Sunday, Apr 20, 2025

صفحه نخست » اتحاد جمهوریخواهان؟ کدام جمهوریخواهان؟ آرمان مستوفی

Arman_Mostoufi_2.jpgبه بهانه پاسخ به مقاله الن اکباتانی

آقای الن اکباتانی، که تاکنون بخت آشنایی با ایشان را نداشته‌ام، در همین تارنما، زیر عنوان « لزوم برپایی کنکره ملی جمهوری خواهان ایران»[1] برداشت خود از اصول مشترک جمهوریخواهان را چنین بر شمرده‌اند: « جدایی کامل دین از سیاست، دموکراسی، حقوق بشر، توزیع قدرت سیاسی در جامعه، تساوی حقوق شهروندی، اتنیکی، و‌ هویتی، و برابری کامل زن‌ و مرد و سرانجام رهبری جمعی، منتخب، مسئول، دوره‌ ای و پاسخگو».

چنین نگاهی به وضعیت جمهوریخواهان، به خودی خود، نمایانگر کژبینی نویسنده است. علت این که جمهوریخواهان به این گونه فراخوان‌ها پاسخ نمی‌دهند و با این گونه کوشندگان سیاسی چپ متحد نمی‌شوند، در همین فراخوان به چشم می‌خورد. پیش از هر چیز، در این به اصطلاح "اصول مشترک" پایبندی به یکپارچگی ایران به چشم نمی‌خورد. پنداری این دسته از کوشندگان سیاسی چپ هنوز در روزگار "اینترناسیونالیسم پرولتری" بسر می‌برند و ایشان برای اتحاد "چپ‌های انقلابی" برای مبارزه با حکومت محمدرضا شاه فراخوان داده‌اند در حالی که امروزه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان به حفظ یکپارچگی میهن پایبندند.

همانندان آقای اکباتانی که در انقلاب اسلامی شرکت داشتند، حتماً به یاد دارند که در هیچیک از تظاهرات پرشمار سال 2537 (1357 هجری) حتی یک پرچم ایران دیده نمی‌شد. در حالی که امروز در همه تظاهرات در درون و بیرون کشور آزادیخواهان ایران مخالفتشان با حکومت اسلامی را زیر سایه پرچم ایران، بدون نشانه‌های ضد ایرانی حکومت اسلامی، و ترجیحاً با نشان شیر و خورشید، ابراز می‌کنند. همرزمان آقای اکباتانی سرود « خمینی، ای امام » می‌خواندند در حالی که امروز همخوانی سرود « ای ایران » در سراسر کشور پژواک می‌یابد. اینها فقط بخشی از حقایقی‌ست که هم‌اندیشان آقای اکباتانی ندیده‌اند و نمی‌خواهند ببینند.

نکته مهم دیگر، نوع نگاه به حکومت اسلامی کنونی‌ست. آیا کوشندگان چپ، حکومت برآمده از انقلاب اسلامی را در کلیتش نفی می‌کنند یا هنوز بر این باورند که روحانیون انقلابشان را دزدیده‌اند؟ جوان‌ترها اگر ندانند، مسن‌ترها حتماً فراموش نکرده‌اند که رهبری انقلاب اسلامی، از نخستین روز (19 دی 2536 - 1356 هجری) با روحانیون، پایگاهش در مسجدها و شعارش، پشتیبانی از آیت الله روح الله خمینی بود. حزب توده، فدائیان خلق، جبهه ملی، مجاهدین خلق، نهضت آزادی و پان ایرانیست‌ها، هم فروهری و هم پزشکپوری، کوشش کردند سوار ترن انقلاب بشوند. برخی را آیت الله خمینی اصلاً سوار نکرد و برخی دیگر را بین راه، پیاده کرد.

مانع دیگر در راه همبستگی جمهوریخواهان ملی با کوشندگان چپ، چیزیست که نویسنده "تساوی حقوق شهروندی، اتنیکی و هویتی" می‌نامد. درباره برابری حقوق همه شهروندان در قانون، اگر منظور برابری همه ایرانیان در حقوق و تکالیف شهروندی باشد که این خواست، در "دموکراسی" مستتر است. نگارنده با فروتنی اعتراف می‌کند که معنای "تساوی حقوق هویتی" را درنیافته است. اگر منظور نویسنده از "تساوی حقوق هویتی" رفع تبعیض‌های دینی به زیان غیرمسلمانان و غیرشیعیان باشد، همه می‌دانند که این پدیده زشت، از دستاوردهای انقلاب اسلامی‌ست و بلافاصله پس از سرنگونی حکومت اسلامی از میان خواهد رفت. شاید هم منظور نویسنده، حقوق LGBTQ+ باشد. در این صورت، باید واقعاً متاسف بود که برای این "رفقا" توافق بر سر نوع کامجویی افراد، از لزوم حفظ یکپارچگی ایران مهمتر است چه؛ آن در اصول مشترک جمهوریخواهان چپ آمده و این نیامده.

اگر منظور از "تساوی حقوق اتنیکی" برابری همه ایرانیان، صرفنظر از وابستگی‌های قومی باشد، این هم تحصیل حاصل است. بدیهی‌ست که در یک دموکراسی، تبعیض قومی هیچ جایی نمی‌تواند داشته باشد. ولی در طرف مقابل، برخی از حزب‌های محلی (؟!) کردستان درخواست عضویت افراد غیر کرد را نمی‌پذیرد. آیا "رفقای چپ" تاکنون ضرورت "تساوی حقوق اتنیکی" را به آن حزب‌ها یادآوری کرده‌اند؟

ولی اگر نویسنده کوشش کرده باشد، با دگرگون کردن واژه‌ها، خواست دو-سه حزب جدایی‌خواه برای فدرالیسم را در بسته بندی تازه عرضه کند، باید گفت فدرالی یا متمرکز بودن رژیم آینده ایران آن قدر مهم است که فقط جرگه بنیادگذار (مجلس مؤسسان) می‌تواند درباره آن تصمیم بگیرد. هیچ حزب و گروه سیاسی نمی‌تواند به خود حق بدهد در این باره، پیشاپیش برای جرگه بنیادگذار تکلیف تعیین کند. اگر نمایندگان ملت، اداره فدرالی کشور را تصویب کنند، همه باید بپذیرند ولی اگر تصویب نکردند، آیا این حزب‌های محلی هم رای جرگه بنیادگذار را می‌پذیرند؟

یکی از موانع اصلی دوری جمهوریخواهان ملی از گروه‌های چپ، همین مسئله است. حزب‌های جدایی‌خواه، پذیرش فدرالیسم در آینده ایران را به عنوان پیش شرط، برای هر اتحادی، مطرح می‌کنند و به روشنی می‌گویند که تا رسیدن به این خواست، اسلحه را از دست نمی‌نهند. و کوشندگان چپ هم به آسانی این شرط را می‌پذیرند در حالی که جمهوریخواهان ملی چنین کنشی را غیردموکراتیک می‌دانند و غیرقابل پذیرش می‌دانند. همه تلاش ما برای این است که مسائل ایران آینده از راه‌های دموکراتیک حل شود وگرنه، اگر دست به جنگ افزار برود، حکومت دموکراتیک اینده ایران نه از رضا شاه و محمدرضا شاه و حکومت اسلامی ناتوان‌تر خواهد بود و نه احساس مسئولیت ملی‌اش کمتر.

کوشندگان سیاسی چپ از "دموکراسی" بسیار سخن می‌گویند ولی آگاهانه نادیده می‌گیرند که دموکراسی یعنی رای مردم؛ رای همه مردم، در همه زمینه‌ها، از جمله در تعیین نوع حکومت آینده ایران. بخشی از مخالفان حکومت اسلامی هوادار برقراری جمهوری هستند و بخشی دیگر، هوادار پادشاهی. آیا در دموکراسی می‌توان هیچ‌یک از دو گروه را نادیده گرفت و پیشاپیش حق رای را از آن سلب کرد؟ راه حل، پذیرش یکدیگر و پذیرش رای جرگه بنیادگذار است که مردم با رای آزادانه برگزیده باشند. آیا کوشندگان سیاسی چپ که اینقدر از "دموکراسی" سخن می‌گویند، آماده‌اند رای جرگه بنیادگذار را، هرچه باشد، بپذیرند؟ یا اینکه پیشاپیش برای رای مردم شرط می‌گذارند؟

بسیاری، در طول سال‌ها، یکی از شرایط لازم برای سرنگونی حکومت اسلامی را اتحاد اپوزیسیون می‌دانسته‌اند؟ این اتحاد، تا حد زیادی، به دست آمده است منتها برای شناخت آن، نخست باید یک بار دیگر تعریف واژه « اپوزیسیون » را مرور کنیم. روشن است کسانی را که هنوز رژیم جمهوری اسلامی، برآمده از انقلاب اسلامی سال 2537 (1357 هجری) را، در کلیتش، نفی نمی‌کنند، نمی‌توان بخشی از اپوزیسیون دانست. کسانی را که فقط خواستار "حذف ولایت فقیه" از قانون اساسی حکومت اسلامی هستند، باید از دایره اپوزیسیون بیرون گذاشت. کسانی که در هر انتخابات می‌روند به کاندیداهای مورد تائید خامنه‌ای رای می‌دهند یا برای کشته شدن عنصر ضد ایرانی مانند حسن نصرالله، رهبر سازمان حزب الله لبنان، بیش از آن می‌گریند که در مرگ مادرشان[2]، جزو اپوزیسیون نیستند و مخالفان واقعی حکومت اسلامی اصلاً نمی‌خواهند با هواداران رژیم متحد شوند. و به طریق اولی، کسانی را که منتقد حکومت اسلامی هستند ولی خواستار نابودی آن نیستند، نباید در لیست اپوزیسیون منظور کرد. به همین ترتیب، کسانی که هنوز بند نافشان با "اصلاح طلبان" درون رژیم را نبریده‌اند، هم جزو اپوزیسیون نیستند و هیچ‌گونه اتحادی با آنان در دستور کار نیست.

اگر اصول برآمده از جنبش « زن، زندگی، آزادی » : حفظ یکپارچگی ایران (تمامیت ارضی)، جدای دین از دولت، برابری کامل زن و مرد و برقراری مردمسالاری (دموکراسی) بر پایه حقوق بشر، را معیار قرار دهیم، کسانی که به حفظ یکپارچگی ایران پایبند نباشند نیز از دایره « اپوزیسیون حکومت اسلامی » بیرون می‌مانند؛ آنها را می‌توان « اپوزیسیون ایران ‌» به شمار آورد.

شمار قابل ملاحظه‌ای از جمهوریخواهان ملی که در درجه اول، به آزادی ایران و ایرانیان می‌اندیشند، از این مراحل گذشته و به توافق و تشکل رسیده‌اند. از آنجا که شرایط کنونی ایران، به "اتحاد اپوزیسیون" فوریت داده، این جمهوریخواهان با توافق بر اصل « تعین نوع و محتوای رژیم آینده ایران توسط جرگه بنیادگذار، برآمده از رای آزاد همه ایرانیان » با هواداران پادشاهی، متحد شده و رهبری شاهپور رضا پهلوی برای دوره گذار را پذیرفته‌اند زیرا او بارها رسماً اعلام کرده که همه اصول برآمده از جنبش « زن، زندگی، آزادی » و همچنین، تعیین نوع و محتوای رژیم آینده توسط جرگه بنیادگذار (مجلس مؤسسان) را می‌پذیرد و خود را نسبت به آن متعهد می‌داند. اگر آزادی ایران از چنبره حکومت اشغالگر اسلامی و برقراری دموکراسی را در اولویت قرار دهیم، اختلاف و تفرقه‌ای در اپوزیسیون باقی نمی‌ماند، همچنان که تا حد زیادی نمانده است.

جای کوشندگان سیاسی چپ در این اتحاد محفوظ و دست اتحاد به سویشان دراز است. فقط کافیست برای جرگه بنیادگذار شرط نگذارند و به روشنی اعلام کنند که رای و تصمیم جرگه بنیادگذار درباره نوع و محتوای حکومت آینده ایران را بر توافق‌های به دست آمده در کافه‌های پاریس و برلین مقدم می‌دارند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy