Friday, Jan 17, 2025

صفحه نخست » چرا آخوندها خودکشی نمی کنند؟

roostayee.jpgفرزانه روستایی

خبر خودکشی ابراهیم نبوی راحتم نمی گذارد و به این فکر می کنم که چرا آخوندها مانند دیگر اقشار اجتماعی هیچوقت خود کشی نمی کنند؟ چرا زیر فشار استرس روحی روانی و حتی فشار مالی دست به انتحار نمی زنند؟ چرا مانند مردم عادی هیچگاه به این فکر نمی کنند که خودکشی هم یک راهکار در میان درماندگی هاست ؟

طی ۴۵ سال گذشته حدود پنجاه خانواده متمول مذهبی فرمان کل اقتصاد و سیاست ایران را در کنترل داشته اند و در راس هر فامیل همیشه یک روحانی با نفوذ وجود دارد. این پنجاه فامیل با یک دست کل سرمایه های مملکت را اداره کرده اند و با دست دیگر انگشت میانه خود را به مردم حواله داده اند. اتفاقا به همین دلیل است که برخلاف امنیتی که تاکنون آخوندها و بچه آخوندها از آن برخوردار بوده اند شرایط اجتماعی دارد به مرحله ای نزدیک می شود که خود به خود به یک انتحار آخوندی شبیه است.

همین قدر که دیگر هیچ جوان سالم عقلی حوزه علمیه نمی رود و حوزه ها ظرفیت های خالی خود را به مهاجران افغانی و یمنی و سریلانکایی اختصاص داده اند نشان از این است که آخوندها با همه امتیازاتی که از آن برخوردار بوده اند در استانه یک خودکشی جمعی هستند که دیر یا زود جبر تاریخ از آن پرده برداری می کند.

اساسا آخوندها خودکشی نمی کنند چون به یک مبنای ماورایی قابل تفسیر بالنفس اعتقاد دارند که سرمایه اصلی آنهاست و به نحو احسن و در هر شرائطی ازآن ماورا سواری می گیرند.

آخوندها خودکشی نمی کنند چون کم نمی آورند. آنها به منابع اصلی قدرت وصل هستند که دلارهای نفتی و رانت خواری و سازمان سرکوب حامی آنهاست.
خودکشی نمی کنند چون حوزه ای دارند که قوانین عصر حجر را سفیدشویی می کند و از درون آن صدها میلیون دلار قراردادهای نفت و گاز و پتروشیمی و واردات و صادرات و پولشویی استحصال می شود که هر صنفی را از فرش به عرش می رساند.

آخوندها خودکشی نمی کنند چون رهبرانی مانند روح الله خمینی داشته اند که منطق ماکیاولی از زبان او جاری و معتقد است برای منافع نظام می توان اصل و فرع و زیر و زبر دین را تعطیل کرد. برای دین می شود دروغ گفت. برای دین می شود به مخالفان تهمت اخلاقی زنا و لواط داد ، برای تامین امنیت دینداران بازجویان مجازند در زندان به زندانیان سیاسی زن تجاوز کنند، می شود به دخترهای باکره در شب اعدام تجاوز کرد و برای شرعیت همه این خلاف ها صدها قال الباقر و قال الصادق ساخت.

آخوندها خودکشی نمی کنند چون اگر خیلی هم خطا کننند مانند کاظم صدیقی توبه می کنند و مصونیت قضایی دارند. می توانند ۴۰۰ میلیارد زمین وقفی حوزه علمیه ازگل را به نام بزنند و بعد ادعا کنند امضای او را دزدیده اند، و باز هم در خطبه های نماز جمعه مردم را به صبر وتقوی توصیه کنند.

با چنین اوصافی کدام آخوند ممکن است در طول زندگی دچار استیصال شود و انتحار کند. دقیقا به همین دلیل است مردم معتقدند آخوندها به راحتی آب خوردن از پیچ ۹۰ سالگی عبور می کنند، زیرا غم معاش ندارند، ریموت کنترل بهشت و جهنم را در دست دارند و برای توجیه هر اعوجاج مالی و اخلاقی دهها راه فرار دارند. از همه مهمتر اینکه آخوندها برخلاف آنچه تبلیغ می کنند غم مردم و گرسنگی خلق الله حتی یکی از سلول های مغز آنها را مکدر نمی کند. به همین دلیل است که صاقی گلپایگانی و بهجت و جنتی و مکارم شیرازی همیشه یک زندگی اشرافی آخوندی داشته اند که در ظاهر ساده به نظر می رسد و شامل یک اتاق خالی با چند پشتی ساده است، اما هزار رابطه سیاسی اجتماعی این زندگی به ظاهر ساده را پشتیبانی می کند. دقیقا همین عامل است که دو فرزند محمد مصدق معاون اسبق رئیس قوه قضاییه میلیاردر شدند و هنوز میلیاردر هستند چون در کنار دفتر پدر خود کارچاق کنی می کردند.

اگر از دنیای تک بعدی آخوندی فاصله بگیریم و به پدیده خودکشی در میان روشنفکران و تحصیلکرده ها بپردازیم با معضلی پیچیده تر مواجه هستیم. روشنفکران به علت نگاه اجتماعی به مسائل، انتظار استانداردهای بالایی از خود، خانواده و جامعه دارند که معمولا زندگی خود را صرف آن می کنند. ادامه این فشار و پاسخ نگرفتن برای آنچه برایش تقلا می کنند می‌تواند منجر به احساس شکست، ناکامی یا ناتوانی در برآورده کردن این انتظارات شود.

تحصیل و تحقیق، به ‌ویژه در رشته‌های تخصصی دشوار نیز می‌تواند افراد را در شرایط انزوای اجتماعی قرار دهد. احساس تنهایی، عدم وجود حمایت اجتماعی و ناتوانی در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران به علت مشغله کاری ممکن است خطر افسردگی و خودکشی را افزایش دهد.

در ضمن، روشنفکران به مشکلات مردم و بی‌عدالتی‌های اجتماعی مانند فقر یا فساد و حتی تغییرات اقلیمی حساس‌ترند. این آگاهی می تواند باعث احساس ناتوانی و یأس در برابر مسائل لاینحل اجتماعی شود که معمولا راه‌ حل های ساده‌ای ندارند.

بسیاری از ایرانیان خارج از کشور، بخصوص فعالان سیاسی و اجتماعی همه این نگرانی ها را دارند، اما دوری از وطن و خانواده و خاکی که به آن انس دارند زمینه ساز یک بحران روحی اضافه است.

سند این گفته نوشته های علیرضا رضایی نویسنده و کارگردان و طنز نویس و خالق ۵۲ برنامه پربیننده شفاف سازی است که شش سال پیش در شهر لیل فرانسه فوت کرد. او در یک توییت نوشت:

من که مردم جسدمو از همون در پشتی فرودگاه ببرید بندازید تو بیابون خدا جک و جونورا تغذیه کنند خوشحال بشن. فقط منو ببرید ایران #ایران.

rezaei.jpg

کدام آخوند حتی ذره ای از درد دوری از وطن را درک کرده است که علیرضا رضایی یا ابراهیم نبوی به آن دچار شدند. سند بی غیرتی و بی وطنی معممین این جمله معروف خمینی است که پس از سالها تبعید از ایران در هواپیما از او پرسیدند چه احساسی دارید و او پاسخ داد: هیچ چیز

:::



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy