• به مناسبت اولین انتخابات ریاست جمهوری در ۵ بهمن ۱۳۵۸ و انتخاب بنی صدر به عنوان منتخب مردم
وقتی جامعه خود را در بن بستها مییابد و امکان رهایی از بن بستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و مخصوصا سیاسی را در چهار چوب نظام حاکم نمییابد، به صفت جمعی میکوشد با انقلاب ساختارها را متناسب با زندگی در استقلال و آزادی ممکن نماید. انقلاب برای دگرگون کردن ساختارهای استبدادی به دمکراتیک میباشد تا امکان تحول و رشد جامعه و طبیعت ممکن شود.
در هر انقلابی طرز تفکرهای مختلف در آن فعال میشوند. در حال حاضر هم شاهد ابراز نظر و عمل تفکرهای مختلف از طرف افراد و گروهها میباشیم. در انقلاب ایران شعارهای استقلال طلبی و آزادی خواهی و دفاع از حقوق در مقابل شعارهای کشتن و خشونت طلبی از زبان افراد و طیفهای مختلف سر داده شد. وقتی به انقلاب سال ۵۷ ایران بنگریم متوجه میشویم که دو نظریه در انقلاب، در مقابل هم قرار گرفتند. یک گروه مدافعین حقوق انسان و رشد کشور و تحول جامعه و خارج شدن از مدار سلطه و زیر سلطه و وابستگی بودند. در واقع این عده از انقلاب مردم دفاع میکردند و مدافع شعارهای انقلاب بودند. و در مقابل این گروه، گروه دیگر کوشش در بدست آوردن قدرت و استفاده از قدرت برای ماندن بر قدرت داشتند که در عمل و همچنین در نظر، ضد انقلاب بودند. متاسفانه در حال حاضر شاهد هستیم این گروه ضد انقلاب مردم ایران، بر کشور حاکم گردیده است.
نگاهی به انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری دو دیدگاه را به ما نشان میدهد.
لازم به توضیح است که:
در اولین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸شورای نگهبان وجود نداشت و هر کس میتوانست در انتخابات خود را کاندیدا نماید. در انتها ۶ نفر شاخص گردیدند. و در نتیجه مردم با آمار زیر اولین ریاست جمهوری را بر مبنای برنامههای آنها و وفادار بودن به اهداف انقلاب انتخاب نمودند.
ابوالحسن بنی صدر ۷۵,۶ درصد، احمد مدنی ۱۵٫۹٪ داریوش فروهر ۰٫۹٪، صادق قطب زاده ۰٫۳٪، حسن حبیبی ۴٫۸٪، کاظم سامی ۰٫۶٪، صادق طباطبایی ۰٫۸٪
در آن زمان حتی افرادی همچون صادق خلخالی که دژخیم خمینی شده بود و دست در کشتار مخصوصا مسئولین و سران رژیم پهلوی داشت نیز کاندیدا شده بود، ولی مردم با اینکه او مورد تایید خمینی بود ولی حتی از طرف افراد تند رو نظام نیز مورد تایید قرار نگرفت.
در آن انتخابات اولین دوره حسن حبیبی نماینده حزب جمهوری اسلامی، نهضت آزادی، حزب توده و جامعه روحانیت بود و آن گروهها از او پشتیبانی میکردند و خمینی نیز گفته میشود که به وی رای داده است. حسن حبیبی کمتر از ۵ درصد رای آورد. تمام کاندیداهای شاخص، افراد ملی بودند و به این صفت شناخته شده بودند.
بنی صدر به عنوان فرد مستقل در انتخابات اکثریت را آورد.
در عمل از همان اول انقلاب دو دیدگاه در مقابل هم قرار گرفته بودند. بنی صدر از اهداف انقلاب و آزادیها، رشد اقتصادی و مقابله با رانت خواری و فساد دفاع میکرد و با رای مردم انتخاب شد و از طرف دیگر کاندیدای حزب جمهوری اسلامی یعنی حسن حبیبی با کمترین رای از طرف مردم شکست خورده انتخابات گردید.
در فاصله بسیار کوتاه یعنی یک ماه و ۱۹ روزدر تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۸بعد از انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس انجام گرفت که در این انتخابات اکثریت نمایندگان مجلس از جناح حزب جمهوری اسلامی وارد مجلس شدند. بنا بر گفته و شکایت بنی صدر در آن انتخابات تقلب شدید به سود افراد حزب جمهوری انجام گرفته بود. یک سوال مهم این است که چگونه در مدت به این کوتاهی مردم به دو دیدگاه مختلف رای دادند؟ یعنی مردم در دور اول انتخابات ریاست جمهوری به ملیون و در انتخابات مجلس به جناح ملایان و حزب جمهوری اسلامی رای دادند؟! البته خمینی در آن زمان در جمع خودیهای خود، گفته بود که بروید و مجلس را در دست بگیرید!
از اتفاقات مهمی که روند انقلاب را به سود ضد انقلاب تغییر داد به گروگان گرفتن کارکنان سفارت آمریکا بود.
سفارت آمریکا به تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۸ توسط دانشجویان پیرو خط امام اشغال شد.
دو دیدگاه در مسئله گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران نیز خود را نشان داد. بنی صدر در سرمقاله صبح در رابطه با تسخیر سفارت گفت: با این عمل ایران به گروگان آمریکا در میآید. او با حمله به سفارت و دستگیری کارمندان سفارت کاملا مخالفت نمود. جالب اینکه خمینی در همین رابطه گفت: این عمل انقلابی بزرگتر از انقلاب مردم بود.
گروگانگیری امکان بسیار خوبی برای افراد تند رو نظام بوجود آورد و وسیلهای برای قبضه قدرت و هذف مخالفین خمینی و حزب جمهوری اسلامی گردید.
آقای خمینی و یارانش یعنی خامنهای، بهشتی، رفسنجانی و حزب جمهوری اسلامی و موتلفه و حجتیه و روحانیت تازه رسیده به قدرت و... نیاز مبرم به هذف مخالفین خود داشتند.
آنچه آن زمان در زمینه آزادی اندیشه و نظر ممکن گردیده بود و بیش از ۲ سال اول انقلاب نشریات و احزاب و گروهها فعالیت آشکار و آزاد داشتند امری بود که انقلاب ممکن نموده بود. گروههای مختلف از جمله مجاهدین خلق و سازمان فداییان اکثریت و دیگر گروهها در دانشگاهها برای خود پایگاه ساخته بودند و در آنجا بنا بر اسناد اسلحه نیز داشتند. اکثر این گروهها اعتقاد به جنگ مسلحانه و اعتقاد به نوعی از دیکتاتوری داشتند. در اعتقاد به نوعی از دیکتاتوری با حزب جمهوری اسلامی فصل مشترک داشتند. هر گروه به نوعی از دیکتاتوری معتقد بود.
در اواخر سال ۵۸ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻬﺎی ﺩﺍﻧﺸﺠﻮیی ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ طی ﺍﻁﻼﻋﻴﻪای ﺍﺯ ﺷﻮﺭﺍی ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ که ﺍﻧﺤﻼﻝ ﻧﻈﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸگاهی کشوﺭ ﺭﺍ ﺍﻋﻼﻡ کند.
ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺟﻠﺴﻪ ﺷﻮﺭﺍی ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺗﺸکیل ﺷﺪ ﻭ ﺁﻗﺎی ﺑنیﺻﺪﺭ ﺑﺎ ﺗﻌﻄﻴﻞ کرﺩﻥ ﺩﺍﻧﺸگاﻫﻬﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ کرﺩﻩ و ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ از آن شورا نمود.
آقای خمینی، در فروردین۵۹ در پیام نوروزی خود در رابطه با گروهها یی که در دانشگاهها مستقر شده بودند، بر تصفیهٔ دانشگاهها تأکید نمود و چنین گفت: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی» در آن روزها برخوردها و تنشها روزانه اهداف انقلاب را به بیراهه میبرد، در اواخر فروردین ۱۳۵۹، یعنی حدود ۵ ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا در تهران که تا آن زمان کارمندان سفارت در گروگان به اصطلاح دانشجویان پیرو خط امام بودند، با تأیید شخص خمینی، به گروههای سیاسی فعال در دانشگاههای مختف ایران و مخصوصا در تهران، برای تخلیه دفترهای خود مهلتی سه روزه داده شد. طی آن روزها، در دانشگاههای مختلف ایران میان دانشجویان حزب اللهی و نیروهای لباس شخصی با دانشجویان احزاب مختلف مستقر در دانشگاهها، برخوردها شدت گرفت و چندین نفر کشته و تعداد زیادی نیز مجروح گردیدند. بدین ترتیب این اعمال که میتوانست رخ ندهد، سرآغاز «انقلاب فرهنگی» گردید. با دستور خمینی تعطیلی دانشگاهها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجویان با تفکرهای مختلف ممکن گردید.
هر استبدادی افراد مطیع و در خدمت خود و یا خاموش را میخواهد. کوشش خمینی در برگرداندن دوران پهلوی در مدیریت دانشگاهها بود. او به آزادی عقیده و مرام بر خلاف وعدههایش در پاریس اعتقاد نداشت. او نیاز به بحران و گسترش خشونت داشت تا بتواند نظام ولایت فقیه را حاکم نماید. قاعده استبدادها تقسیم جامعه به دو یعنی خودی و غیر خودی و حذف گروه غیر خودی میباشد. بستن دانشگاهها امکان بسیار خوبی را برای خمینی و حزب جمهوری اسلامی و ملایان مطیع و موافق او و فرصت طلبهای جدید بوجود آورد تا مخالفین خود و آزادیخواهان را و دگر اندیشان را حذف نمایند.
در روز اول اردیبهشت بعد از مهلت سه روزه و بعد از برخوردهای خونین که منجر به زخمی شدن ۳۴۹ نفر و کشته شدن ۳ نفر بر مبنای اطلاعات انتشار یافته، منجر شد، داشجویان سازمان چریکهای فدایی خلق تخلیه دفاتر خود در دانشگاهها را پذیرفتند. امروز بعد از تجربه هستیم و دقیق که بنگریم، میبینیم حزب جمهوری اسلامی و شخص خمینی و یاران همفکر او کوشش کردند تا به بهانه مستقر شدن گروههای چپ و غیره در دانشگاهها، آنها و دیگر باورمندان مخالف خود را از سر راه بردارند.
دو دیدگاه در آن زمان خود را نشان میدادند. خمینی موافق بستن روزنامهها و بستن دفاتر احزاب و بستن آزادی بیان و عقیده بود و بنی صدر و یارانش مدافع حقوق همگان موافق فعالیت احزاب با هر عقیده و مرام و رشد آگاهی مخصوصا نسل جوان بود. بستن دانشگاهها در عمل به خمینی کمک میکرد که حزب جمهوری و شخص او مخالفین را از صحنه خارج کنند.
در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. این ستاد افکار آقای خمینی را کوشید عملی کند.
از اهداف این ستاد خواستههای خمینی بود که:
۱-تربیت استاد و گزینش افراد شایسته (کسانی که در خدمت نظام ولایت فقیه عمل کنند و مخالفتی نداشته باشند) برای تدریس در دانشگاهها.
۲-به اصطلاح" اسلامیکردن" جو دانشگاهها و تغییر برنامههای آموزشی دانشگاهها، به صورتی که محصول کار آنها در خدمت مردم قرار گیرد. (دقیق که بنگریم کوشیده شد که تدریس به گونهای باشد که جوانان نسل جدید مخالفتی با نظام نداشته باشند و دست پرورده استبداد فقیه با خرافات آنها بگردند)
تعریفی از اسلامی کردن، داده نشد و تعریفی از گزینش افراد شایسته داده نیز داده نشد. در عمل دانشگاهها از دانشجویان و استادانی که معتقد و مطیع ولایت فقیه نبودند پاکسازی شد.
اعضای اولیه ستاد انقلاب فرهنگی عبارت بودند از: عبدالکریم سروش، علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، شمس آل احمد، جلالالدین فارسی.
چنانچه به مجموعه فکری این افراد نظر کنیم و عملکرد آنها را بسنجیم متوجه میگردیم که آنها در عمل و نظر سنخیتی با اهداف انقلاب که استقلال و آزادی فردی و اجتماعی و ملی است مشاهده نمیشود. نظر این افراد با حزب جمهوری اسلامی و ولایت فقیه سنخیت تمام داشت و اهدافی را دنبال کردهاند که امروز ثمره آن را در استبداد ولایت مطلقه فقیه میبینیم.
ترکیب هفت نفره شورای انقلاب فرهنگی در سالهای ۱۳۶۲، ۱۳۶۳، ۱۳۷۵ ترمیم گردید و تعداد اعضای آن افزایش یافت. در سال ۱۳۷۶ محمد خاتمی به عنوان یکی از اعضای این شورا تعیین شد و به عنوان رئیسجمهور ریاست این شورا را به عهده گرفت. محمود احمدینژاد در سال ۸۴ جانشین خاتمی گردید و به ریاست این شورا انتخاب شد. در تمام سالهای عمر شورای انقلاب فرهنگی شخص خمینی و سپس خامنهای بترتیب نظارت عالی بر این شورا را بر عهده داشتهاند.
در دوره حسن روحانی شورای انقلاب فرهنگی ۳۷ عضو پیدا کرد. در عمل انقلاب فرهنگی ساختارش متناسب با تحکیم قدرت متحول گردید و هنوز ادامه حیات میدهد. به فهرست ۳۷ نفره اعضا اگر توجه کنیم، درمی یابیم که کودتاچیان سال ۶۰ و کودتاچیان بر ضد آزادیها، هنوز در شورای انقلاب فرهنگی کوشش دارند نهادی موازی با ۳ قوه دیگر داشته باشند و میکوشند در جهت استحکام ولایت مطلقه فقیه فعال عمل کنند.
در عمل تصفیه افراد با دیدگاههای مخالف استبداد فقیه با کمک از انقلاب فرهنگی در کنار دادگاههای انقلاب، دادگاه ویژه روحانیت، بسیج، سپاه و حراستهای مختلف در خدمت قدرت جدید، امکان ادامه حیات ولایت مطلقه فقیه و استبداد حاکم را ممکن گردانیده است.
در گزارشات روزانه آقای بنی صدر به عنوان رئیس جمهور به مردم ایران (تحت عنوان روزها بر رئیس جمهور چگونه میگذرد که به کارنامه مشهور شد و هر روز در روزنامه انقلاب اسلامی درج میگردید و ابتکار جدید وی بود که رئیس جمهوری هر روز مردم را در چند و چون اتفاقات و عملکرد و دیدارها وگفتگوها و نظرات بگذارد) بارها و بارها به مردم تذکر و هشدار داده است که زورپرستان قصد دارند کودتا یی علیه آزادیها و شخص او انجام دهند و هشدار داده است که انقلاب فرهنگی یکی از ابزارها برای ممکن کردن این کودتا میباشد. کودتا در خرداد ۶۰ با فرمان خمینی و با همکاری مجلس دست نشانده خمینی و قوه قضاییه ساخته و مطیع خمینی ممکن گردید و ایران در دست ضد انقلاب از حقوق خالی و از خشونت ولایت فقیه پر گردید.
انقلاب فرهنگی در راستای کودتا علیه امید مردم فعال عمل نمود و آزادیها را در نطفه انقلاب از بین برد.
در جنبش زن زندگی آزادی و اعتراضات مختلف کشور شاهد آنیم که انقلاب فرهنگی با اهدافی که بدان اشاره شد نتوانست به هدف خود که مطیع کردن نسل جوان در مقابل استبداد مطلقه فقیه میباشد برسد. تغییر ساختار تحصیلی و محتوای تحصیل نیز نتوانست از نسل جوان کشور افراد مطیع نظام بسازد و خوب که بنگریم ملاحظه میکنیم، موافقین استبدادیون حاکم همانند انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری پنج درصد بیشتر نیستند. در تظاهرات موافق نظام که که بنگریم به کم پشتوانه مردمی داشتن نظام واقف میشویم.
ضد انقلاب حاکم بر ضد حقوق مردم فعال عمل نموده است. هر انقلابی با اهداف خود میکوشد بر ضد ساختارهای استبدادی، اعتراض کند. استبدادها میکوشند که ساختارهای استبداد گذشته را تغییر نام دهند و به آنها ادامه حیات ببخشند و متناسب با بسط خشونت ساختارهای جدید را به آن ساختارهای استبدادی گذشته بیفزایند. شخص خمینی و حزب جمهوری و متحدین آنها ساختارهایی همچون سپاه و بسیج و دادگاههای انقلاب و دادگاه ویژه روحانیت و حراستهای مختلف و انقلاب فرهنگی و... را بعنوان ستونهای نگاه دارنده جهت تحکیم قدرت و استبداد جدید بر ساختارهای قدرت دوران پهلوی افزودند.
جهت رسیدن به دمکراسی در وطنمان ایران بایستی ساختارهای استبدادی دوران پهلوی که هنوز بر جای ماندهاند و ساختارهای دوران ولایت مطلقه فقیه را تغییر ساختار داد و دمکراتیک نمود. یعنی روابط را بر اساس حقوقمدار شدن تغییر ساختار داد و از استقلال و آزادی هموطنان و وطن دفاع کرد. این آن هدف و کاری است که انقلاب را در واقع به هدف اصلی خود میرساند وقتی که حقوق در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جای قدرت و زور را بگیرند.
جهانگیر گلزار
[email protected]
*