Friday, Dec 13, 2024

صفحه نخست » ابن سینا دانشمند یا اندیشمند؟ نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgما که در ارزشهای فرهنگ باستانی و اسلامی و سازندگانش لم داده‌ایم و معجونی از آنها شده تکیه گاه ما برای نیاندیشیدن و نپرسیدن، در عوض به سراغ نشانه هایی می‌رویم که از این "سازندگان" تمجید بعمل آوردند و می‌آورند! بعنوان مثال، حافظ را از زبان تمجیدیِ گوته می‌شناسیم و ابن سینا را از متن "دایرةالمعارف فلسفی استنفورد" که وی را جزء بیستمین "فیلسوف بزرگ" دانسته است و نه مراجعه مستقیم به آثار خودِ ابن سینا (فن سماع طبیعی، الشفاء و التنبیهات) و مطالعه دقیق آنها، که لازمه‌اش حداقل مطالعه دو کتاب فیزیک و متافیزیک ارسطو می‌باشد.

دشوار است مطالعه و درک واقعی این حجم از کتاب‌ها، برخلاف غرق شدن در تعریف‌های بی‌پایه از حافظ یا ابن‌سینا و تکرار طوطی‌وار آنها بدون هیچ فهمی. آسان است که با غرور بی‌اساس به دیگرانی که تلاش می‌کنند این بزرگان را بشناسند یا به دنبال شناخت بیشتر هستند، پرخاش کنیم!

اینکه ابن سینا را "فیلسوف" اسلامی می‌دانم که بهتر است شارح اسلامی بدانم، به دلیل دانش طبابتش نیست بلکه به دلیل "استدلال"ش در کتاب "فن سماع طبیعی" در مسخ فلسفه ارسطویی و توجیه "واجب الوجود" اسلامی است. ابن سینا آن دسته از شارحان یا معارفان اسلامی بوده که به نیاز اسلام (در همان دورانی که به غلط "عصر زرین فرهنگ ایران" نامیده شده) مبنی بر استدلال فلسفی، اهتمام ورزید. او را می‌توان بابت دانش طبابتش، دانشمند نامید اما اندیشمند، نه. و اگر کسی ادعا کند که وی فیلسوف بوده در اینصورت باید هنر و علم فلسفی‌اش را نشان دهد. عقل‌گرایی به این معناست که فرد با تکیه بر عقل خود، بدون واسطه‌های دینی یا غیردینی، درباره مسائل فکر کند. ابن سینا چنین نکرد؛ او به جای پرسش و نقد مستقیم، اندیشه‌های ارسطو را مبنای عقلی خود قرار داد تا وجود خدای اسلامی را اثبات کند.

ابن سینا یکی از بانیان و پایه گذاران "فلسفه" اسلامی در ایران اسلامی است. "فیلسوفان" اسلامی دوره پس از او نه تنها کمترین نقد فرهنگی در کارنامه‌شان نیست بلکه سعی می‌کنند با پمپاژ وجوهی از عقل مدرنیته در ارزشهای فرهنگ بومی ما، معجونی بسازند که معلوم نیست کدام هویت و ماهیت می‌خواهد از آنها برخیزد. درست است که فرهنگ‌ها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند، اما هر کدام ویژگی‌ها و عناصر خاص خود را دارند که هویت و ماهیت منحصربه‌فردشان را شکل می‌دهد. اگر چنین نبود، اصطلاحاتی مانند فرهنگ ایرانی یا فرهنگ آلمانی یا امریکایی..... اصلاً معنا پیدا نمی‌کردند. بنابراین، الگوهای فکری و اعتقادی هر فرهنگ بر اساس عناصر و ویژگی‌های خاص خود شکل می‌گیرند. برای مثال، عقل‌گرایی در فرهنگ یونان باستان ریشه دارد، در حالی که چنین الگویی در ایران باستان یا ایران اسلامی به‌طور کامل غایب است. وقتی کسی نداند منظور از معیار عقل یا عقل‌گرایی چیست، به موضوعاتی مثل "تکامل مغز" انسان و "ویژگی جهانی" آن متوسل می‌شود تا نبود چنین الگویی در فرهنگ خود را توجیه کند و به همین اندازه ستایشگری را کافی بداند. اما معیار عقل‌گرایی، یعنی پرسشگری و نقد دقیق برای فهم آنچه زیستگاه ما را شکل می‌دهد. با این اوصاف باید پرسید: جایگاه "پرسشگری و بررسی انتقادی"ما کجاست؟

نیکروز اعظمی
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy