
پرسیدم: کاری داشتید ؟
قمه اش را در آورد گذاشت روی سینه ام و گفت: هرچی تو بساطت هست بریز بیرون
همه اش صد و بیست هزار تومان توی جیبم بود با یک تلفن عهد عتیق.
صد و بیست هزار تومان و تلفنم را دادم دستش گفتم : به حضرت عباس همین را دارم
پرسید: خانه ات کجاست ؟
گفتم: دروازه دولاب
گفت: بپر ترک موتور
خیال کردم لابد میخواهد مرا ببرد جای خلوتی گردنم را بزند یا اینکه دل و روده ام را بریزد کف دستم
با ترس و لرز گفتم: راضی به
زحمت سرکار نیستم به مرتضی علی ! پیاده میروم ؛ دکترگفته است پیاده روی برای سلامتی آدم خوب است مخصوصا وقتی آدم شکمش خالی باشد
با صلابت یک سردار پاسدار سرم نعره کشید که : بپر بالا
نشستم روی ترک موتور ؛مرا برد دم ایستگاه مترو ؛ آنجا پیاده ام کرد ؛ پولم را پس داد و گفت : برو ! دست علی به همراهت
آقا ! این آقای دزد اگر بخواهد نامزد ریاست جمهوری اسلامی بشود من به ایشان رای خواهم داد ؛ دزد با معرفتی است والله !به عمه جان و خاله جان و دختر خاله ها و پسر عمه ی دسته دیزی هم خواهم گفت به او رای بدهند ؛ دزد جوانمردی است به حرضت ابلفرض !
شما این دزد ها و قمه کش ها و آدمکشان و حجت الاسلام های بخوبریده ای را که حالا وزیر و وکیل و سردار و سرلشکر و سپهبد و نمیدانم قاضی القضات شده اند نگاه کن ، لاکردار ها چنان می دزدند که دست چپ شان از دست راست شان خبر ندارد ؛ بیخود نیست که از قدیم ندیم ها گفته اند صد رحمت به کفن دزد اولی
باز گلی به جمال این دزد علی دوست ! که آنقدر معرفت داشت پول متروی آن بنده خدای دزد زده را برایش بگذارد ، این دزدهای گردن کلفت مومن نماز خوان ، آش را با جاش می خورند خر را با آخورش
مطلب قبلی...

رویه دیگری از میراث خمینی، علی فیاض

رویه دیگری از میراث خمینی، علی فیاض
مطلب بعدی...

جانشین خمینی، مهران رفیعی

جانشین خمینی، مهران رفیعی