Thursday, Dec 18, 2025

صفحه نخست » نامه‌ای سرگشاده خطاب به فعالین اپوزیسیون ایران؛ از پادشاهی‌خواه تا جمهوری‌خواه

agh.jpgایران در حال سقوط کامل است، بس کنید!

اختر قاسمی - خبرنامه گویا

ایران در حال سقوط است؛ نه سقوطی انتزاعی در تحلیل‌های آکادمیک، بلکه سقوطی عینی در زندگی روزمره‌ی مردم:

خشکسالی، نابودی جنگل‌ها و رودخانه‌ها، گرانی و تورمی که کمرها را شکسته، بی‌آبی، بی‌برقی، سفره‌های خالی، سرکوب، زندان، اعدام و کشتارهای خاموش و پنهان.

در چنین شرایطی، آنچه می‌بینیم نه مقابله با حکومتی است که این فجایع را رقم زده و نه همبستگی؛ بلکه جنگ داخلی اپوزیسیون است.

پس از مراسم هفتم زنده‌یاد خسرو علیکردی، جایی که خشم واقعی مردم خالصانه و بی‌سازمان خودش را نشان داد، به‌جای شنیدن صدای جامعه، اسلحه‌ها را به سمت هم گرفتیم.

پادشاهی‌خواهان تصاویر و فریادهای واقعی مردم را منتشر کردند؛
و در مقابل، دشمنان پهلوی نه‌تنها این واقعیت اجتماعی را انکار کردند، بلکه مردمی را که «جاوید شاه» گفتند یا «ولیعهد کجایی» فریاد زدند،
با وقاحت مهره‌ی سپاه و فاشیست نامیدند.

حتی پا را فراتر گذاشته و بازداشت برخی شرکت‌کنندگان را به پادشاهی‌خواهان نسبت دادند.

در روزهای گذشته نیز، بیش از هر زمان دیگر، نوک حمله و سرنیزه‌شان نه به‌سوی جمهوری اسلامی،
بلکه فقط و فقط به‌سوی شاهزاده رضا پهلوی و پادشاهی‌خواهان نشانه رفته است.

گویی حاکمان ایران شاهزاده رضا پهلوی و پادشاهی‌خواهان‌اند!

شرم بر ما، و شرم بر آن‌هایی که در برابر این همه بدبختی و ویرانی،
حتی سر سوزنی نگران مردم و کشور نیستند.

تا کی می‌خواهید آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت تداوم جمهوری اسلامی باشید؟

واقعیت جامعه

واقعیت جامعه روشن است:

مردم ایران پس از ۴۷ سال رنج، هیچ اعتمادی به پروژه‌های «تداوم نظام با تغییر چهره» ندارند.

واقعیت این است که نرگس محمدی، به‌عنوان چهره‌ای شناخته‌شده‌ی جریان اصلاح‌طلب و حامی خانواده (باند) هاشمی رفسنجانی، هرگز خواهان براندازی این نظام نبوده است؛
بلکه تلاشش محدود به بهبود شرایط در چارچوب همان ساختار

(جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه) بوده؛
خواستی که حتی بخشی از حاکمیت نیز پیدا و پنهان با آن هم‌نظر است.

او نه‌تنها هیچ‌گاه تلاشی برای همدلی با بخش قابل‌توجهی از جامعه‌ که پادشاهی‌خواهند نکرده،
بلکه آشکارا آنان را نادیده گرفته و در مواردی در برابرشان ایستاده است.

جایزه صلح نوبل و فرصت‌های از دست‌رفته

ما ایرانیان تنها ملتی بودیم که این امکان را داشتیم دو زن از جامعه‌مان برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل شوند:

شیرین عبادی و نرگس محمدی.

این دو، اگر واقعاً دلسوز مردم ایران و خواهان براندازی جمهوری اسلامی بودند، می‌توانستند نقشی تاریخی ایفا کنند؛
نقشی شبیه مادر و خواهر برای یک ملت زخم‌خورده،
و عاملی مؤثر در ایجاد همبستگی ملی.

اما چرا این‌طور نشد؟

خانم شیرین عبادی پس از دریافت جایزه‌ی نوبل، به‌جای تمرکز بر نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران، بخش عمده‌ای از سخنانش را به غم فلسطین،
محکوم‌کردن اسرائیل، زندان‌های گوانتانامو و حتی «دموکرات‌بودن دین اسلام» اختصاص داد؛

گویی ایران نه زندان دارد، نه زندانی سیاسی،
نه شکنجه و نه اعدام،
و انگار «دموکراسی اسلامی» هم برقرار است!

این انتخابِ ایشان این پیام را به مردم داد که دغدغه‌ی اصلی‌اش

نه جوانان و زنان در بند جمهوری اسلامی،

بلکه دفاع از دین اسلام، محکوم‌کردن اسرائیل

و دلسوزی برای تروریست‌های اسلام‌گرا در زندان گوانتانامو بود؛

آن‌هم برای خوش‌آمد جریان اصلاح‌طلبی در قدرت، تا ایالات متحده محکوم شود

و شاید بعد رهبر جمهوری اسلامی بگوید: «به‌به، خوشمان آمد»

و امتیازی بگیرند.

خانم نرگس محمدی نیز جایزه‌ی صلح نوبل خود را به فائزه هاشمی، دختر یکی از معماران اصلی جمهوری اسلامی، تقدیم کرد.

این انتخاب‌ها، اگر برای قشر چپ و اصلاح‌طلب جامعه خوشایند بود، اما برای افکار عمومی مردم ایران،

پیامی کاملاً روشن داشت: ما با شما نیستیم.

تبعیض، سکوت و بی‌اعتمادی

چگونه انتظار دارید مردم باور کنند که اولویت این چهره‌ها ایران و رنج مردم ایران است؟

متأسفانه، این دو دریافت‌کننده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل نه‌تنها گامی در مسیر اتحاد و اعتمادسازی برنداشتند، بلکه حتی باعث دوری شدند؛

آن‌ها تا جایی پیش می‌روند که حتی همان حقوق بشر و صلح را که به‌خاطرش جایزه گرفتند زیر پا می‌گذارند و به صرف پادشاهی‌خواه بودن، نه‌فقط به پناهجوی مبارز، حتی به عضوی از خانواده‌ی دادخواه پادشاهی‌خواه هم کمک نمی‌کنند!

این را بدون لکنت و شرم صراحتاً هم می‌گویند که حاضر نیستند به پادشاهی‌خواهان کمک کنند.

این ادعا و اتهام نیست؛ مستند است.

در همین حال، بخش عمده‌ای از سازمان‌های حقوق بشری فاندبگیر در اختیار نیروهای چپ و فمینیست است که عملاً «تره‌ای برای پناهجویان پادشاهی‌خواه خرد نمی‌کنند».

من این تبعیض را نه از روی شنیده‌ها، بلکه به‌عنوان کسی که سال‌ها درگیر کمک به پناهجویان، خانواده‌های دادخواه و فعالیت میدانی بوده، با چشم خود دیده‌ام.

این تبعیض نه انسانی است، نه اخلاقی و حقوق بشری!

پرسش‌های بی‌پاسخ

چرا خشم مردمی را که به جان آمده‌اند انکار می‌کنید و آن را به «نفوذ سپاه» یا «فاشیسم» تقلیل می‌دهید؟

چرا نسبت به تهدیدها و شعارهای چهره‌های کمونیستی‌ای که آشکارا خواهان قتل شاهزاده رضا پهلوی شده‌اند سکوت می‌کنید،

اما شعارهای خیابانیِ برآمده از خشم مردم را «فاشیستی» می‌نامید؟

این همه تناقض از کجا می‌آید؟

کافی است به فحاشی‌ها و تحقیرهای چهره‌های شاخص جبهه‌ی ضدپهلوی نگاه کنید:
از فرج سرکوهی تا تقی رحمانی،
از مینا احدی تا شادی امین،
از شیرین عبادی تا مهرانگیز کار،
از مسعود بهنود تا کامبیز غفوری،
و فهرستی که می‌توان آن را ادامه داد.

سخن پایانی

اگر هنوز ذره‌ای دغدغه‌ی ایران دارید،
اگر ذره‌ای وجدان و شرف باقی مانده،
اگر دل‌تان برای دختران بی‌پناهی که زیر فشار فقر قربانی می‌شوند می‌سوزد،
اگر قلب‌تان از شنیدن فروش کودکان به‌خاطر فقر به درد می‌آید،

صدای مردم را بشنوید
نه تحقیر کنید،
نه انکار،
نه تهمت؛

بلکه برای همبستگی در برابر جنایتکاران جمهوری اسلامی تلاش کنید.

اختر قاسمی
پنج‌شنبه ۱۸ دسامبر، کلن
روزی نگران‌تر از همیشه برای ایران



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy