Monday, May 12, 2025

صفحه نخست » رضاشاه مستبد بود نه ملی گرا(بخش پایانی)، فرید انصاری دزفولی

Farid_Ansari_Dezfouli_3.jpgکودتای دوم رضاخان
کودتا کلمه ای فرانسوی است که در زبان فرانسه، برای تغییر قهری ماهیت و واقعیت یک رژیم سیاسی بکار می رود. این اصطلاح از فرانسه به دیگر زبان ها راه یافته و مورد استفاده واقع شده است و می شود. بنابراین تغییری را کودتا می خوانند که به زور انجام گیرد و حاکمیتی را با زور و سرکوب جایگزین حاکمیت دیگری نمایند.
کودتاها یک شکل نیستند. برخی از کودتاها با "ظاهری قانونی" صورت می گیرند. مثل کودتای رضاخان و یا کودتای پسر رضاخان محمد رضا شاه بر علیه دولت قانونی محمد مصدق.
در اصل هدف انقلاب مشروطه تعدیل و تغییر در مناسبات قدرت استبدادی حاکم و مبارزه با خودکامگی شاه بود. با تشکیل نهادهایی نظیر مجلس شورای ملی و تأسیس قانون اساسی و پاسخگو کردن دولت و وزرا در برابر نمایندگان مردم، انقلاب مشروطه سعی در دگرگون کردن نظم سیاسی موجود داشت. این تمایل به دگرگونی، با پس‌زمینه قوی‌تر «میل به تغییر» در شرایط زندگی و نوسازی کشور اتفاق افتاد. اما جنگ جهانی اول و حوادث بعد از جنگ جهانی اول موجب شد تا با وقوع یک کودتا به رهبری استعمار انگلیس، مشروطه شکست بخورد. نتیجه سیاسی کودتا و پس از آن، روی کار آمدن حکومت خودکامه رضاخان که با همکاری برخی از روشنفکران ملی‌گرا و مشروطه‌خواهان سکولار همراه شد، چیزی جز حکومت خودکامه و خودسرانه رضاخان را به همراه نداشت. در واقع در سال‌های جنگ جهانی اول تا وقوع کودتا و نیز تا به سلطنت رسیدن رضاخان، و مبدل شدنش به رضاشاه، او در طول مدت حکومت خود به تدریج بر استبداد و خودکامگی حاکمیتش افزود. رضاخان از کودتا اول با برقراری اختناق، سرکوب و خفقان سیاسی قدرت خود را بسط می داد؛ بدین معنا که اقشار مختلف جامعه منجمله اهل قلم، روزنامه‌نگاران، روشنفکران، سیاستمداران و حتی نخبگان وفادار به بدنه دولت در تنگنا بوده و به‌ طور کلی امنیت اجتماعی عموم مردم را در معرض تهدید دائم قرار داد. او چنان استبدادی را برقرار کرده بود که سرکوب فیزیکی، مبدل به سرکوب روانی شد؛ یعنی سرکوب با رعب و وحشت، ذهن افراد جامعه را بخود مشغول کرده بود. با به قدرت رسیدن رضاخان علی الخصوص بعد از تاجگذاریش برای اولین بار بعد از انقلاب مشروطه سرکوب سخت را در جامعه نهادینه کرد که تا امروز ادامه دارد.
قبل از پرداختند به کودتای دوم رضاخان در سال ۱۵ آذر ۱۳۰۴، محتوای وقایع قبل را بصورت خلاصه و تیتر وارد بازگو می نمایم.
۲۵ دی ۱۲۹۹، رضا خان از سوی ژنرال انگلیسی «ادموند آیرونساید» به‌عنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد و دو ماه بعد، در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند. بدینگونه رضاحان میرپنج؛ با همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی و با برنامه‌ریزی آیرونساید در ایران کودتا کرد. در نتیجه مذاکرات و هماهنگی‌های به عمل‌آمده بین سید ضیاء و رضاخان، روز کودتا، قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. در همان روز اولین اعلامیه رضاخان تحت عنوان «حکم می کنم»، در ۹ ماده صادر شد.
نتیجه کودتا انگلیسی ها، رسیس‌الوزرایی سیدضیاءالدین و وزیر جنگ شدن رضاخان بود. نزدیک به ۱۰۰ تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد)، به کاخ فرح‌آباد گریختند و سپهدار رشتی (نخست‌وزیز) به سفارت انگلیس در تهران پناهنده شد.
رضاخان از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست‌وزیر بود.
با بَرچیده شدن دودمان قاجار (نهم آبان ۱۳۰۴)، او بیش از پیش بر سر زبان‌ها افتاد و از همان سال تا ۱۳۲۰ پادشاه ایران بود.
محمدعلی فروغی (ذُکاء‌الملک) که در انتقال سلطنت از سلسله پیشین به او، ایفای نقش نمود، به رضاشاه که جلوتر با القاب متفاوتی (میرپنج، سردارسپه، شست تیر - به دلیل مهارتش در تیراندازی با مسلسل). خطاب می‌شد، نام پهلوی را که معانی ملی‌گرایانه و تاریخی داشت، پیشنهاد کرد.
۱۵ آذر ۱۳۰۴، مجلس مؤسسان با نطق رضاخان افتتاح شد و بعد از یک هفته بحث، وی را به پادشاهی ایران برگزید.
۲۸ آذر ۱۳۰۴، به خواست رضاشاه، محمدعلی فروغی نخست‌وزیر شد و چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ مراسم تاج‌گذاری را برگزار نمود. فروغی در آن مراسم خطابه‌ای ایراد کرد و به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی پرداخت.
نقش مجلس در تبدیل رضاخان به رضاشاه
مجلس یگانه جائی است که متعلق به ملت و خانه ملت است که در آن اراده ملت حاکم می گردد. نمایندگان بازگو کننده اراده و خواسته ها و و منافع ملت می باشند. در مجلس است که منتخبان مردم مطالبات مردم را بیان می کنند. شاه و رهبر و رئیس جمهور ملی گرا هیچ وقت دشمن ملت و خانه ملت نیست و مثل رضاخان خانه ملت را طویله نمی نامد و ملتش غارت نمی کند و به قتل نمی رساند. هر پادشاه و هر حاکمی زمانی ملی گرا است که به آرمانهای و حقوق ملت توجه داشته باشد و تلاش کند آنان را برآورده نماید. به ملت متکی باشد نه به بیگانگان. اما اجنبی پرستی و بیگانه پرستی در خون پهلوی هاست چون توسط آنان به قدرت می رسند. هیچ مستبدی نمی گوید من مخالف قانون اساسی و یا مخالف مجلس هستم. ولی مستبدان منجمله رضاخان سعی می کنند مجلس را مطابق امر و میل خودشان در بیاورند. هیچ مستبدی ملی گرا نیست چون به اولین مکانی که ضربه می زند خانه ملت و منافع و حقوق ملت است.هیتلر، موسولینی، فرانکو و خمینی و ... با مجلس همان کاری را کردند که رضاخان با مجلس کرد. در کشورهای استبدادی به دلیل آن که مردم دولت را مظهر اراده خود به شمار نمی آورند و قوای دولت ناشی از اراده ملت نیست دولت ملی وجود ندارد. آنچه در دوران رضا شاه شکل گرفت ناسیونالیسم دولتی برای تحکیم استبداد و ایجاد رعب و وحشت بود و ما می بینیم مثلاً او قدرت مجلس که منعکس کننده اراده و قدرت ملت بود را به شدت کاهش می دهد.
به شکرانه انقلاب مشروطه، حکومت قانون در ایران برقرار گشته بود و مجلس شورای ملی با همه کاستی هایش، به نمایندگی از سوی ملت شریک و بازرس قدرت بود و بدون رأی وکلای ملت، انتقال پادشاهی ناممکن گردید. اما رضاخان، از همان ابتدای رئیس الوزرا شدن و بویژه در زمانی که وزیر جنگ بود نمایندگان مورد نظر خود را برای انتخابات مجلس پنجم تعیین می کرد، او با دخالت و تقلب در امر انتخابات مجلس پنجم، مجلسی وفادار و مطیع فرامین خود را پدید آورد که همچون ابزاری به خدمت گیرد تا برای شاه شدنش بکار آید و به شاه خواندن خویش وجه قانونی دهد. رضاخان و یارانش بدون توجه به قانون اساسی با دخالت گسترده حکومت در انتخابات مجلس و دستچین کردن نمایندگان از بین هواداران خویش در مجلس پنجم سلسله قاجار را برانداخت و سلسله پهلوی را مستقر نمود و این چنین به کودتای دوم خویش جامه عمل پوشاند و به آن شکل قانونی بخشید. اگرچه انتخابات مجلس پنجم پیش از رسیدن او به پادشاهی بود، اما با دخالت گستردۀ نظامیان در انتخابات، میتوان مجلس پنجم را مجلسی برساخته دیکتاتوری رضاخانی دانست. عمده نمایندگان مجلس پنجم از میان هواداران و سرسپردگان رضاخان انتخاب شدند. البته چند مورد استثناء هم وجود داشت. وجود بعضی از مخالفان بی‌خطر نیز برای طبیعی نمودن انتخابات و مشروعیت مجلسی که قرار است به خلع قاجاریه رأی دهد لازم بود. اما پس از آنکه رضاشاه بر تخت سلطنت استقرار یافت دیگر نیازی به این تمهیدات و ترفندها نبود. لذا رضاشاه به یحیی دولت‌آبادی گوشزد میکند: «نمایندگی دیگر به کار شما نمیخورد زیرا شما مقید هستید کارها از روی قانون جاری باشد در صورتی که تا چند دوره باید به همین صورت دائر بوده باشد.» یعنی انتخاباتش به دستور دولت انجام بگیرد.(۱)

عین‌السلطنه مقایسه جالبی از مجالس رضاشاهی و مجالس پیش از آن به دست میدهد: «آن وقت مجلس فی‌الجمله اقتداری داشت و مثل حالا نبود که یک اداره دولتی باشد و هر قانونی را میل دارند شب به آنها دستور داده، کی مخالف می شود، کی دفاع میکند، بالاخره رئیس رأی بخواهد و همه قیام کنند.» (۲)

سردار اسعد نیز این وضعیت را به خوبی تشریح میکند: دولت و ملت امروز در ایران یعنی اراده شاه، به واسطه اینکه ما ایرانیان تهور نداریم، اتحاد نداریم، صداقت نداریم، وطندوستی نداریم، مذهب نداریم. پس یک چنین قومی اراده ندارد. مثل سابق اگر احمدشاه میبود، نه ملت اراده داشت نه شاه. حال ملت به جای خود برقرار است ولی شاه اراده دارد، جرأت دارد، این است که اراده منحصـر است به شـاه. (۳)
در اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی میخوانیم: شیب دخالت‌های وزیر و وزارت جنگ در انتخاب نمایندگان پنجمین دوره مجلس شورای ملی تند و دست‌نخورده باقی مانده بود. سفارش‌های انتخاباتی هم‌چنان ادامه داشت؛ حتی در دستورهای داده‌شده تجدیدنظر می‌شد و جایگزین‌های دیگری معرفی می‌گردید. برای نمونه به امیرلشکر جنوب گفته شد که معرفی [سرتیپ]سیف‌الله‌خان[شهاب] برای آباده شیراز اشتباه بوده و «بایستی سردارفاخر[حکمت] از آباده انتخاب شود.» و یا اوایل اردیبهشت به انتخاب حبیب‌الله نوبخت از بوشهر تأکید شده بود، اما اواسط خرداد ۱۳۰۲ به امیرلشکر جنوب دستور داده شد «برای انتخاب نوبخت از بوشهر لازم نیست مساعدتی به عمل آید.» البته فرمان جلوگیری از راه‌یابی برخی نامزدها به مجلس نیز در میان فرامین روزانه‌ای که وزارت جنگ و شخص وزیر به فرماندهان لشکرها می‌فرستادند دیده می‌شود. امیر لشکر جنوب ملزم شد «در خصوص ضیاءالواعظین بایستی به هر قِسم شده از انتخاب مشارالیه جلوگیری» کند. و یا به امیرلشکر شرق دستور داده شد لزومی به انتخاب وثوق‌السلطنه و دبیرالسلطان/میرزا علی‌اکبر دبیر سهرابی از خراسان نیست. و یا سردارسپه به امیرلشکر غرب دستور داد «از انتخاب شاهزاده[محمدهادی میرزا] اقبال‌السلطان[جهانسوز] از سقز جلوگیری نمایید.»
در این بین رخدادهای ناخواسته‌ای پیش می‌آمد که یکی از آنها مربوط به مازندران بود. امیراکرم، حاکم مازندران و پسرعموی سردارسپه، از وزیر جنگ خواسته بود نام کسانی را که باید از این ناحیه به مجلس بیایند ابلاغ کند. «چاکر افتخار می‌نماید که نمایندگان دوره پنجم به تصویب بندگان حضرت اشرف انتخاب می‌شوند.» سردارسپه فرمان مستقیمی برای افراد نظرکردۀ خود از مازندران نداده بود؛ فقط دستور داده بود حاکم بارفروش/بابل، اعظام‌السلطنه، که مانع نظامیان برای مداخله در انتخابات بارفروش شده بود، از کار برکنار شود. اما هنگامی که حاکم یادشده تغییر موضع داد با ابقای او مخالفت نکرد. و نیز به امیراکرم گفته بود اگر از کمونیست نبودن نامزدها مطمئن است، انتخاب شوند. تنها سفارش او بالا نشان دادن آراء اعتمادالممالک بود. تا اینکه با خبر شد انتخابات شهر ساری پایان یافته و نام او در میان پنج فرد منتخب، پنجم شده است. سردارسپه برخلاف آنچه که به فرمانده قشون آذربایجان سفارش شده بود، به امیراکرم گفت که «من به هیچ‌وجه انتظار انتخاب نداشتم، چه رسد به اینکه نسبت به سایر منتخبین در درجه پنجم واقع شوم.» امیراکرم که متوجه نارضایتی پسرعمو شده بود، در پاسخ نوشت که این نتیجه شمارش آراء دو حوزه بود؛ شمارش پنج حوزه دیگر مانده است؛ و قول داد «اکثریت آراء... به اسم بندگان حضرت اشرف اعظم خواهد بود.» او هشت نُه روز بعد به قول خود عمل کرد و به سردارسپه اطلاع داد که «بندگان حضرت اشرف اعظم» نفر اول شد!(۴)
هنگام برگزاری انتخابات مجلس پنجم، رضاشاه با اقداماتی پایه‌های قدرت مطلق خود را در بین نهادهای گوناگون و مردم تحکیم بخشید. او با پی بردن به نقش و اهمیت مجلس، بر آن شد تا با تطمیع و تهدید، تقلب نمایندگان مجلس را در اختیار بگیرد؛ لذا به آنها وعده مقام‌های والای دولتی داد.
حسین آبادیان دربارۀ «انتخابات مجلس پنجم و مجلس مؤسسان»، براساس اسناد منتشرشده وزارت جنگ می نویسد : بدون تردید مرحله مهم صعود رضا خان به منصب ریاست الوزرائی و البته به دنبال آن ایجاد بلوای جمهوری، تقلبات گسترده در انتخابات مجلس پنجم بود، به طوری که وقتی به اصطلاح این انتخابات انجام شد،معلوم گردید به جزتهران، قشون با انتخاباتی فرمایشی کسانی راروانه مجلس کرده است که مورد نظر وزارت جنگ وشخص رضا خان بوده اند. این انتخابات راه را برای به دست گرفتن سهل و آسان ریاست الوزرائی توسط رضاخان هموار کرد. به عبارتی وقتی قوه مقننه تحت سیطره قزاقان درآمد، تسلط بر قوه مجریه خود به خود درطالع آن هاهویداشد. امرای لشکر دراطراف واکناف کشورشروع به مداخله در صندوق های رأی کردند، حتی از قبل معلوم بود چه کسانی به عنوان نماینده وارد مجلس خواهند شد. (۵)
تصمیم قطعی رضا خان برای خلع احمدشاه
مجد در کتاب از قاجار تا پهلوی می نویسد: شارژدافر آمریکا در تهران، امروز با ارسال گزارشی به وزارت امور خارجه کشور متبوعش نوشت که مطمئن است رضا خان برای خلع احمدشاه از سلطنت نقشه میکشد. «دیگر هیچ شکی نیست که عزمش را برای عملی کردن چنین نقش های جزم کرده است، زیرا صراحتاً به چند تن از وکلای مجلس گفته که دیگر نمیتواند این بلاتکلیفی را تحمل کند؛ یا شاه باید برود یا او[!]» موری می نویسد که انگلیس عاقلانه خود را نسبت به چنین تغییری بی اعتنا نشان میدهد، چرا که حمایت انگلیس علنی شود بدگمانی مردم و خصومت آنها فوران خواهد کرد. وی می افزاید برای پنهان ماندن این ارتباط شولنبرگ، وزیر مختار آلمان، نقش واسطه را میان این دو ایفا میکند.»(۶)
علی باقری زاده، در کتاب سیر تحول روشنفکری در دوره پهلوی اول می نویسد: امروز گروهی از نمایندگان مجلس به خانه رضا خان فراخوانده شدند تا ماده واحد های که علی اکبر داور آن را تهیه کرده بود، امضاء کنند. این ماده واحده قرار بود در جلسه فردای مجلس شورای ملی قرائت شود. براساس این ماده مجلس شورای ملی انقراض سلطنت قاجار را تصویب و اعلان حکومت موقتی میکند. سید محمد تدین،نایب رئیس مجلس، در این مورد می نویسد:«غروب روزجمعه٨ آبان ماه ١٣٠٤بود. بنده در شمیران بودم. دیدم تلفن کردند حضرت اشرف (رضاخان)می فرمایند به شهر بیایید که شما را ملاقات کنم. آمدم شهر. رفتم منزل خدمتشان رسیدم. فرمودند در زیرزمین داور مشغول کار هایی است بروید به او کمک کنید. رفتم زیرزمین دیدم داور پشت میزی نشسته و وکلا ورق های را امضا میکنند و داور به پیشخدمت میگوید به منزل بقیه وکلا هم تلفن کنید بیایند. بعد از آن وکلا رفتند و اطاق خلوت شد، داور آمد پیش من، ماده واحده را نشان داده گفت: این وکلا این نامه را امضا کردهاند شما هم موافقت دارید امضا کنید.»(۷)
محمد قلی مجد در صفحه ۳۸۹ همان کتاب فوق می آورد: نماینده سیاسی آمریکا درباره جلسه امروزنمایندگان در خانه رضا خان مینویسد: «بعد از ظهر روز جمعه، مورخ ٣٠ اکتبر، به نمایندگان پیغام دادند که به خانه رئیس الوزرا بروند. در آنجا از آنها خواسته شد قول بدهند که به نفع این لایحه (برکناری خاندان قاجار از سلطنت) که فردای همان روز به مجلس ارائه شد رأی خواهند داد. از قرار معلوم نمایندگان مجلس هم خیلی عجولانه «رنگ عوض کردند»، و البته شکی نیست که به انحاء مختلف تطمیع و تهدید شده بودند، که فقط خشونت فیزیکی کم داشت.»(۸)
روزنامه ایران سال ۹ شماره ۱۹۴۲ نوشت، مجلس شورای ملی پیش از ظهر شنبه ۹ آبان ماه تشکیل جلسه داد. همه مقدمات از روزها قبل برای طرح ماده واحده خلع سلطنت قاجار آماده شده بود. آیت الله سیدحسن مدرس از مخالفان طرح ماده واحده بود. وی خواستار تعیین ریاست مجلس شد و تأکید کرد استعفانامه حسن مستوفی که پیش از این نوشته بود و امروز هم بار دیگر نوشت و به دست حسین علایی داد باید خوانده شود. در نهایت هر دو استعفانامه مستوفی خوانده شد و آیت الله مدرس پیشنهاد کرد: «نظر به این که مطلب مهمی در کار است ... عصر دوباره مجلس تشکیل شده، رئیس معین و وارد دستور شویم.» پیشنهاد وی رأی نیاورد و مجلس ماده واحده انقراض سلطنت قاجار برای رای گیری درموردفوریت آن را قرائت کرد: «مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکت به شخص آقای رضا خان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که از تغییر مواد ٣٦-٣٧-٣٨ و ٤٠ متمم قانون اساسی تکمیل میشود.»(۹)
واپسین گام رضاخان برای تثبیت حکومت خویش . به سرانجام رساندن کودتای دوم اش، برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان بود تا به شکلی ظاهراً قانونی قدرت را به وی منتقل سازد. رضاشاه برای رسمیت بخشیدن به سلطنت خود، زمینه تشکیل مجلس مؤسسان را فراهم ساخت. انتخابات مجلس مؤسسان تحت‌نظر مأموران رضاخان انجام گرفت ولی اکثر مردم در انتخابات شرکت نکردند و فهرست نمایندگان مجلس را مأموران دولت و پلیس از پیش تعیین کرده و تأکید کرده بودند که این اشخاص باید از صندوق بیرون ‌آیند و با سلطنت شاه نیز موافقت ‌کنند.(۱۰)
مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ در تهران با نطق رضاخان گشایش یافت و بعد از تشکیل ۵ جلسه در ظرف یک هفته سرانجام در روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴ سلطنت دائمی را به رضاخان و خانواده‌اش واگذار كرد. رضاخان روز ۲۴ آذر در مجلس شورای ملی حضور یافت و مراسم تحلیف به جای آورد. روز ۲۵ آذر، در کاخ گلستان بر تخت سلطنت نشست و وزیر مختار انگلیس به‌عنوان «شیخ‌السفرا» به وی تبریک گفت. روز ۲۶ آذر فرمان نخست‌وزیری فروغی و روز ۸ بهمن فرمان ولیعهدی محمدرضا ـ فرزند ارشد خود را ـ صادر کرد و روز ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تهران تاجگذاری کرد.
بدین سان هنوز ۲۰ سال از انقلاب مشروطیت نگذشته بود که در اثر ضعف و جبن رجال و سیاستمداران کشور در مقابل رضاخان، یک‌ بار دیگر حکومت مطلقه بر ایران مستولی شد و مردم از آزادیهای اساسی محروم شدند. به قول «میلسپو» اقتصاددان امریکایی در آن سال رضاخان از ارتش برای دخالت در انتخابات مجلس مؤسسان استفاده کرد، خودش را شاه نامید، کشور را به دوران استبداد باز گرداند، بی‌آنکه اعتراضی از جانب رجال و سیاستمدارانی که به‌علت بی جرأتی و آشفتگی فکری یک فرصت طلایی را برای حفظ آزادی در کشور از دست داده بودند، بلند شود.(۱۱)
بدرستی ملک الشعرای بهار در نطقش در ۷ آبان ۱۳۰۴ در مجلس گفت: بناست تاج پادشاهی را «بر سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تا کنون ندیده اند. مردی که روزنامه نویس را در میدان مشق کتک می زند و به چوب می بندد ، مردی که با مشت، دندان مدیرجریده ای دیگر را خرد می کند، مردی که به امر و فرمان او سر کردگان و رجال کشور مانند سردار معززها و اقبال السلطنه ها و امیر عشایرها را بیگناه کشته و اموالشان را غارت کرده اند، مردی که تحصیلات ندارد، مردی که بی اندازه طمّاع است ، مردی که محال می گوید و فریب می دهد... البته هیچ مرد آزاده و جوانمردی خاندان دویست سالۀ قانونی را برنمی دارد تا خاندان تازه ای را بدون صفت با هوو جنجال به تخت بنشاند! اما دموکراسی دنیا چنین حکم کرده بود و بایستی بشود. به اصطلاح: باید کارتاژ خراب شود، زیرا رم اینطور خواسته است!»
۱) دولت‌آبادی، یحیی، حیات یحیی، جلد ۲، تهران، انتشارات کتابخانه سقراط، بیتا، ص ۴۰۲.
۲) سالور، مسعود و افشار، ایرج (به کوشش)، روزنامه خاطرات عین‌السلطنه میرزا سالور، ج ۱۰، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ص ۷۶.
۳)افشار، ایرج (به کوشش)، خاطرات سردار اسعد بختیاری، تهران، اساطیر، ۱۳۷۲، ص ۱۶۹.
۴) هدایت الله بهبودی، اوامر و نواهی انتخاباتی رضاخان، موسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی، ۷ اسفند ۱۴۰۲
۵) جمال صفری، مصدق ، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران، جلد دهم، ص ۱۸۸
۵) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۱۸
۷) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۶۲
۸) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۶۲
۹) جمال صفر، کتاب پیشین ص ۳۶۳
۱۰) تاريخ ايران از باستان تا امروز، مترجم: كيخسرو كشاورزي، انتشارات پويش، ص ۴۴۵
۱۱) امریکاییها در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص ۳۷



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy