عبدالستار دوشوکی - آیا آتش سوزی سینما رکس آبادان را به یاد دارید که در آن ۶۷۷ انسان بیگناه به جرم رفتن به سینما زنده زنده در آتش سوختند تا انقلاب خمینی پیروز شود. در آن زمان اکثریت مطلق روشنفکران و فعالین سیاسی با ایجاد نفرت پراکنی عمیق بعنوان سوخت ضروری انقلاب رژیم پهلوی را مقصر دانستند و هیچ کس جرات به چالش کشیدن روایت غالب را نداشت.
جمهوری خون و جنون که با زنده زنده سوزاندن صدها انسان آغاز شده بود تا به امروز پروژههای کوچک و بزرگ فراوانی را عملی نموده است. پروژه "آب پاشی" قبر ساعدی توسط سربازان گمنام امام زمان در راستای تعمیق شکاف بین جمهوری خواهان و طرفداران سامانه پادشاهی ظاهرا موفق شده است، آن هم با شگرد تفرقه بینداز و حکومت کن. دلایل این پروژه بر هر انسان معقول و خردمندی واضح است.
اولا هیچ کسی در یک گورستان عمومی شلوارش را پایین نمیکشد تا ادرار کند و از خودش فیلم بگیرد؛ این یک جرم پرخطر است. در حالیکه ریختن آب یا قبرشویی از یک بطری آب با منفذ کوچک جرم نیست. مخصوصا گورستان پِر-لاشِز (Cimetière du Père-Lachaise) که طبق ویکی پدیا بزرگترین گورستان پاریس و یکی از مشهورترین و پربازدیدترین گورستان جهان میباشد و هر ساله بیش از ۳٫۵ میلیون بازدیدکننده دارد که روزانه قریب به ده هزار بیشترین آمار در کل جهان به شمار میآید.
ثانیه از زلالی مطلق آب ریخته شده کاملا مشخص است که به رنگ ادرار نیست مگر آنکه شخص بلافاصله قبل از آن در بازده زمانی خیلی کوتاه حداقل چند لیتر آب نوشیده باشد تا رنگ ادرارش صاف و زلال باشد. ثالثا از کجا معلوم که این فرد یک سلطنت طلب واقعی است و نه آژان پرووکاتور (Agent provocateur) مامور و معذور گمنام وزارت اطلاعات. نگارنده در طی بیش از دو دهه گذشته در مورد پروژههای بدسگال پر فریب و نیرنگ آمیز نفوذ و تفرقه برانگیز بارها نوشته است.
حیرت آور است که چگونه افراد شناخته شده صادراتی ضد پهلوی که شب و روز در رسانههای اصلاح طلب مثل بی بی سی و ایران اینترنشنال و صدای آمریکا و رادیو فردا و غیره بعنوان رهبر و کارشناس و متخصص نظیر ف س و ع ا و امثالهم برجسته میشوند، بلافاصله همانند یک ارکستر سمفونی موزون و هماهنگ شده به سامانه پادشاهی حمله میکنند. آنهم بدون زرهای تعمق و دلیل عقلانی برای این نفرت پراکنی و تشدید جنگ حیدری نعمتی.
این ارکستر تک هماهنگ شده تهاجمی توسط صادراتیهای شناخته شده و به اصطلاح کارشناسان رسانههای فارسی زبان و فحاشی آنها به پهلوی مرا بیاد واقعهای حدود ۵۵ سال پیش در دوران کودکیام در چابهار که در آن زمان شهر خیلی کوچکی بود میاندازد. در چابهار یک مرغ فروش بددهنی بود بنام جلنگر (Jalangar) با بینایی بسیار کم (حدود شاید بیست درصد) که روزانه پیاده با چند مرغ از یکی از محلههای شهر برای فروش مرغهایش به بازار قدیمی چابهار میآمد. دو پسر تُخس حدود ده ساله با نامهای گُلام (غلام) و حسن که با پسر دیگری بنام "مُرادرضا" دشمنی و دعوا داشتند نقشهای پیچیده اما ساده و موثر را جهت انتقام گیری از رضا طرح و اجرا میکنند. آنها در سر راه جلنگر به بازار به اذیت و آزار او میپردازند و جلنگر هم به آنها فحش میداد. با نقشه قبلی غلام با صدای بلند به حسن میگوید: "رضا! جلنگر را بیش از این اذیت نکنیم ممکن است به پدرت "حاجی امام بخش" شکایت تو را بکند". در صورتی که رضا آنجا نبود و روحش هم خبر نداشت. اما جلنگر حاجی امام بخش پدر رضا را میشناخت و لذا کینهای سخت از او به دل گرفت. در آن زمان مردها از جمله "حاجی امام بخش" در کافهای بنام "کافه گوادری" در بازار کوچک شهر برای صرف چای جمع میشدند. جلنگر وقتی به بازار میرسد شروع میکند به فحشهای بسیار رکیک به "حاجی امام بخش و خانوادهاش که چرا نمیتواند پسر (بقول او حرامزاده اش) را تربیت کند. این امر سبب آبروریزی بزرگی برای "حاجی امام بخش" میشود و او با خشم و نفرت بلافاصله به منزل میرود و به قصد کشت پسرش "رضا" را کتک میزند. هر چقدر رضا با درد و شیون و گریه میگوید من نبودم، پدرش حاجی امام بخش میگوید خفه شو دروغگو! اکنون همه شهر میدانند این کار تو خبیث بوده و به تنبیه شدید بدنی او ادامه میدهد. نقشه انتقام جویی دو پسر بچه تُخس بلوچ بنامهای غلام و حسن از دشمن خود یعنی "رضا"ی یازده ساله کوچکترین نقصی نداشت! و اینگونه است که داستان تهمت و بهتان و کینه ورزیهای مبتنی بر نقشههای خبیثانه "غلام" و "حسن" (بخوان سربازان گمنام امام زمان امروزی) همچنان در فضای مجازی، و حقیقی (بیانیه ۲۴۰ نفری در سایت گویا، که اتفاقا برخی از امضاء کنندگان با فحاشی و تهمت زنی آتش بیار معرکه شدند) ادامه دارد؛ و عقب مانده ترین رژیم منحوس معاصر بر ما همچنان حکومت میکند. به یزدان که گر ما خرد داشتیم؛ کجا این سرانجام بد داشتیم!
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
*
مردی با کراوات سبز