از آخرین حضور علنی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، ۲۱ روز گذشته است. آخرین بار او روز چهارشنبه، ۲۱ خرداد، دو روز پیش از آغاز حمله اسرائیل، در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی دیده شد
مراد ویسی - ایران اینترنشنال
خامنهای پس از آن، نه تنها در هیچ مراسم علنی حضور نیافته، بلکه به نظر میرسد به یک مخفیگاه زیرزمینی منتقل شده باشد؛ جایی که بتواند از خطر بمب افکنها و پهپادهای اسرائیلی در امان بماند.
این وضعیت برای رهبری که بارها گفته بود در روز جنگ لباس رزم خواهد پوشید، پیامدهای سنگین تبلیغاتی و سیاسی دارد. در حالی که بیش از ۱۰ روز از پایان جنگ میگذرد، خامنهای هنوز به فضای عمومی بازنگشته و این غیبت، حتی بهنوعی در میان حامیان نظام نیز بهعنوان نشانه ضعف تلقی میشود.
در شرایطی که طرفدارانش میخواهند حضور مجدد او در بیت رهبری بهمثابه تجدید حیات برای جمهوری اسلامی تعبیر شود،ادامه غیبتش نشاندهنده آن است که ساختار حاکم تا چه اندازه در وضعیت تدافعی و شکننده قرار دارد.
شاید عجیب بهنظر برسد، اما برای بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی و حامیان آن، صرف اینکه رهبر کشته نشده و ساختار ظاهری حکومت «سقوط نکرده»، نوعی پیروزی خوانده میشود.
این تفکر ناشی از این واقعیت است که خود مقامات نیز تا حد زیادی انتظار فروپاشی داشتند و حال که این اتفاق تا امروز نیفتاده، آن را نوعی دستاورد تلقی میکنند.
یکی از ویژگیهای کلیدی حکومتهای اقتدارگرا از جمله جمهوری اسلامی، آلمان نازی، فاشیسم ایتالیا و اتحاد جماهیر شوروی اتکای شدید آنها به نمایش قدرت از طریق مراسمهای جمعی و تبلیغات است.
جمهوری اسلامی همواره بر پخش مکرر سخنرانیهای خامنهای تاکید داشته است اما تفاوت مهم آن با حکومتهای مشابه در این است که در اغلب آن حکومتها، شخص دیکتاتور در میان جمعیت ظاهر میشد، با مردم دست میداد و خود را نشان میداد. خامنهای اما هیچگاه چنین نکرده است جز حضور محدود مخفیانه و با تغییر چهره بعد از زلزله بم در سال ۱۳۸۲.
خامنهای از سال ۱۳۶۸ که رهبری را بر عهده گرفته، تا امروز بیش از ۱۹۶۰ سخنرانی داشته است یعنی بهطور متوسط سالی حدود ۵۴ سخنرانی. اما اکنون این ابزار مهم تبلیغاتی نیز از او گرفته شده است. دیگر نمیتوان تصویر او را در نماز جمعه یا در حال سخنرانی در بیت پخش کرد و این یک ضعف راهبردی بزرگ برای حکومت محسوب میشود.
تاثیرات روانی و شخصی برای خامنهای
خامنهای اساساً شخصیتی است که به سخنرانی وابستگی روانی دارد. او در کنفرانسهای خبری یا جلسات پرسشوپاسخ حضور نمی یابد و خود را بالاتر از پاسخگویی به خبرنگاران و مردم میداند.
ابزار حکمرانی او طی دههها، سخنرانی بوده؛ سخنرانیهایی که در آنها از واکنشهای تاییدآمیز طرفدارانش انرژی میگرفته است. اکنون که در یک مخفیگاه قرار دارد و چنین مخاطبی ندارد، به نظر میرسد دچار افسردگی شده است. ویدیوهایی که از او در مخفیگاه منتشر شده، تفاوت چشمگیری با سخنرانیهای پیشین او دارند و از اختلال در روند عادی گفتار حکایت میکنند.
قطع ارتباط رهبر با مقامات و بحران مدیریتی
در سطح ساختاری نیز، عدم دسترسی مقامات به رهبر جمهوری اسلامی پیامدهایی جدی دارد. تا پیش از آغاز جنگ، خامنهای بهطور مرتب با رییسجمهوری، فرماندهان سپاه، روسای اطلاعاتی و مسئولان عالیرتبه دیدار داشت و شخصاً در بسیاری از تصمیمها دخالت میکرد. اکنون این ارتباطات قطع یا بهشدت محدود شده است و همین امر روند تصمیمگیری در نظام را مختل کرده است.
فرماندهان نظامی و سیاسی که عادت داشتند برای کوچکترین تصمیمات به بیت مراجعه کنند، حال در شرایطی مبهم و بدون هدایت مستقیم رهبر قرار گرفتهاند. این موجب نوعی سردرگمی در سطح فرماندهی و افزایش احتمال اشتباهات تاکتیکی و راهبردی شده است.
ترس از اعلام نام فرمانده جدید قرارگاه خاتمالانبیاء
در جریان جنگ اخیر، ارتش اسرائیل توانست فرماندهان اصلی قرارگاه خاتمالانبیاء، یعنی غلامعلی رشید و پس از او علی شادمانی را هدف قرار دهد و حذف فیزیکی کند. شادمانی تنها چهار روز پس از انتصاب، در حملات اسرائیل کشته شد. این ضربه سنگین نهتنها از نظر نظامی بیسابقه بود، بلکه از نظر روانی نیز به ساختار نظامی جمهوری اسلامی آسیب زد.
اکنون جمهوری اسلامی حتی از اعلام نام فرمانده جدید قرارگاه خاتمالانبیاء خودداری میکند. این پنهانکاری، هم نشاندهنده برتری اطلاعاتی اسرائیل است و هم نشانهای از بیاعتمادی کامل حاکمیت به ساختار حفاظتی و امنیتی خودش.
مقامات جمهوری اسلامی که اکنون در حال بازداشت شهروندان عادی به اتهام جاسوسیاند، هنوز حاضر نیستند بپذیرند که عامل نفوذ در میان ردههای بالای خودی است، نه مردم عادی کوچه و بازار.
ناتوانی در بازیخوانی و استراتژی جنگ
در این جنگ ۱۲ روزه، یکی از مهمترین مشکلات جمهوری اسلامی، ناتوانی در تحلیل رفتار حریف بود. فرماندهان سپاه و حتی خامنهای، تصور میکردند که آمریکا و اسرائیل تمایلی به جنگ و ورود نظامی ندارند و میتوان با وقتکشی در مذاکرات، آنها را خسته کرد. اما این تصور بهشدت اشتباه بود.
تصور جمهوری اسلامی از ساختن «خندق نیابتی» در اطراف خود و امید به نبرد زمینی در دنیایی که ماهیت جنگها تغییر کرده، نشان داد که درک نظامی سپاه و فرماندهان ارشد آن از معادلات مدرن جنگی، سنتی و فرسوده است.
فرار به جلو؛ سرکوب داخلی پس از شکست خارجی
پس از شکست در این جنگ، به جای بررسی دلایل ناکامیها، حکومت مسیر سرکوب و انتقام از مردم داخل را در پیش گرفته است. بازداشت گسترده شهروندان، تشدید فشار بر یهودیان و بهاییان و رفتارهای غیرانسانی و شرمآور با مهاجران افغانستانی، نشانههایی است از فرافکنی شکست به سمت آسیبپذیرترین اقشار جامعه. این رفتارها، بهویژه در قبال مهاجران افغان، نهتنها بیرحمانه، بلکه از نظر اخلاقی نیز غیرقابلقبول است.

سخنی صریح اما صادقانه با شاهزاده رضا پهلوی

موضوع را احتمالا باید از این زاویه مطرح کرد و دید...