نیروهای چپ خط امامی پس از رهبری آیت الله خامنهای و کنار گذاشته شدن از مراکز اصلی نظام، همواره مترصد فرصتی بودند تا با حضور در ریاست جمهوری برای حفظ سویه جمهوریت و دموکراتیک کردن ساختار قدرت بکوشند. با اتمام ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی که محصول تقسیم قدرت بین وی و خامنهای بود ابتدا سراغ میرحسین موسوی رفتند. چون به خوبی میدانست در ساخت جدید قدرت جایی ندارد بی تعارف از حضور در انتخابات عذر خواست وکار فرهنگی را بهانه کرد. پیروزی محمد خاتمی شبیه آواز دهل که شنیدنش از دور خوش است جوانان بی تاب را تا مدتی برای استقرار دموکراسی امیدوار کرد اما سنگ اندازی اقتدارگرایان از یک سو وعافیت طلبی کثیری از اصلاح طلبان از سوی دیگر رویای جوانان نقش بر آب کرد. "قهرشان با انتخابات، اراده ساخت قدرت برای نزدیک کردن رئیس جمهور با رهبر و اشتباه کم تاثیر اصلاح طلبان در تعدد نامزدها" به یکدست شدن ساختار قدرت انجامید.
تقارن نامیمون راهیابی احمدی نژاد به پاستور و افزایش قیمت جهانی نفت فرصت مستی کسانی را فراهم آورد که هاشمی رفسنجانی به ورود آنها به عرصه اقتصاد بی آنکه به پیامدهای پیدا و پنهان آن آگاه باشد خوشامد گفته بود و اکنون متحد رئیس جمهوری بودند که فرمانده کل قوا تاکید کرد نظرش به او نزدیکتر است. غفلت رفسنجانی از زمان مستی اسبها که با ترکیب" سلاح و پول" فرا رسید امکان هر گونه گشایش سیاسی را مسدود کرد. اصلاح طلبان و تکنوکراتها که قافیه را تنگ دیدند به شکل موازی از خاتمی و موسوی خواستند به عرصه بیایند. خاتمی محبوب اما ناکام در نهایت تصمیم درستی گرفت وکنار ماند. موسوی اما میدانست کشور در شرایطی قرار گرفته که شانه خالی کردن از مسئولیت، ضد سیاسی ترین کاری است که میتواند انجام دهد. باوجود آنکه آگاه بود ساخت قدرت نسبت به ۷۶ متصلب تر شده است به صحنه آمد. نقشهای که او در ذهن داشت ایستادگی در برابر استبداد بود و نقشهای که مستبدان برایش کشیده بودند این بود تا هیزم انتخاباتی شود که دودش به چشم مردم برود و آتشش نمایش مرد مسالاری به اصطلاح دینی را پرجلوه کند.
میرحسین موسوی با ایستادگی و درخواست محاکمه علنی که هیچ گاه حاکمیت بدان تن نداد انتخابات بعدی جمهوری اسلامی را در خودش مستحیل کرد. آنچنان که نامزد پیروز انتخابات ۹۲ یعنی حسن روحانی با یکی از کلیدی ترین وعدههایش که رفع حصر بود مردم را به پای صندوقهای رای کشید. جاذبه این شعار آنچنان بود که عدم تحقق این وعده را به دلیل رای ناپلئونی دانست و در حالی که مست برجام بود تقاضای رای بالاتر برای رفع حصر در سال ۹۶ کرد. براندازانی که امروز به موسوی حمله میکنند بدانند اگر او عافیت طلبی پیشه کرده و نتیجه را میپذیرفت سر خوردگی اجتماعی طبقه متوسط پس از پذیرش نتیجه انتخابات هر گونه جنبش اجتماعی دموکراسی خواه در ایران را برای دهههای متوالی به تاخیر میانداخت. افقی برای آنان گشوده نمیشد تا با تمسک به سرکوب آن جنبش و شعارهای ملی گرایانه از بطن آن، بر طبل براندازی بکوبند. تقویت اصلاح ناپذیری سیستم دستپخت کسانی است که برروی تشک سیاست کشتی گرفتند وبه «ناداوری و زور عریان» باختند نه کسانی که بیرون مرزها نشسته و منتظر سوارشدن بر امواجاند. البته حساب آنهایی که جانشان را با خود بردهاند جدای از آنانی است که زندگی شخصی بهتر آن سوی مرزها را مرجح بر مبارزه واقعی کرده و درشبکههای امن و کم خاصیت اجتماعی ونشئگی ناشی از فالورو لایک سایبری هل من مبارز میطلبند.
جنبش زن زندگی آزادی، حذف یکی پس از دیگری همه رقبای مجتبی خامنهای برای جلوس بر صندلی رهبری آینده، نقش حاشیهای اپوزسیون خارج از کشور، هویدا شدن عیار رضا پهلوی با نمایش مضحک وکالت و رهبری خود خوانده دوران گذار، برآمدن افق شکست دولت امنیتی پزشکیان، تضعیف شدید جمهوری اسلامی در منطقه پس از ۷ اکتبر و ترور فرماندهان ارشد حماس، حزب الله و سپاه از یک سو و بازگشت کارزار فشار حداکثری با انتخاب مجدد ترامپ به ریاست جمهوری در شرایط ورشکستگی اقتصادی که نام ناترازی برآن نهادهاند وضعیت ویژهای را به وجود آورده و منجر به هم دلی و هم زبانی کم نظیری میان طبقه متوسط و فرودست در سالهای اخیربرای عبور از جمهوری اسلامی شده است. پس وپیش شدن وداع احتمالی رهبر جنبش سبز با جهان با وقوع بحران جانشینی در راس هرم قدرت مهمترین موضوع تعین کننده تا اطلاع ثانوی است واز همین رو تا آن زمان مساله میر حسین موسوی هم چنان مهم خواهد ماند. اگرچه فروتنانه خودرا همراه جنبش سبز خواند پوشیده نیست مقاومت او در حصر، مرجعیت اودر آینده را به شرط حیات تثبیت وحتی بی رقیب کرده است. میزان توجه جامعه به سلامت میر حسین موسوی که خار چشم علی ومجتبی خامنهای است را در روزهای گذشته به روشنی دیدیم.
حامد آئینهوند
*