دیوید اعتباری - کیهان لندن
بیش از چهار دهه از استقرار جمهوری اسلامی در ایران میگذرد. در این مدت، رژیم بارها به عنوان یکی از بیثباتکنندهترین بازیگران خاورمیانه معرفی شده است-- چه از طریق حمایت مستقیم از گروههای نیابتی در لبنان، عراق، یمن و سوریه، و چه با توسعه برنامه هستهای، موشکی، و شعارهای آشکار ضد امریکا و اسراییل. با این حال، جمهوری اسلامی نهتنها دچار فروپاشی نشده، بلکه به واقعیتی تثبیتشده در نظم امنیتی منطقه بدل شده است. این وضعیت، در نگاه اول متناقض به نظر میرسد: رژیمی که همواره در مرکز تنش است، نهتنها حذف نمیشود، بلکه به نوعی با آن همزیستی امنیتی برقرار شده است.
برای درک این واقعیت، باید به ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی توجه کرد. در سطح داخلی، جمهوری اسلامی با وجود نارضایتی گسترده و بحران مشروعیت عمومی، همچنان از انسجام ایدئولوژیک در «هسته سخت قدرت» برخوردار است. این انسجام، نه در سطح جامعه، بلکه در ساختارهای کلیدی مانند سپاه، نهادهای امنیتی، شورای نگهبان و شبکه رسانهای رسمی خود را حفظ کرده است. مفاهیمی چون ولایت فقیه، مقابله با استکبار، و محور مقاومت، چارچوبی ایدئولوژیک ایجاد کردهاند که وفاداری درونساختاری را تقویت میکند. همچنین، رژیم با تکیه بر منابع اقتصادی-- از جمله درآمدهای نفتی، کنترل بر تجارت خارجی، اقتصاد غیررسمی و رانتهای امنیتی-- توانسته منابع لازم برای سرکوب داخلی، تبلیغات، و حفظ شبکه نفوذ منطقهای خود را تأمین کند. این توان اقتصادی، به معنای موفقیت اقتصادی کشور نیست، بلکه صرفاً به توانایی رژیم در خرید زمان و حفظ ابزارهای بقای خود اشاره دارد.
با این حال، آنچه در تحلیلهای معمول کمتر به آن پرداخته میشود، نقش منافع و ملاحظات بازیگران خارجی در استمرار این وضعیت است. جمهوری اسلامی با تمام تهدیدهایی که ایجاد میکند، برای برخی قدرتها، نوعی دشمن قابل مدیریت محسوب میشود-- دشمنی که حضورش به تثبیت نظم امنیتی موجود کمک کرده است. برای ایالات متحده، خطر دائمی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خلیج فارس، عاملی برای حفظ پایگاههای نظامی، توجیه فروش تسلیحات به متحدان عربی، و استمرار وابستگی امنیتی کشورهای منطقه به چتر حمایت آمریکا بوده است. در نبود چنین تهدیدی، استمرار این سطح از حضور نظامی و هزینهکرد در خاورمیانه به مراتب دشوارتر توجیه میشد.
همچنین، تجربههای پرهزینهای مانند عراق، لیبی و افغانستان، باعث شده که بسیاری از تصمیمگیران غربی، نسبت به سناریوی فروپاشی ناگهانی یک جمهوری اسلامی، بسیار محتاط باشند. ایران با جمعیت بالا، تنوع قومی، مرزهای گسترده، منابع انرژی و جایگاه ژئوپلیتیک حساس، در صورت فروپاشی، میتواند به یکی از پیچیدهترین خلأهای قدرت در قرن بیست و یکم بدل شود. از این منظر، ادامه وضعیت موجود-- حتی با تهدیدهایش-- در چشم بسیاری از ناظران خارجی، گزینهای کمتر پرهزینه و قابل پیشبینیتر است.
در این میان، اسرائیل نیز جایگاه ویژهای دارد. اسراییل از آغاز انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی را بزرگترین تهدید راهبردی خود معرفی کرده، و در عمل نیز دست به اقدامات امنیتی و نظامی مختلفی علیه آن زده است. اما در عین حال، همین تهدید، به ابزاری برای تقویت موقعیت اسرائیل در سطح بینالمللی تبدیل شده است. سامانههای دفاعی پیشرفته، افزایش حمایت نظامی آمریکا، و نزدیکی به کشورهای عربی در قالب پیمان ابراهیم، همه در سایه تهدید ایران امکانپذیر شدهاند. در عمل، اسرائیل نیز مانند ایالات متحده، سیاست مهار تاکتیکی جمهوری اسلامی را در پیش گرفته است-- یعنی کنترل و محدودسازی آن، بدون ورود به فرآیند بیثباتسازی کامل. زیرا سقوط ناگهانی حکومت در ایران، از دید آنها میتواند پیامدهایی نامطمئن و خطرناکتر از ادامه تهدیدی قابل پیشبینی داشته باشد.
از سوی دیگر، تحریمهای اقتصادی نیز، با وجود هدف اعلامشده برای تضعیف رژیم، در عمل به شکلگیری اقتصاد سایه، بازارهای واسطهای و ساختارهای رانتمحور کمک کردهاند. برخی از این ساختارها، حتی برای بازیگران غیررسمی یا کشورهایی که نقش میانجی و واسطه اقتصادی بازی میکنند، سودآور بودهاند. استمرار تنش با جمهوری اسلامی ایران، نهفقط سیاست امنیتی بلکه منافع اقتصادی برخی نهادهای منطقهای و بینالمللی را نیز تثبیت کرده است.
آنچه بیش از همه به تداوم این وضعیت کمک کرده، جایگاه ایران در توازن راهبردی منطقهای و بینالمللی است؛ جایی که سقوط ناگهانی جمهوری اسلامی میتواند خلأیی خطرناک، پرهزینه و غیرقابل پیشبینی ایجاد کند.
تداوم جمهوری اسلامی نه نتیجه مقبولیت، و نه محصول حمایت، بلکه پیامد فقدان یک جایگزین متشکل، با نقشه راه و قابل پیشبینیتر در چشم قدرتهای جهانی است-- موازنهای شکننده اما پایدار، که تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت.

منجی هرگز نخواهد آمد، محمد طباطبایی