Sunday, Oct 12, 2025

صفحه نخست » از پهلویسم تا خمینیسم: چرخهٔ دیکتاتوری و سکوت مردم، پارسا زندی

zandi.jpgبه نام آزادی، در دایرهٔ قدرت: بازخوانی یک قرن سکوت در مقابل جباریت ایرانی

مقدمه:

قدرت را مثلی است شگفت؛ چون آتشی در کوه، که اگر بر آن گذری، گرم شوی و اگر در آن مانی، بسوزی.

آدمی را وسوسه‌ایست که چون دستی بر زمام قدرت یافت، خویشتن را پادشاه گیتی پندارد.

در آن لحظه خرد از در برون رود و خوی جبار در جان بدمد.

تاریخ ما گواه است که چه بسیار آنان که به نام آزادی برخاستند و در بند قدرت نشستند؛

چه شاهانی که تاج از سر برگرفتند تا رهایی بخشند و خود زنجیر ساختند.

چنان که مانس اشپربر در کتاب جباریت نوشت:

قدرت حتی والاترین و شریف‌ترین انسان‌ها را می‌آزماید؛ و آنان که از این آزمون سربلند بیرون آیند، اندکند. زیرا در ذات قدرت وسوسه سقوط نهفته است؛ سقوطی که از نیت نیک آغاز شود و به تباهی کشیده شود.

همین است راز تلخ قدرت؛ آن که نیت نجات دارد اگر مراقب نباشد، خود به جبار بدل می‌شود.

نخستین فصل: زایش جباریت از توهم نجات

دیکتاتوری، چون طاعونی نهان، در هنگامه بحران سر بر می‌آورد.

در روزگار آشوب، مردم نجات می‌جویند و در پی نجات، بند می‌یابند.

ماکس وبر، آن دانای آلمانی، گفت که قدرت بر سه پایه است: سنت، قانون و کاریزما.

اما آن گاه که کاریزما بر تخت نشیند، عقل از میدان رود و احساس داور شود.

مردم مفتون چهره منجی، قانون را وانهاده و تقدیس فرد می‌کنند.

این‌چنین است که سیاست به دین بدل می‌شود و اطاعت فضیلت می‌گردد.


جورج اورول در ۱۹۸۴، تصویری از همین جهان بی‌وجدان می‌دهد:

جایی که برادر بزرگ‌تر نه در قصر، که در ذهن‌ها حکومت می‌کند.

و آن گاه که ذهن‌ها مسخ شوند، شمشیر بی‌نیاز است.

او هشدار می‌دهد:

آزادی آن است که بگویی دو و دو می‌شود چهار و اگر این را نتوانی گفت، همه آزادی از دست رفته است.

فصل دوم: ایران و آیینه قدرت - از پهلویسم تا خمینیسم

در قرن اخیر، این سرزمین دو بار به امید نجات، به دام قدرت مطلق افتاد.
رضاخان از دل آشوب برخاست؛ سپاه را سامان داد و کشور را نظم بخشید،
اما اندک زمانی نگذشت که نظم به جبر بدل شد و عدالت به سکوت.
در روزگار فرزندش محمدرضا، تاج زرین بر سر ماند، ولی گوش بر سخن مردم بسته شد.

در سال پنجاه و هفت، فریاد آزادی دوباره برخاست؛
اما نظامی دیگر آمد که نامش جمهوری بود و رسمش ولایت.
کاریزمای دینی جای کاریزمای سلطنتی گرفت؛
و ملت بی آن که دریابد، از تخت به منبر گریخت و در هر دو بند یافت.

چنان که حسین بشیریه در جامعه‌شناسی سیاسی ایران نوشت:

انقلاب در جامعه‌ای که نهاد ندارد، ناگزیر به تمرکز قدرت در یک قطب می‌انجامد.

راست گفت او؛ زیرا ما پیش از آن که آزادی را نهادینه کنیم، آن را در چهره انسان جستیم.
و هر که آزادی را در چهره فرد بیابد، دیر یا زود در چهره خدایگان به پرستش می‌افتد.

فصل سوم: جامعه مدنی و امید رهایی

اما هنوز کار تمام نیست.
در دل این خاک، ریشه‌هایی از آگاهی جوانه زده است؛
زنانی که به پیکار برخاسته‌اند، جوانانی که نقد می‌کنند، کارگرانی که از حق می‌گویند.

بشیریه در گذار به دموکراسی می‌نویسد:

دموکراسی پیش از آن که صندوق رای باشد، شبکه‌ای از مقاومت‌های کوچک است.

اگر این مقاومت‌های کوچک جان گیرند، دیگر هیچ منجی نخواهد توانست بر تخت جباریت بنشیند.
جامعه مدنی دیواری است میان قدرت و توهم.
اما اگر فقر و ناآگاهی پابرجا بماند، همان بذر قدیمی دوباره خواهد رویید؛
و شاید فردایی دیگر، مردی دیگر، با نامی دیگر، باز به نام آزادی برخیزد و در دایره قدرت بچرخد.

چنان که اشپربر گفت:

جبار در خاک نیاز می‌روید، نه در زمین دانایی.

پس راه رهایی در دانایی است و در توان گفتن نه به هر قدرتی که از نقد می‌هراسد.

⸻-------------

فرجام سخن

در فیلم زنده باد زاپاتا !، ساختهٔ الیا کازان در سال ۱۹۵۲،
مارلون براندو، بازیگر نامدار آمریکایی، در نقش امیلیانو زاپاتا، درخشید.
فیلم داستان مردی است که از میان رنج مردم برمی‌خیزد تا دادگری آورد،
اما چون بر تخت می‌نشیند، درمی‌یابد که خود همان جبار پیشین شده است.

در واپسین صحنه، هنگامی که زاپاتا نام معترضی را می‌پرسد و قلم بر کاغذ می‌گذارد،
به یاد می‌آورد که روزی جنرالی ستمگر نیز همین کار را با او کرد.
قلم در دستش می‌لرزد، و آن لحظه، آینه تمام تاریخ بشر است:
هر که قدرت را بی‌مهار گیرد، در چهره خویش دیکتاتور می‌بیند.

اگر این ملت از تاریخ بیاموزد که قدرت را باید تقسیم کرد، نه پرستید،
شاید روزی از این چرخه شوم بدر آید.
اما اگر باز سکوت کند، تاریخ بر خود خواهد چرخید
از پهلویسم تا خمینیسم، از تخت تا عمامه،
همه به نام آزادی، و همه در دایره قدرت.
پارسا زندی ( مشاور حقوقی )

⸻-----

منابع
1. مانس اشپربر، جباریت، ترجمه کریم قصیم، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۲
2. جورج اورول، ۱۹۸۴، ترجمه نجف دریابندری، تهران: نشر نیلوفر
3. حسین بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی ایران، نشر نگاه معاصر
4. حسین بشیریه، گذار به دموکراسی
5. ماکس وبر، اقتصاد و جامعه
6. اریک فروم، گریز از آزادی
7. فیلم Viva Zapata!، کارگردان الیا کازان، با بازیگری مارلون براندو، ۱۹۵۲




Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy