سومین روز آتش بس میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، خامنه ای از مخفیگاهش پیام فرستاد و گفت: "اسرائیل زیر ضربات جمهوری اسلامی تقریبا از پا درآمد و له شد".
از دو حالت خارج نیست؛ یا وی از ماجرای جنگ پیچیده و سازمان داده شده اسرائیلی ها که با نفوذ بر دستگاه های اطلاعاتی و نشانه گرفتن فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و همچنین بمباران نمادهای سرکوبگر رژیم، که باعث تضعیف قابل توجه این حکومت شده با خبر نیست یا اینکه این سخنان که از مخفیگاه بیرون آمده، به وی دیکته شده بود.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی در ارتباط با سیاست داخلی و خارجی خصوصاً منطقه ای به نقطه بن بست رسیده بود که نه راه پس داشت و نه پیش. جامعه ایران اما، در تب تاب بود برای عبور از این وضعیت ابر بحران که همه شئون زندگی را تحت تأثیر مخرب خود قرار داده بود. برای چنین عبوری دو را بیش نبوده است(هنوز هم دو راه بیش نیست)؛ یا حکومت سرنگون شود(رژیم چنج) یا اصلاحات واقعی آغاز گردد که پیش از هر چیز نیازمند به اصلاحات سیاسی می باشد.
آغاز جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی بواسطه سند برگی بوده که اسرائیل در دست داشت و آن چیزی نبود جز، شعار نابودی کشور اسرائیل از سوی جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی بواسطه و به موازات همین شعار تخریبی، دست به تشکیل نیروهای نیابتی در منطقه زد تا به دور کشور اسرائیل کمربند اسلامی اش را محکم کند. چنین تهدیدی برای اسرائیل، به اسرائیل این حق را می دهد تا از خود دفاع کند، حمله نظامی اسرائیل به جمهوری اسلامی معطوف به همین "تهدید" جمهوری اسلامی است. اسرائیل در این جنگ تا مرز سرنگونی جمهوری اسلامی پیش رفت اما در عمل آنگونه که مشاهده کردیم، امریکا در این راه، همراه نبوده است، چرا؟
امریکا به رهبری ترامپ با تجاربی که در جنگ افغانستان و عراق کسب کرده بود در عمل دریافت که چنین جنگ هایی که می تواند جرقه ای باشد در آتش جنگ منطقه ای، دیگر بنفع نیست. و نگران آن بوده که جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی به سطح منطقه کشیده و آتشی برپا شود که همه را در شعله های آن بسوزاند. به همین جهت تا مرز و میزان حمله اسرائیل به سپاه پاسداران و تضعیف این نهاد و بسیاری از نهادهای سرکوبگر دیگر و همچنین ضربه کاری به تأسیسات هسته ای و پایگاه های موشک های دوربُرد، بسنده کرده و جمهوری تضعیف شده ی اسلامی را به نمایش درآورد.
سیاست ترامپ در تضعیف جمهوری اسلامی، و هدف دیرینه نتانیاهو برای سرنگونی این نظام، هر دو بر یک پیششرط اساسی استوار بودهاند: حذف آیتالله خامنهای. تا زمانی که خامنهای در قدرت علیه اسرائیل و امریکا یکه تازی کند و ساختار حکومت نیز دستنخورده باقی بماند، نه ثبات منطقهای حاصل می شد و نه بازار جهانی آرام می گیرد. این نگاه در سخنان اخیر ترامپ نیز بازتاب یافته است؛ آنجا که گفت: "حالا چین میتواند نفت ایران را بخرد و ایرانیها هم باید نفت بفروشند تا کشورشان را بازسازی کنند." بازسازی ای که بدون حذف خامنه ای یا خامنه ای تضعیف شده ناممکن می بود. هنوز خامنه ای کاملاً حذف نشده، اما بگمانم، چنین حذفی در دستور کار امریکا بوده و تلاش می کند تا برخی نیروهای درون حکومت را با خود همراه کند.
اگر جمهوری اسلامی ضعیف شده تن به بازسازی اقتصادی دهد، زمینه برای نوعی همکاری تاکتیکی میان ترامپ و نتانیاهو نیز فراهم میشود. در چنین چارچوبی، بهنظر میرسد ترامپ نه بهدنبال فروپاشی پرهزینه و ناگهانی حکومت ایران، بلکه خواهان مهار جمهوری تضعیفشده اسلامی است؛ بهگونهای که بتواند بدون آشوبی گسترده در داخل و منطقه، مسیر قدرتگیری تدریجی جامعه مدنی ایران را هموار سازد و راه را برای تأثیرگذاری بیشتر نیروهای داخلی بر ساختار سیاسی کشور باز کند. تلاشی که، اروپائیان در بیش از دو دهه دنبال کردند اما موفقیت در پی نداشت. اگر این بار جامعه مدنی ایران و نیروهای سیاسی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، بتوانند گامی مؤثر و عملی در مسیر گذار به دموکراسی بردارند، میتوان نتیجه گرفت که نقش مداخله یا فشار نظامی خارجی در تضعیف جمهوری اسلامی و نیروهای سرکوبگر آن، در این فرآیند مؤثر بوده است.

تنها به 12 روز نیاز بود، کوروش گلنام

پسر خاله جان کجایی؟ گیله مرد