جمهوری اسلامی ایران، بهرغم تمامی بحرانها و مشکلاتی که در طول حیات خود با آن مواجه بوده است، همچنان بهعنوان یک رژیم حاکم در ایران باقی مانده است. این مسئله زمانی پیچیدهتر و حیرتآورتر به نظر میرسد که به ناکارآمدیهای ساختاری، فساد درونسیستمی، سرکوبهای گسترده و نارضایتیهای عمومی عمیق توجه کنیم. بهویژه با در نظر گرفتن تجربههای تاریخی مشابه که در آنها رژیمها به دلیل فشارهای اجتماعی یا خارجی دچار فروپاشی یا تغییرات بنیادین شدهاند، تداوم جمهوری اسلامی ایران نیازمند تحلیل دقیق و جامع است. در این تحلیل، عواملی که موجب بقای این رژیم علیرغم بحرانهای مداوم شدهاند، بهطور عمیقتری مورد بررسی قرار میگیرند. این عوامل عمدتاً بر بهرهبرداری از ابزارهای مختلف سیاسی، اجتماعی و روانی تأکید دارند که در راستای حفظ قدرت و کنترل جامعه به کار گرفته شدهاند.
۱. استفاده ابزاری از مذهب و مشروعیتسازی ایدئولوژیک
یکی از اصلیترین دلایل بقای جمهوری اسلامی ایران، استفاده مؤثر از مذهب شیعه بهعنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به رژیم است. از لحظهای که آیتالله خمینی و همپیمانانش نظام جمهوری اسلامی را تأسیس کردند، آنها از مفاهیم مذهبی برای ایجاد یک حکومت الهی استفاده کردند. بهویژه ایده «ولایت فقیه»، که در آن ولیفقیه بهعنوان مقام عالیقدر، ولیامر و رهبر جامعه دینی و سیاسی شناخته میشود، بهطور استراتژیک در جهت مشروعیتسازی حکومت جمهوری اسلامی و بهویژه مشروعیتبخشی به ساختار قدرت روحانیون بهکار گرفته شد. این ایدئولوژی بهگونهای طراحی شد که هرگونه مخالفت با رژیم را بهعنوان مخالفت با اصول اسلامی و حتی توهین به خداوند تفسیر کند.
در این نظام، هرگونه نقد یا اعتراض به سیاستهای حکومت، بهویژه وقتی که به مسائل دینی مربوط میشود، بهسرعت به مسئلهای مذهبی تبدیل میشود و به مردم توصیه میشود که بهعنوان یک وظیفه دینی از حکومت حمایت کنند. این ابزار مذهبی، در جامعهای که اکثریت مردم آن مسلمان هستند، توانسته است بسیاری از افراد را در موقعیتی قرار دهد که گویی مخالفت با رژیم، نه تنها مخالفت با حاکمان، بلکه مخالفت با دین است. چنین استفاده ابزاری از مذهب، علاوه بر مشروعیت بخشیدن به حکومت، فضای اجتماعی و سیاسی را بهگونهای مهندسی کرده است که افراد بهطور ناخودآگاه خود را بهعنوان پیروان مذهبی وظیفهمند میبینند که باید از رژیم حمایت کنند.
در واقع، مذهب نهتنها بهعنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی، بلکه بهعنوان ابزاری برای سرکوب و محدود کردن فضاهای نقد و اعتراض بهکار گرفته شده است. بهویژه در نظام جمهوری اسلامی ایران، که هیچگونه نقدی به ولیفقیه یا مقام رهبری پذیرفته نمیشود، مذهب توانسته است یکی از اصلیترین ابزارهای سرکوب و کنترل اجتماعی را فراهم کند. با این وضعیت، حتی اگر بخشی از مردم از سرکوبهای اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی ناراضی باشند، نمیتوانند بهطور کامل و مؤثر علیه رژیم اقدام کنند زیرا هرگونه اعتراض بهعنوان مخالفت با خداوند و دین تعبیر میشود.
۲. سرکوب، نظارت، و کنترل گسترده اجتماعی
دومین عامل اصلی در تداوم جمهوری اسلامی ایران، استفاده از ابزارهای سرکوب، نظارت و کنترل اجتماعی در مقیاس وسیع است. رژیم جمهوری اسلامی از آغاز تأسیس خود، با تشکیل نهادهایی نظیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه، ساختارهایی برای نظارت و سرکوب معترضان و مخالفان ایجاد کرده است. این نهادها، که عمدتاً از نیروهای امنیتی و نظامی تشکیل شدهاند، با قدرتی فزاینده و همزمان با استفاده از ابزارهای مختلفی چون بازداشت، شکنجه، اعدام و اعمال فشارهای اقتصادی، تمام تلاش خود را برای سرکوب هرگونه اعتراض و مخالفت بهکار گرفتهاند.
سپاه پاسداران بهعنوان یکی از ارکان اصلی قدرت در جمهوری اسلامی ایران، بهطور مداوم در امور مختلف اقتصادی، نظامی، اجتماعی و حتی فرهنگی کشور وارد شده است. این نهاد با استفاده از منابع اقتصادی خود به تقویت قدرت نظامی و امنیتی پرداخته و همچنین به یکی از بازیگران اصلی در عرصه اقتصادی تبدیل شده است. در عین حال، بسیج که بهطور مستقیم تحت نظارت ولیفقیه است، بهعنوان نیرویی شبهنظامی و بهطور خاص برای سرکوب اعتراضات خیابانی و تظاهرات اجتماعی در اختیار رژیم قرار دارد.
علاوه بر این، رژیم جمهوری اسلامی برای کنترل و سرکوب فضای عمومی، بهطور گسترده به نظارت اجتماعی پرداخته است. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی با نظارت دقیق بر فضای مجازی، رسانهها و حتی زندگی خصوصی افراد، بهطور مداوم در تلاشاند تا از هرگونه فعالیت معترضان و مخالفان جلوگیری کنند. این نظارت، که بهطور مستقیم از سوی دولت و نهادهای امنیتی انجام میشود، فضایی از ترس و عدم امنیت ایجاد کرده که مانع از رشد و گسترش هرگونه اعتراض یا جنبش مخالف در جامعه میشود. در نتیجه، بسیاری از مردم بهدلیل ترس از پیامدهای منفی فعالیتهای اعتراضی، ترجیح میدهند که از ابراز نارضایتی خود خودداری کنند.
۳. دوقطبیسازی و مهندسی اجتماعی
سومین عامل در بقای جمهوری اسلامی، استفاده از دوقطبیسازیهای مصنوعی و مهندسی اجتماعی است. یکی از روشهایی که رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت و مهار اعتراضات و نارضایتیهای عمومی بهکار برده، ایجاد دوقطبیهایی در جامعه است که موجب پراکندگی و تفرقه در میان نیروهای مخالف میشود. از جمله این دوقطبیها میتوان به دوقطبی «اصولگرا و اصلاحطلب» اشاره کرد که رژیم از آن برای مدیریت فضای سیاسی و محدود کردن تحرکات مردمی استفاده کرده است.
در این دوقطبیسازی، رژیم بهگونهای عمل کرده است که مردم را وادار کند تا باور کنند که تغییرات در چارچوب نظام ممکن است. انتخاباتهای ریاستجمهوری و مجلس در ایران بهطور عمدی بهعنوان صحنهای از رقابتهای بین جناحهای اصولگرا و اصلاحطلب برگزار میشود تا از این طریق بخشی از مطالبات عمومی به سمت تغییرات سطحی و غیرمؤثر هدایت شود. به این ترتیب، مطالبات اصلی جامعه از جمله دموکراسی، حقوق بشر و آزادیهای فردی به مسائل جزئیتر و اصلاحات ناقص تبدیل میشود که هیچ تهدیدی جدی برای رژیم بهوجود نمیآورد.
این مهندسی اجتماعی و دوقطبیسازی در حقیقت هدفی فراتر از تقسیمبندیهای سیاسی دارد؛ رژیم تلاش میکند با این شیوه، مردم را به این باور برساند که تنها از طریق رقابت در چارچوبهای موجود سیاسی میتوان تغییراتی ایجاد کرد، در حالی که هیچگونه تغییر بنیادینی در ساختار قدرت ایجاد نمیشود. این فرآیند موجب شده است که بخشی از مردم بهویژه کسانی که خواهان تغییرات تدریجی بودهاند، بهطور ناخودآگاه در مسیری غیرمؤثر حرکت کنند و از خواستههای انقلابی فاصله بگیرند.
۴. بهرهگیری از ضعف گفتمان مخالفان
یکی از چالشهای اصلی که مخالفان رژیم جمهوری اسلامی با آن مواجه است، ضعف در گفتمان مخالفان و نبود یک آلترناتیو قوی و منسجم است. در طول سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی، جنبشهای اعتراضی مختلفی شکل گرفته است، اما این جنبشها بهدلیل پراکندگی، عدم انسجام و فقدان رهبری قوی نتوانستهاند تهدیدی واقعی برای رژیم بهوجود آورند. بسیاری از این جنبشها، بهویژه آنهایی که در جریان اعتراضات گسترده شکل گرفتهاند، فاقد یک گفتمان سیاسی منسجم و جامع بودهاند که بتواند جایگزینی قابلاعتماد برای رژیم ارائه دهد.
این پراکندگی و عدم وجود یک رهبری واحد و متحد، موجب شده که رژیم جمهوری اسلامی از این وضعیت بهرهبرداری کند و بهراحتی به سرکوب و از بین بردن اعتراضات بپردازد. هیچگونه تشکیلات سیاسی سازمانیافته و با تجربهای که بتواند بهطور مؤثر در برابر رژیم ایستادگی کند، وجود ندارد و این امر، شرایط را برای رژیم جمهوری اسلامی فراهم کرده است که بتواند جنبشهای اعتراضی را با استفاده از سیاستهای سرکوبگرانه و همچنین ایجاد شکافها و تفرقه در درون مخالفان، مهار کند. عدم وجود یک آلترناتیو واحد و قوی بهطور مؤثر این جنبشها را از تهدید واقعی به رژیم دور کرده است. در نتیجه، هرگونه اعتراض و حرکت اعتراضی بهجای آنکه به یک نیروی متحد و قدرتمند تبدیل شود، به مجموعهای از اعتراضات پراکنده و بیسرانجام تبدیل میشود که بهسادگی قابل کنترل و سرکوب است.
رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از این ضعف گفتمانی و عدم انسجام در صفوف مخالفان، نه تنها توانسته است مشروعیت خود را حفظ کند، بلکه توانسته است بهطور مؤثر از نفوذ خود در نهادهای امنیتی، رسانهای و اجتماعی برای مقابله با هرگونه تهدید از سوی جنبشهای مردمی بهرهبرداری کند. در این راستا، سرکوبهای خونین در جریان اعتراضات مختلف، بهویژه پس از سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۹، در بسیاری از مواقع با استفاده از این ضعف گفتمانی و عدم وجود ساختار و برنامهریزی دقیق از سوی مخالفان، موجب از بین رفتن انرژی جنبشهای اعتراضی شده است.
رژیم همچنین با استفاده از سیاستهای نفوذی در میان گروههای مخالف و ایجاد شکافهای داخلی، تلاش کرده تا همبستگی بین گروههای مختلف معترض را تضعیف کند. بهعنوان مثال، بسیاری از گروههای سیاسی مخالف در داخل و خارج از کشور به دلیل اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی نتوانستهاند یک جبهه متحد علیه رژیم تشکیل دهند و در نتیجه هیچگونه تهدید منسجم و سازمانیافتهای علیه حکومت جمهوری اسلامی شکل نگرفته است.
با توجه به این عوامل، جمهوری اسلامی ایران توانسته است از ضعفهای موجود در گفتمان مخالفان استفاده کند و جنبشهای اعتراضی را بهراحتی سرکوب کند. نبود یک سازمان سیاسی قوی و منسجم، که قادر به ایجاد یک آلترناتیو جدی برای رژیم باشد، به رژیم این امکان را داده که با استفاده از سرکوب و تفرقهافکنی، از هر گونه تهدید جدی جلوگیری کند.
وضعیت کنونی و ناکامی اعتراضات مردمی
در بیش از چهار دههای که از تأسیس جمهوری اسلامی میگذرد، اعتراضات و نارضایتیهای عمومی در ایران بهطور مداوم افزایش یافته است. مردم ایران به دلایل مختلف از جمله فساد گسترده، مشکلات اقتصادی، نقض حقوق بشر، و سرکوبهای سیاسی از حکومت جمهوری اسلامی نارضایتی دارند. این اعتراضات در قالب جنبشهای مختلفی مانند اعتراضات کارگری، جنبش زنان، معلمان، پرستاران، فعالان محیطزیست، و دیگر گروههای اجتماعی بروز کردهاند. با این حال، این اعتراضات و جنبشها نتواستهاند به تغییرات بنیادین و اساسی در ساختار نظام جمهوری اسلامی منجر شوند. علیرغم سرکوبهای گسترده و بحرانهای متعدد اقتصادی و اجتماعی، جمهوری اسلامی همچنان در جایگاه خود باقی مانده است.
این وضعیت بهویژه در شرایطی که فساد در سطوح مختلف حکومت به حدی رسیده که بخشهای زیادی از منابع عمومی بهطور غیرقانونی به دست گروههای خاصی میافتد، تعجببرانگیز است. نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی که منجر به فقر و نارضایتی گسترده در سطح جامعه شده، همچنان بر حجم اعتراضات میافزاید. در عین حال، با وجود این نارضایتیهای گسترده، ساختار حکومتی قادر به حفظ وضعیت خود است و این سوال پیش میآید که چرا این اعتراضات به نتایج ملموس و تغییرات سیاسی منجر نمیشود. پاسخ به این سوال نیازمند بررسی دقیقتر عوامل و موانع موجود در مسیر این جنبشهاست.
۱. نبود گفتمان جایگزین قوی و مشترک
یکی از دلایل اصلی ناکامی اعتراضات در ایران، نبود یک گفتمان جایگزین و مشترک در میان معترضان است. جنبشهای اعتراضی در ایران بهطور پراکنده و بیهدف شکل گرفتهاند. بهعبارت دیگر، هر گروه اجتماعی با خواستهها و اهداف خاص خود وارد اعتراضات میشود، اما هیچگاه موفق به ایجاد یک چارچوب فکری و ایدئولوژیکی واحد نشدهاند. این پراکندگی باعث میشود که اعتراضات در سطح اجتماعی نتوانند به یک حرکت واحد تبدیل شوند که هدف مشترک و کلی داشته باشد.
گفتمان جایگزین میتواند بهعنوان موتور محرک جنبشها عمل کرده و یکپارچگی و همافزایی میان گروههای مختلف اجتماعی را فراهم آورد. این گفتمان باید قادر باشد تا خواستههای گروههای مختلف، از جمله کارگران، معلمان، زنان، و سایر اقشار جامعه را به یک زبان مشترک تبدیل کرده و آنها را در راستای اهداف بزرگتر سیاسی و اجتماعی همراستا کند. اما در عمل، این گفتمان واحد بهویژه در میان معترضان وجود ندارد. هر گروه برای خود راهحلها و مطالبات خاصی را مطرح میکند که در بسیاری از موارد با دیگر گروهها همپوشانی ندارد.
یکی دیگر از مشکلات مهم این است که هیچکدام از این جنبشها نتواستهاند یک ایدئولوژی مشخص و جامع برای تغییرات سیاسی و اجتماعی ارائه دهند. اگرچه اعتراضات بهطور مستمر بر موضوعاتی چون فساد، نابرابری و نقض حقوق بشر متمرکز هستند، اما این موضوعات به خودی خود نمیتوانند به یک گفتمان سیاسی جامع تبدیل شوند که برای جامعه جذاب و پایدار باشد. در نتیجه، هر بار که اعتراضات آغاز میشوند، بدون آنکه تحولی اساسی در نظام ایجاد کنند، بهسرعت از بین میروند.
در حالی که رژیم جمهوری اسلامی همواره سعی کرده است که با ایجاد شکافها و درگیریهای داخلی میان مخالفان، از این پراکندگیها استفاده کند، جنبشها بدون وجود یک گفتمان متحد نمیتوانند به یک آلترناتیو سیاسی جدی و قابلاعتماد برای مردم تبدیل شوند. فقدان چنین گفتمانی باعث شده است که جمهوری اسلامی بهراحتی بتواند از اعتراضات بهرهبرداری کرده و آنها را به نفع خود منحرف کند. گفتمان واحد میتواند تنها در صورتی شکل بگیرد که گروهها به توافقی مشترک بر سر اصول پایهای و هدفهای سیاسی دست یابند، که متأسفانه تاکنون چنین امری محقق نشده است.
۲. نبود تشکیلات انقلابی سازمانیافته
یکی دیگر از دلایل عمده ناکامی جنبشهای اعتراضی در ایران، عدم وجود تشکیلات انقلابی منسجم و سازمانیافته است. در تاریخ جنبشهای اجتماعی و سیاسی جهان، یکی از ارکان اصلی موفقیت هر اعتراض یا انقلاب، وجود یک تشکیلات رهبری و سازماندهی شده است که قادر باشد حرکتهای مردمی را هدایت کرده و بهسمت هدفهای مشخص سوق دهد. در ایران، جنبشهای اعتراضی معمولاً فاقد چنین رهبری منسجم و ساختاری هستند. هرچند گروههای مختلف اجتماعی بهطور مستمر دست به اعتراض میزنند، اما هیچگاه این اعتراضات به یک حرکت هماهنگ و رهبری شده تبدیل نمیشود.
در اعتراضات سالهای اخیر، بهویژه در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۲، جنبشها عمدتاً از سوی گروههای مختلف و بدون هماهنگی و رهبری واحد پیش رفتهاند. این پراکندگی در رهبری باعث شده که اعتراضات فاقد یک استراتژی مشخص باشند و هر گروه بهطور جداگانه مبارزه کند. این وضعیت، به نوبه خود باعث میشود که رژیم جمهوری اسلامی به راحتی بتواند اعتراضات را سرکوب کرده و آنها را در مراحل اولیه کنترل کند. فقدان رهبری منسجم موجب میشود که این جنبشها هیچگاه از مرز اعتراضات مقطعی فراتر نرفته و نتوانند به یک تهدید واقعی علیه ساختار حکومتی تبدیل شوند.
در تاریخ مبارزات اجتماعی، رهبری منسجم و توانمند نقش کلیدی در هدایت جنبشها ایفا میکند. یک تشکیلات انقلابی باید قادر باشد برنامهریزی کرده و منابع مختلف از جمله منابع انسانی و مالی را بهدرستی هدایت کند. در ایران، بهدلیل نبود چنین ساختاری، اعتراضات عمدتاً بهصورت پراکنده باقی میمانند و از قدرت پیشروی برخوردار نمیشوند. همچنین، فقدان تشکیلات منسجم بهمعنای نبود یک دیدگاه و استراتژی روشن برای براندازی رژیم است. هر گروه معترض، علیرغم اینکه خواستههای مشترکی با دیگر گروهها دارد، نمیتواند بهطور مؤثر از منابع و نیروهای خود برای تغییرات بنیادین استفاده کند.
مریم عادلخانی
*