Monday, Jul 7, 2025

صفحه نخست » پدر خودخوانده و فرزندان بی‌پناه

manabanner.jpgمانا نیستانی

فروردین سال ۱۳۷۹، در میانه‌ی یکی از سیاه‌ترین دوره‌های سرکوب مطبوعات در ایران، زمانی که ده‌ها روزنامه با فرمان مستقیم رهبر جمهوری اسلامی یک‌شبه توقیف شدند و شماری از روزنامه‌نگاران به زندان افتادند، در شبی پراضطراب و هول، از سر استیصال گوشی تلفن را برداشتم. زنگ زدم به دوستی قدیمی، گرافیستی که از اولین نسل مطبوعاتی پس از انقلاب بود. در روزنامه‌ی «سلام» کارش را شروع کرده بود و برخلاف من که همیشه با شک و بدبینی به حکومت نگاه می‌کردم، او باورمند به آرمان‌های اصلاحات بود و قلباً خود را جزیی از آن می‌دانست.

به او گفتم: «دیدی یارو چطور به همه‌مون گفت دشمن و بیست‌تا روزنامه رو مثل آب خوردن بست؟»

با مکثی تأمل‌برانگیز پاسخ داد: «ایرادی نداره... ایشان مثل پدری‌ست که از دست فرزندانش عصبانی شده، سیلی می‌زنه و توبیخ می‌کنه.»

آن شب فکر کردم شاید به‌خاطر شنود تلفن این تعبیر نرم را انتخاب کرده. اما بعدها بارها دیدم که این نگاه، نه فقط مال او، بلکه باورِ عمیق بخش عمده‌ای از جریان اصلاح‌طلبی، به‌ویژه طیف مذهبی آن است. آنان در ذهن خود پدری برای جامعه قائلند؛ پدری شاید سخت‌گیر، ناعادل، اما همچنان پدر. و ما، فرزندانِ اوییم که باید از سر احترام، تحملش کنیم؛ گهگاه به تذکر خیرخواهانه‌ای بسنده کنیم و امید داشته باشیم روزی پدر خوش‌اخلاق‌تری جایش بنشیند.

اما در این معادله، جایی برای کسانی چون من نیست؛ برای آن‌ها که اساساً چنین رابطه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسند.
من نه صغیرم، نه دنبال ولی‌‌ام. این حکومت نه پدر من است، نه قیم مشروع کسی. باوری ریشه‌دار در من فریاد می‌زند: آن‌که ادعای پدری دارد، غلط کرده! غلط کرده که می‌زند، که زندان می‌اندازد، که صدای زندگی را خفه می‌کند.

اگر حتی ما را کودکانی نادان تصور کنیم، در یک جامعه‌ی سالم، چنین «پدر»ی به جرم کودک‌آزاری و خشونت خانگی محاکمه می‌شد و سلب حضانت می‌گشت، نه آن‌که با عنوان «ولی فقیه» بر جایگاهی آسمانی تکیه بزند و از هر نقدی مبرا باشد.

تمام جنبش‌ها و انفجارهای دو دهه‌ی اخیر - از سال ۱۳۸۸ تا دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ - نمود آشکار گسترش جمعیتی‌ست که دیگر این رابطه‌ی بالا به پایین را نمی‌پذیرد. مردمانی که نه امت‌اند، نه طفل، نه رعیت؛ شهروندانی که حکومت را مسئول، پاسخگو و محدود به قانون می‌خواهند، نه فرمانروا.

و به‌همین‌دلیل است که «پدر خودخوانده» - همان‌که تا دیروز ملت را «امت اسلام» می‌خواند - از هرگونه انتخابات سالم و رفراندوم واقعی واهمه دارد. چون به‌خوبی می‌داند که جز درصد اندکی از حامیان سرسخت نظام، اکثریت مردم او را چیزی جز حاکمی خودکامه و مسئول فجایع بی‌شمار نمی‌دانند.

مهم نیست نیت‌مان چقدر خوب باشد؛ تا زمانی که رابطه‌ی ملت و دولت را به صورت پدر و فرزند تعریف می‌کنیم، تا وقتی دین و سیاست را در هم می‌تنیم، تا وقتی اقتدار را قدسی می‌کنیم، گامی به‌سوی آزادی، عدالت یا پیشرفت برنخواهیم داشت.

فرزندانی که رشد کرده‌اند، به سرپرست نیاز ندارند؛ به قرارداد اجتماعی نیاز دارند. به حقوق، قانون، شفافیت. و به حکومتی که بداند مشروعیتش نه از آسمان، که از رضایت زمین برمی‌خیزد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy