Saturday, Oct 4, 2025

صفحه نخست » آری ما می توانیم وچنین خواهیم کرد

am.jpgابوالفضل محققی

گاه طنین یک صدای آشنا، دیدن یک چهره، یک فضا، حس هائی را در تو زنده می سازد که ترا در خود غرق می کند و به خاطراتی دور می برد.

زمان محو می گردد! مکان از دست رس تو خارج می شود.

خاطره رویائیست در بیداری که از بایگانی ذهنت ورقی پیش می کشد، ترا به باز خوانی آن مجبور می کند.

ذهن آدمی را از یاد آوری خاطرات گریزی نیست! چرا که بخشی از وجودت، بخشی از کودگی وجوانیت در آن جا غنوده است.خاطره بخشی تجربه است وتجربه بخشی از بازتاب های شرطی شده.

تمامی اشیا با خاطره مفهوم می یابند و تداعی می شوند و همراه خود ده ها خاطره و مفاهیم دیگر را بیاد می آورند.هر کلمه ،هرصدا ،هر نگاه ،هربوئی ترا از کوچه پس کوچه های زمان عبور می دهد، بر دریچه ذهنت دق الباب می کند. خود در می گشاید از دهلیزی به دهلیزی می رود وسرانجام از میان هزاران ورق بایگانی شده آنچه را که می جوید بیرون می کشد! می تکاند ،گرد از رخش می ستاند وبه روشنی در فکرت جان می دهد. براستی اگرخاطرات با آدمی نبود؟ چه می کردیم در برهوت یک خلا ؟ زمان مفهوم خود از دست می داد وروح آدمی در سکوت وانزوا پژمرده می گشت.

هر کلمه یک خاطره در پس خود دارد .کلمه مادر قلبت را به طپش می آورد، آغوشی گرم همراه چشمانی سرشار از مهرچونان واقعیت در ذهنت جان می گیرد، وجودت را لبریز از مهر می کند.

کلمه وطن ترا به کوچه ها و پس کوچه های تاریخ می برد به سرزمینی که در آن نخستن قدم های کودکیت را بر خاک نهادی و نخستین کلام را بر زبان جاری ساختی.مشتاقانه به چهره هائی که بر گردت حلقه زده بودند نگریستی و طعم نخستین غذا را دردهانت مزمزه کردی ودر خاطر نشاندی.

در سرزمینی که نام وطن دارد استخوان ترکاندی ،بر بالیدی زیبائی را در یافتی ستایش کردی، عاشق شدی گل در بر و می درکف سلطانی جهان نمودی! باعزم شکافتن سقف فلک سربر آسمان سائیدی.در سرزمینی که نام وطن داشت از گلزاری که هنر وادبیات نام دارد بهره بردی.

حیرت زده بر مولانا نگریستی که چه سان از سجاده نشینی به ترانه خوانی رسید و کسی را که هفت فلک بر او تنگی مینمود در پیراهن خودجای داد! و نهایت ملول از دیو ودد به جستجوی انسان بر خاست.

شوروشیدائی جوانیت را با رفیقانت تقسبم کردی، مرده گانت رابه خاک سپردی و به تاریخ سر زمینی که تو بخشی از آنی پیوستی.تاریخی که در مسیر خود بسیار پستی وبلندی آزموده،روزهای تلخ وشیرین تجربه کرده ، روزهائی که شادی وخنده بر چهره مردم بود و امید روزهای روشنتردر برابر دیدگان . آرزوی ایستادن بر سکویئ که میخواست تو از دریچه حال بر آینده بنگری وجزئی از تمدن بزرگ بشری باشی.

چونان روزگارانی که تو از پیشروان ومشعل داران آن بودی.

دریغ ودرد که سایه تاریک انقلابی سخت ارتجاعی راه بر روشنی آینده بست وملتی رابه غارهای قدیمی تحجری برد که جز مرگ ،کشتار،ویرانی واستبدادی مذهبی هیچ عنصر شادی بخشی در آن نبود.

تلخ است سرنوشت ملتی که عنصر شادی ،عشق از زندگی مردمان آن حذف شود وجای آن نفرت وکینه ومرگ بر این آن بگیرد.

درد آور است که در بایگانی یک ملت ،یک نسل چیزی جز هراس ،جز سرکوب ومحدودیت در تمامی عرصه های زندگی چیز دیگری نباشد.

خوشا ملت ونسلی که بر تمام این سختی ها دوام آورد بی آن که تسلیم شود.

خوشا مردمی که باچنگ ودندان از هویت تاریخی خود دفاع می کند و بر هویت تاریخی خود پای می فشارد. از حکومت نامردمی سلب وجاهت می کند! در فرازی تازه با تکیه برخاطرات تاریخی خوددر گذشته و یاری نسلی که از سکوی حال بر آینده می نگرد وحماسه "زن ،زندگی ، آزادی "را می آفریند در جستحجوی هویت غارت شده خویش برمی آید.

ملتی که عزم بر پس گرفتن ایران از غاصبان نابکار بسته است . آری وطن را!"ایران را پس خواهیم گرفت" وخاطره لحظات خوش خویش را با کلماتی چون مهر،عشق ،صلح ،آزادی،سازندگی ،تعامل و ایفای نقشی تاثیر گذار در جهان معاصر با سیمای انسان معاصربر تارک آن نقش خواهیم زد. آری ما می توانیم و چنین خواهیم کرد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy