. چین با تولید ناویژه ملی برابر 17.8 میلیارد دلار، بیش از دوبرابر مجموع تولید ناویژه ملی چهار کشور رقیب در منطقه یعنی ژاپن، کره جنوبی، تایوان و استرالیا، اقتصاد دارد.[5] باوجودی که رشد اقتصادی چین پس از سال ها رکود شکنی، آهسته گردیده که طبیعی می باشد، اما باید در نظر گرفت که چون پایه مقایسه به شدت رشد کرده، حتا با 2% رشد (که برای چین رقم پائینی است) 356 میلیارد دلار بر اقتصاد خود می افزاید، اما با همین نرخ رشد چهار کشور دیگر تنها 166 میلیارد لار جلوتر می روند. از این رو اختلاف میان چین با رقیبان منطقه ای هر روز افزایش می یابد. همزمان، چین می تواند روی روسیه نیز حساب بازکند (تولید ناویژه روسیه 2.0 تریلیارد دلار). می توان گفت که زمان در این مسابقه به سود چین است. بازهم می توان گفت که هرچه توجه و انرژی آمریکا بزرگ ترین اقتصاد (تولید ناویژه 27.3 تریلیارد دلار) و توان نظامی جهان، در نقاط دیگر گیتی تمرکز یابد، به سود چین تمام خواهد شد.
آمریکا مجبور است که دیر یازود، از تمرکز خود بر خاورمیانه بکاهد. البته اگر زودتر این گام را بردارد که در شرایط امروزی ممکن به نظر نمی رسد، برای رقابت درآز مدت آن کشور با چین مفیدتر خواهد بود. می توان چکیده موقعیت در منطقه را به صورت زیر بیان گرد:
1- اسرائیل یک واقعیت است که جهان غرب از امنیت آن بهر قیمت شده حمایت خواهد کرد. از این رو تا آینده قابل دید، ماندنی است. چنین واقعیتی باید مورد پذیرش تمامی کشورها، گروه های فعال و فلسطینایان قرار گیرد.
2- با احتمال زیاد، اسرائیل سیاست پاک سازی قومی و از میان برداشتن دشمنان را باشدت بیش تر در کوتاه مدت ادامه خواهد داد. به ویژه که دولت بایدن تا تحویل قدرت به رئیس جمهور جدید یعنی بیستم ژانویه 2025، ناتوان بوده و قادر به در پیش گرفتن تصمیم های مهم نخواهد بود.
3- با وجودی که اسرائیل می تواند از تضمین امنیت خود مطمئن باشد، باید این حقیت را نیز بپذیرد که امروزه سیاست های پاک سازی قومی که در پیش گرفته، آن کشور را با نفرت جهانی روبرو کرده است. قدرت نرم آن سرزمین که تا مقدار زیاد بر عامل مظلومیت بنا شده و آن کشور همیشه از این ابزار بسیار موثر استفاده کرده، تا مقدار زیاد رنگ باخته است. از این رو، کمک به آن واحد سیاسی به ویژه اگر نظامی باشد، به سادگی گذشته نخواهد بود و با مقاومت ملت ها روبرو خواهد شد. آمریکا نمی تواند برای همیشه، بدون در نظر گرفتن منافع درآزمدت ملی و بدون قید و شرط دنباله رو سیاست توسعه طلبانه اسرائیل در منطقه باشد. هم مردم اسرائیل و هم فلسطینیان از جنگ، کشتار، ویرانی و عدم امنیت فرسوده شده و خواستار برقراری ثبات در منطقه هستند. هرچند انتظار می رود که تندروها در منطقه، در کوتاه مدت دست بالا را پیدا کنند، اما پس از گذشت چندی، میانه روها و به ویژه در لبنان، هوادار پایان خون ریزی و رسیدن به نوعی تفاهم و آرامش در منطقه خواهند بود. باید انتظار گسترش سیاست های واقع گرایانه به سوی ثبات در منطقه، از سوی تمامی بازیگران درگیر، چه دولتی و چه غیر دولتی را داشته باشیم. پاره ای از ایادی نظام اسلامی در منطقه، زیر فشار هواداران خود، مجبور خواهند بود که در هدف های خود به سود ثبات، موضع گیری دیگری بنمایند. رژیم اسلامی به عنوان عامل بی ثباتی، دندان های تیز ایادی خود برای ایجاد بی ثباتی را از دست خواهد داد.
4- برای رسیدن به ثبات، نزدیک ترین راه ایجاد دولت فلسطین است که تمامی اعراب و حتا غرب نیز هوادار آن هستند. سد راه تاکنون تندروهای اسرائیلی بوده اند که انتظار می رود در درازای زمان محبوبیت خود را در داخل کشور از دست دهند. هم از نظر مالی (البته از جیب غرب) و هم نیروی انسانی، اسرائیل قادر به انجام این مهم می باشد.
تمامی این شرایط به ویژه خواست درآزمدت آمریکا برای کناره گیری از منطقه، فرصتی است برای رقیبان آمریکا در این نقطه از جهان که با بهره برداری، به نوعی تفاهم با آمریکا دست یابند. این تفاهم تنها زمانی ممکن خواهد بود که همگان در گیر در مساله، واقعیت ها را درک کرده و بپذیرند. البته در راه رسیدن به این هدف، موانع زیاد است که مهم ترین عامل را می توان، رهبران کنونی در قدرت نامید. نتن یاهو و پوتین از یک سو و از سوی دیگر رهبران رژیم اسلامی، حوثی ها، حماس، حزب الله و بشار اسد، قرار دارند که تمامی در شرایط بحرانی می توانند با راحتی بیش تر تنفس نمایند تا دوران ثبات. اگر مخالفین سیاست آمریکا در منطقه که از آنان نام برده شد، منافع کشور، ملت و یا مردم گروه های خود را در نظر داشته باشند، باید درک کنند که برای رسیدن به بخشی از هدف های خود که مهم ترین آن ایجاد کشور فلسطینی باشد، زمان مناسب در آینده، فرا خواهد رسید.
با وجود قبضه کامل قدرت توسط ترامپ، و با وجود تلاش و نفوذ تقویت یافته نتن یاهو و پوتین برای درگیری مستقیم نظام اسلامی با آمریکا، اگر رژیم اسلامی: (1) چهره هواداری از ثبات را با کنار گذاردن شعارهای تند و به ویژه "مرگ بر" درپیش گیرد و (2) خواست رسیدن به تفاهم هسته ای را تاکید کند، می تواند امیدوار باشد که در تله ای که برای ایران فاجعه بار است گرفتار نگردد.[6] البته باید تاکید گردد که رژیم جنایتکار و فاسد اسلامی قادر به در پیش گرفتن چنین سیاست هایی از روی منطق نخواهد بود. حتا چند روز پیش از اعلام رسمی به قدرت رسیدن ترامپ، برای ترساندن ملت، بر تعداد اعدام ها که امتیازی برای رژیم همراه نمی آورد، افزودند. دژخیمان رژیم براین گمان بودند که قدرت گیری ترامپ از یک سو مساویست با قدرت گیری نتن یاهو در منطقه و در نتیجه افزایش آسیب به رژیم حتا در داخل (و از آن میان تاسیسات نفتی و هسته ای) و عاملان آن در سرزمین های دیگر. از سوی دیگر، کم شدن امکان تفاهم و در نتیجه سخت شدن تحریم و کاهش درآمد نفتی همراه با سقوط پول ملی. تمامی این عوامل، همراه با عامل روانی شهرت ترامپ در دشمنی با نظام اسلامی، رژیم را در ترس بیش تر فرو برده و به احتمال راه نجات را در تند کردن مواضع داخلی خود و درنتیجه افزایش ژرفای جدائی با ملت می بینند. افزون بر درگیری با ملت که رژیم تجریه 45 ساله داراد، مساله جانشینی خلیفه دوم که چند سال است، بخشی از انرژی آنان را به هدر داده، فوری تر می گردد. خلیفه دوم مایل است که هرچه زودتر، پیش از ازدست دادن کامل قدرت، این مشگل را به سود فرزند نامحبوب خود حل کرده و به عنوان امری تثبیت شده در نظر گیرد. در این راه او با سه مانع توانمند روبروست: ملت که خواهان برکناری کامل رژیم هستند، گروه آخوندهای به صف کشیده در مجلس خبرگان که هریک ادعای رهبری دارند و در نهایت نیروهای مسلح به عنوان مرکز اصلی قدرت در ایران که دیر یا زود، کولی دادن به خلیفه دیگری را بر نمی تابند و تمامی قدرت را از آن خود می خواهند.
اما مساله ایران تنها و تنها با برکناری نظام اسلامی از قدرت حل می گردد. تا هنگامی که اسکلتی بنام نظام اسلامی به نوعی سرپاست، نه از ثبات در داخل و نه خارج اثری دیده خواهد شد و نه شبح جنگ از سر ایران کنار خواهد رفت. تمامی مدعیان قدرت در آینده، باید شهامت لازم اعلان پایان رژیم اسلامی را داشته باشند.
[1] - برآورد می گردد که تنها یکی از میلیاردل های هوادار ترامپ، ایلان ماسک که 170 میلیون دلار به انتخابات او کمک کرده بود، در سه روز پس از آن براثر بالا رفتن بازار سهام، سی میلیارد دلار به ثروت خود افزود.
[2] - با کنار گذاردن اولویت بازگرداندن گروگان های در دست حماس، اسرائیل این عزم را روشن کرد.
[3] - حمله های مستقیم نظام اسلامی و اسرائیل به یکدیگر، بیش تر شبیه نمایش برای ارضای افکار عمومی مورد نظر هریک از طرفین بود تا نمایشی از قدرت نظامی هریک.
[4] - با در نظر گرفتن سرمایه های انسانی و مادی ایران آزاد، می توان ادعا کرد که این کشور در زمانی کوتاه به بزرگ ترین قدرت اقتصادی منطقه بدل خواهد شد.
[5] - ژاپن 4.2، کره جنوبی 1.7، استرالیا 1.7 و تایوان 0.7 تریلیارد دلار در سال. گزارش بانک جهانی برای سال 2023
[6] - ملت ایران خواستار برکناری رژیم وسیله نیروهای نظامی خارجی مانند آنچه در عراق و افغانستان به وقوع پیوست، نیستند.
خواب، خوش رفیق! رضا فرمند
دست غیب، گیله مرد