رفیق
در چشمانداز من
تو با بَربَران به جنگ خود میروی
و در ارکستری ساز میزنی
که سمفونی نابودیات را مینوازد
*
در چشمانداز من
تو با دل و جان، آشی را
در حلقهی دیوان دین به هم میزنی
که نذر نیستی این سرزمین اهواییست
*
در چشمانداز من
تو با بَربَرانی که سخت به غارت ایران مشغولاند
برای نابودی اسرائیل، همآوازی میکنی
زنجیر میزنی، سینه میزنی
رفیق!
هیزمهای تری که یهودیان به تو فروختهاند کجاست؟
مگر تو هم همانند الله
با یهودیان درافتادهای که خداییاش را نمیپذیرفتند؟
آدم که نمیتواند زمان به زمان، دین و خدایاش را نو کند
*
خدایان زیرک
در میدان رزمآزمایی هرگز با هم سرشاخ نمیشوند
تا خدای آلفا برگزیده شود
و پیروان خاماندیششان را به جان هم میندازند!
*
رفیق
در چشمانداز من
تو با عینک چپات
خشتهای شناخت میدانی را کچ مینهی
و پرچم داعش را در لشگری که زندگی ایرانی را
همچو سیلاب میبرد نمیبینی
*
سوای اسرائیل
کجای خاورزمین
آزادی بیلکنت حرف میزند
و زیبایی، آزاد است؟
آزارِ زنان، مهران رفیعی
نگاه به منطقه پس از انتخابات آمریکا، فرهاد یزدی