اشاره:
بسیاری از غربیها این را نمیتوانند درک کنند: چرا در جهان به اصطلاح «مسلمان» و یا «عرب - مسلمان»، ما اینهمه نگران ِ فلسطینیها هستیم نه قربانیان جنگ در دیگر نقاط دنیا؟ و از خودمان نمیپرسیم که چرا سودانیها کفیه Keffiyeh [ چفیه یا کفیه دستمال سفید و سیاهی نقش دار که به سمبلی یرای پشتیبانی از فلسطین بدل شده است. ] ندارند؟ و چرا یمنی هایی که قتل عام میشوند از همین همدلی بهره نمیبرند؟ چرا این نفرت از یهودی باعث میشود که فقط جنازههای فلسطینیها بیش از همه آزاردهنده باشند؟ فراتر از یهود هراسی، ما به یک مجموعه «علت ها» در پشت این اعمال، مشکوک میشویم که در اکثر موارد، بدون تعریف مشخص رهایش میکنیم؛ و اکنون ببینیم که آنها کدامند؟ کمال داود
کمال داود Kamel Daoud، نویسنده و روزنامه نگار پنجاه و چها رسالهی الجزایری است و ملیت فرانسوی دارد. هفتهها نامش بر سر زبانها افتاده بود که امسال برای دومین بار، برنده جایزهی معتبر و پر ارزش ِ گنکوردر فرانسه، برای کتاب تازه اش؛ «حوری ها» خواهد بود. و سر انجام چنین شد و در ۲ نوامبر ۲۰۲۴هیئت داوران او را برندهی این جایزهی ارزشمند شناخت.
این سومین رمان اوست که در آن، با زبان غنائی و غزلوارهاش، میخواهد صدای اُوب Aube، قهرمان کتا ب که در سن ۵ سالگی پس از بریدن شدن ناقص بخشی از گلویش، از داشتن صدا محروم شده بود، باشد: از زبان دختری که در عین نداشتن صدا، توانسته بود صدای بی صدایان شود. داود داستان ِ «سالهای سیاه»ی برخوردها و جنگ و گریزهای اسلام گرایان و ارتش الجزایر (۱۹۹۲-۲۰۰۲) را با قلمی دلپذیر، بروی برگهای کتابش میآورد و خواننده را با واقعیتی عریان آشنا میکند. او میگوید این تلاشی برای بازسازی و رستاخیز است. او رمان خود را به تمام زنانی تقدیم کرده است که در برابر حاکمان سرکوبگر و زن ستیز ایستادگی کردهاند. او پیش از جایزه گنکور در توئیتی با انتشار عکس دختر علوم و تحقیقات و با نوشتن کلمه «ایران» از اعتراض «برهنه» این زن ستایش کرد.
شاید برای آندسته از خوانندگان ِ مطالب ِ این قلم، کمال داود، روزنامه نگار و نویسنده نامی آشنا باشد و ترجمهی مقالهی بسیار تکان دهنده ِ «حجاب زن کُشی است» او را به دفاع از جنبش مهسا خوانده باشند. او در مقالهی کوتاه زیر، در چارچوب طنزی تلخ این پرسش را مطرح میکند که چرا در نیم قرن اخیر، اعراب ومسلمانان، پشت ِ عَلَم ِ مسألهی فلسطین سینه زده اند[ نا گفته پیداست که میتوان آن را در میان پارهای از روشنفکران ِ ایرانی نیز دید. ] در حالیکه جنگهای فاجعه بار دیگر طی این سالها توجهشان را کمتر جلب کرده است. اما پیش از خواندن نوشتهی کمال داود، بد نیست به چند نکته در این زمینه اشاره کنیم تا شاید بتواند در باز گشایی بیشتر ِ مطلب کمک کند.
نخست باید گفت که در هر جنگی میتوان ستم دیدگان بیشماری پیدا کرد و از آنها دفاع نمود. و گذشته از همهی اینها که گفته شد؛ این پرسش را میتوان مطرح نمود که آیا امروزه، پشت هر فلسطینی سایهی یکی از اعضای حماس نهفته است؟ و این، آن چیزی است که با گوش دادن به سخنان رهبران اسرائیل میتوان نتیجه گرفت. و بویژه، آیا پس از چهل و پنج سال حکومت جمهوری اسلامی در ایران، چنین نتیجه گیریها، نمیتوانند از مشروعیت کافی برخوردار باشند؟ و از سوی دیگر، این ادعا که بنیامین نتانیاهو هر کاری از دستش بر میآمد کرد تا حماس به نیروی مسلط در غزه و کرانه باختری تبدیل شو، روی دیگر واقعیت است. و افزون بر این، او چشم خود را بر منابع مالی و تسلیحاتی که از قطر و جاهای دیگر میآمد بست و هدفش ناتوان کردن سازمان آزادیبخش فلسطین L'OLP بود. البته باید گفت که این روش را برای مقابله با سازمان آزادیبخش فلسطین که خواستار نابودی اسرائیل از روی نقشهی جغرافیائی بود، انجام داد.
در پاسخ به این پرسش که آیا لبنان بدون حزب الله ممکن است؟ پاسخ روزنامه نگار هفته نامه ماریان در شماره ۵/۱۰/۲۰۲۴ این است که حزب الله از زمان تولد خود در ۱۹۸۲ - در طول اولین جنگ اسرائیل و لبنان - تا مرگ حسن نصرالله در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴، از وضعیت یک شبه نظامی شیعه به یک نیروی سنگین وزن سیاسی و نظامی این کشور [ با کمکهای بیدریغ حکومت جمهوری اسلامی در ایران] بدل شد. و حتی به دولتی در دولت و ساختار قانونی آن کشور، به حساب آمد.
در لبنان سه پدیده در مدت زمان کوتاهی پدیدار شد: نخست اختلافات بومی مرگبار بین جوامع گوناگون لبنان: دروزیها، مسیحیان، مارونی، سنیها و شیعیان. و سپس پدیدهی رشد جمعیتی چشمگیر شیعیان که طی کمتر از چهل سال، افزایشی ۳۰ و حتی ۴۰ درصدی نشان داد. و سرانجام پدیدار شدن یک گروه مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل [با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران] و با استفاده از عناد و بدبینی اکثریت بزرگی از جمعیت لبنان که با دولت یهود دشمنی دیرینه نشان میدهند و پشتیبانی خود از حضور حزب الله در لبنان را بطور گنگ و مبهم نشان دادهاند.
در ماه ژانویه ۲۰۲۴، نظر سنجیها نشان داد که ۷۵ در صد لبنانیها از حزب الله در اقدامش علیه اسرائیل حمایت میکنند. اخیرا، نظر سنجیهای دیگری نشان میدهند که ۷۰ در صد لبنانیها با حزب الله در شکل و قامت کنونی در کشورشان، مخالفند. به عبارت دیگر، اگر گروه مسلح ِ حزب الله همیشه اعتبار خاصی نزد کل مردم لبنان داشته است، دیگر از نظر سیاست داخلی نتوانسته است، نظرها را به خود جلب کند. با مرگ نصرالله و ضربت وارده به جنبش شیعی، این محبوبیت میتواند به میزان قابل توجهی از بین برود.
و اما پرسشی که در این شرایط پیش روی ماست: آیا میتوان آیندهای برای فلسطین متصور بود؟ در حقیقت امروز باید به سمت نیروهای قوی تر در منطقه برویم. و در جهت راه حلی باشیم که محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی پیشنهاد نموده بود. ودرخواست نتانیاهو از سازمان ملل برای امضای توافقنامهی به رسمیت شناختن متقابل با عربستان سعودی در همین راستا ست. چند ماه قبل از قتل عام ۷ اکتبر ۲۰۲۳، محمد بن سلمان، از متعهد شدن به تأمین مالی بلند مدت برای فلسطین در صورت امضاء و همچنین کمک به تشکیل کمیتهای از نخبگان سیاسی صحبت کرده بود. نوعی قیمومیت در حدود پانزده سال که به فلسطین و فلسطینیها اجازه میدهد تا ایدهی یک ملت را بازسازی کنند. در نهایت با یک دولت و برنامهای غیر از نابودی اسرائیل. [ که ایران و نیابتیهایش با تصور ِ به انجام آن، منطقه و مردمان بیگناه را به خاک و خون کشاندهاند. ] ع. ش
و اینک مطلب ِ کمال داود را که با بهره گیری از هنر طنز نوشته شده است میخوانیم. این نوشته در شماره ۱۳/۱۰/۲۰۲۴ هفته نامه ماریان، منتشر شده است:
از نگاه ِ کمال داود، کشورهای جهان عرب، منحصرا نگران فلسطینیها هستند و نه سایر قربانیان جنگ. فراتر از یهودستیزی و ضد صهیونیسم ِ موجود در این کشورها، میتوان به «علل» زیربنایی این سخن پراکنیهای مشکوک شد که هرگز به روشنی تعریف نشدهاند.
بسیاری از غربیها این را نمیتوانند درک کنند: چرا در جهان به اصطلاح «مسلمان» و یا به اصطلاح «عربی»، ما منحصرا نگران ِ فلسطینیها هستیم نه قربانیان جنگ در دیگر نقاط دنیا؟ و از خودمان نمیپرسیم که چرا سودانیها کفیه Keffieyh [ چفیه یا کفیه دستمال سفید و سیاهی نقش دار که به سمبلی یرای پشتیبانی از فلسطین بدل شده است. ] ندارند؟ و چرا یمنی هایی که قتل عام میشوند از همین همدلی بهره نمیبرند؟ چرا این نفرت از یهودی باعث میشود که فقط جنازههای فلسطینیها بیش از همه آزاردهنده باشند؟ فراتر از یهود هراسی، ما به یک مجموعه ِ «علت ها» در پشت این اعمال روبروئیم و به آنها مشکوک میشویم، که در اکثر موارد، بدون تعریف مشخص رهایش میکنیم؛ و اکنون میخواهیم ببینیم که آنها کدامند؟
عربیت، اسلامیت و استعمار زدایی
پس از شکست پی در پی و از دست دادن امپراتوری جهانی، عربها به خوبی متوجه شدند که برای جبران آن، باید - علیرغم همهی جنبههای پیرامونی - به مسألهی فلسطین بپردازند که در عین حال سه جلوهی اساسی و اصولی را در خود دارد: عربیت، اسلام گرایی و استعمار زدایی.
عربیت - البته بین خودمان بماند - این امر مسألهی مهم ِ هویت را برای فلسطینیها به ارمغان میآورد که بی آن نمیتوانند به آسانی بین کشورهای عربی سفر کنند؛ نمیتوانند در آنجا فعالیت سیاسی انجام دهند و از همه مهمتر به راحتی نمیتوانند تابعیت سرزمینی را که در آن سُکنا گزیدهاند بدست آورند. و در پارهای از کشورهای مسلمان، نمیتوانند پس از مرگ، در خاک این کشورها، دفن شوند. و جالب اینجاست که در پارهای از کشورهای عربی، فلسطینی یک شهروند فرعی است ولی وقتی میمیرد شهید میشود. برای چی؟ زیرا او باید تا ابد پناهنده بماند تا جنگ به پایان برسد و پیروزی ِ هویت ِ برتر فلسطینی بدینگونه بر همگان ثابت گردد.
پذیرفتن یک فلسطینیی شهروند در یک کشورعربی، تنها تحت عنوان پناهنده میسر خواهد بود و نه شهروندی که بتواند از تمام امکانات استفاده نماید. او باید در شرایط ناپایدار تاریخ و جغرافیا زندگی کند. در دهه ۱۹۵۰ پان عربیسم، حزب بعث (حزب سوسیالیست ِ رستاخیز عربی) در جهان عرب اختراع شد و ناصر آن را با جنگ علیه اسرائیل در مصر پیوند زد که تا به امروز در ذهنها تأثیر گذاشته است.
او این کشور خیالی را ساخت که همهی فلسطینیها باید - چه بخواهند و چه نخواهند - در آن ساکن شوند: پان عربیسم یا آرمانشهر اتحاد همهی اعراب. سرزمینی خیالی که میتوان آن را بگونهی شعری با قافیه و کلام زیبا تصور کرد. هیچ کس در آنجا زندگی نمیکند و سُکنا نگزیده است. اما این امر بر فلسطینی تحمیل شده که در آنجا قفل شود. و خود را نگهبان ِ کلیدها و شعرها و شعارها بداند. و حاصل همهی آنچه را که گفته شد، به بهای مرگ فلسطینی تمام خواهد شد که این نیابت به او تحمیل شده: او نباید جبهه «هویت» را ترک کند و باید خود را در جبهههای پان عربیهی خیالی به حال آماده باش نگهدارد.
و در این مرحله، اسلام گرای «حماس زده» و یا غیر آن، باید خلافت جهانی را در تصورات خود داشته باشد. فلسطینیی بیچاره باید جان خود را فدا کند [ همانگونه که در غزه پس از حمله تروریستهای حماس به اسرائیل] شاهد آن بودیم. وجنگ ِ خود علیه «یهودی» را براه بیندازد تا اینگونه بتواند آخرالزمان موعود را رقم بزند. در آخرالزمان، به گفتهی علماء الهیات، فلسطینی کشوری خواهد داشت که همیشه از آن ِ او خواهد بود. و درواقع در این زمان است که یهودیان به دَرَک واصل خواهند شد: پیروزی در این بینش، بر پایهی قبولاندن بیش از پیش آن، به فلسطینیها خواهد بود.
خلع ید عجیب: از سال ۱۹۴۸، آدمها بر سر تصاحب زمین کشته میشدند، اکنون اسلام گرایی ایجاب میکند فلسطینی برای مسجد الاقصی، بمیرد و بهمراه مسیحیت، جنگ مقدس و بازگشت به ایمان را رهبری کند. علماء الهیات، معتقد به یک جنگ مقدس توسط فلسطینیها برای بازگشت به ایمان را پیشنهاد میکنند، که آنرا «ارد الرباط Ard Al Ribat» مینامند که معنی آن همانا «سرزمین اردوگاههای نظامی» است. و همانا در اینجا هم ملیت فلسطینی در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
و آخرین آن استعمار زدایی خواهد بود. این بر عهدهی فلسطینیها گذاشته میشود که افتخار و برتری خود را علیه غرب، به اثبات برسانند. اگر میگویند این امر باید فقط و فقط توسط فلسطینی به ثمر برسد نه سودانیها، نه ایرانیها یا افغانهای بیچاره، به این دلیل است که فلسطینی باید به تنهایی این حماسهی معروف به استعمار زدایی را تکرار کند. این باعث ایجاد هیجان میشود و بدینگونه، نوزادان را به جانباز تبدیل میکند و این خاطره را به عنوان یک حرکت و جهش تکرار شونده به غرب تحمیل مینماید.
و سرانجام، سرنوشت فلسطینی زنده چه میشود؟ او موجودی در سایه است، درواقع او روی صحنه میمیرد. تنها برای شور و هیجان از او برای سوخت استفاده میشود. استعمارهای وحشی را تحمل میکند، «عرب ها» و اسلام گرایان، تاریخ او را آشغال میکنند و بمبارانها، او را میکشند. و بدتر از همه، پان عربیسم، به تازگی توسط آخوندهای [ جمهوری اسلامی]، مزید بر علت برای او شدهاند. آی فلسطینی، باشد که روزی رها شوی..... حتی از حمایت جهان عرب.
نوشتههای داخل ِ [ ] از مترجم است.
مرثیهای برای کیانوش وطن، ژینا سنندجی
زنانِ گم شده، لوسیل کلیفتن، ترجمه مهران رفیعی