شهناز اکملی - مادر مصطفی کریمبیگی (یکی از کشته شدگان در اعتراضات عاشورای ۱۳۸۸)
به یاد پسرم مصطفی که دلیر و شجاع و حقطلب بود، به یاد او که ششم دی ماه ۸۸ از خانه رفت و هرگز برنگشت، به یاد او که مشت گره شدهاش قرار است بنیاد ظلم را در هم شکند.
مصطفای عزیزم امروز پانزدهمین سالیست که از خانه رفتی و در جواب خواستهی پدرت که خانه ماندن و مراقبت از جانت بود گفته بودی «حالا وقتش است که برویم» و من حالا بعد از پانزده سال میفهمم این جمله چه معنی بزرگی داشته، حالا که همه منتظر یک اتفاق بزرگیم و هیچ چیز برایمان دور از ذهن و دست نیافتنی نیست، حالا که آن رویای بزرگ مانند خورشیدی در آسمان وطن میدرخشد.
عزیز دل مادر حالا دیگر روزهای خوب خواهند آمد و نذر من برای آمدن آن روزهای خوب کاشتن زیباترین درخت جهان کنار مزارت است و ترمیم مزار شکستهات که تا روزی که بساط ظلم در هم نشکسته باشد قرار است بماند تا آیینهی ظلم ظالمان باشد، پسر شجاع من کمی دیگر صبر کن که خون به ناحق ریختهات شاید کمی دیر، اما سختترین ستونهای ظلم را هم به لرزه دراورده.
:::
اسما «در حال مرگ» است