Monday, Oct 20, 2025

صفحه نخست » اتمام حجت با شاهزاده رضا پهلوی: آزمونی بزرگ برای ایشان، بهرام فرخی

rp23.jpgدر روزهایی به‌سر می‌بریم که ماشین اعدامِ رژیم جنایتکار اسلامی با تمام توان کار می‌کند و یکی پس از دیگری، رکوردهای پیشینِ جنایت‌های خود را در ۴۶ سال گذشته پشت سر می‌گذارد.

درون زندان قصر، هم‌وطنان محکوم به مرگ با خانواده‌های خود در بیرون از زندان، در اعتصاب به‌سر می‌برند.

انجمن‌ها و گروه‌های حقوق بشری در اروپا نشست‌های متعددی برگزار می‌کنند و با سرسختی و کوشش فراوان، اسامی و جزئیات اعدام‌شدگان را گردآوری کرده و در معرض دید جهانیان می‌گذارند.

احزاب و گروه‌های سیاسی در داخل و خارج کشور نیز در تلاش‌اند تا این اعمال قرون وسطایی را محکوم کرده و فریاد اعتراض خود را به مجامع بین‌المللی و کشورهای دموکراتیک برسانند.

رهبران سیاسی اپوزیسیون، در تمام سال‌های اسارت میهن، بارها با مسئله‌ی اعدام روبه‌رو شده و این عمل شنیع را محکوم کرده‌اند. آنان آینده‌ای برای ایران عزیز آرزو کرده‌اند که در آن نظامی دموکراتیک، بر پایه‌ی تفکیک قوا و دستگاه قضایی مستقل، حاکم باشد و اعدام برای همیشه از قاموس عدالت رخت بربندد.

شاهزاده رضا پهلوی نیز بارها در پیام‌های خود اجرای حکم اعدام را «غیرقابل‌قبول» توصیف کرده و مرز میان تمدن و توحش را در یک جمله ترسیم نموده است:

«پایان اعدام و منع هر نوع شکنجه، پیش‌درآمد بر انسان‌مداری است.»

این جمله نه صرفاً موضعی اخلاقی، بلکه اعلام وفاداری به آرمان بزرگ مدرنیته ایرانی است؛ همان آرمانی که از دوران مشروطه تا امروز در تار و پود وجدان ملی ما جاری بوده است:
آرمان قانون، عدالت و کرامت انسانی.

اما در روزهای اخیر، از حلقهٔ مشاوران نزدیک به ایشان، صدایی شنیده می‌شود که به نام «عقلانیت امنیتی»، از بازگشت مجازات مرگ سخن می‌گوید؛ گویی هنوز انسان تنها از ترس مرگ بازمی‌ایستد و نه از درک عدالت.

و درست در همین‌جاست که باید پرسید:

چگونه می‌توان در پی ساختن فردایی دموکراتیک بود، اما هم‌زمان به منطق بازدارندگی با مرگ ایمان داشت؟
چگونه می‌توان از آزادی سخن گفت، اما با زبانی که هنوز بوی انتقام می‌دهد؟

ایران آینده، اگر قرار است آزاد باشد، باید بر ستون‌های قانون و انسانیت استوار شود، نه بر خشم و خون.

مشاورانی که امروز در کنار شاهزاده‌اند، باید درک کنند که ملت ایران دیگر در جستجوی «قهرمان» نیست؛ در جستجوی حاکمیت قانون است.

در پادشاهی مشروطه، شاه نماد وحدت ملی است، نه داور مرگ و زندگی.

در جامعه‌ای متمدن، «آزاد بودن صد گناهکار، بهتر از در بند بودن یک بی‌گناه» است.

از پاریس تا تهران: ریشه‌های انسان‌گرایی مشروطه:

پایه‌های اندیشهٔ شاهزاده در مخالفت با اعدام، در حقیقت ادامهٔ سنتی است که از اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه (۱۷۸۹) تا اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) امتداد دارد؛ همان سنتی که سلطنت‌های مطلقهٔ اروپا را در قرن نوزدهم، به پادشاهی‌های مشروطه بدل کرد.

در انگلستان، پس از اصلاحات ۱۸۳۲ و جنبش لغو مجازات مرگ در دهه‌های بعد، قانون‌گذاری با الهام از فلسفهٔ John Locke و Jeremy Bentham به سوی حق حیات رفت.

در ایتالیا، جنبش Risorgimento و متفکرانی چون Cesare Beccaria با رسالهٔ تاریخی خود در باب جرائم و مجازات‌ها (۱۷۶۴) اعلام کردند:

«اعدام، نه عدالت است و نه بازدارندگی؛ تنها بازتولید همان خشونتی است که می‌خواهد مهارش کند.»

در فرانسه، ویکتور هوگو در پارلمان فریاد زد:

«تا هنگامی که دولت به قتل دست می‌زند، جامعه هرگز از زنجیر توحش آزاد نخواهد شد.»

و در همان زمان، در ایرانِ مشروطه، اندیشمندانی چون تقی‌زاده، مستشارالدوله و ملک‌المتکلمین نیز در جستجوی همین معنا بودند:
حکومت قانون به‌جای حکمِ حاکم. عدالت به‌جای انتقام.

سخنان شاهزاده رضا پهلوی تا به امروز در ادامهٔ همین مسیر بوده است؛ بازگشت به سنتی که می‌گوید:

«آزادی سیاسی بدون انسان‌گرایی، توهمی خطرناک است.

زنجیرهای بی‌صدا و خطر درونی:

از آغاز جنبش مهسا تاکنون، برخی از مشاوران و اطرافیان شاهزاده کمپین‌هایی را راه‌اندازی کرده‌اند که در عمل، پتانسیل جنبش ملی و آزادی‌خواهی مردم ایران را کند کرده و گاه حتی شاهزاده را در برابر بخش‌هایی از جامعه سیاسی و مدنی ایران قرار داده‌اند. نتیجهٔ این روند، تضعیف جایگاه پادشاهی مشروطه و بی‌اعتبار شدن شخص شاهزاده در میان شماری از مردم بوده است.

نامه‌ها و هشدارهای متعددی که از سوی فعالان سیاسی دلسوز در رسانه‌ها منتشر شد، از جمله آخرین مقالهٔ اینجانب، در همین راستا بود، اما بی‌ثمر ماند. لینک مقاله

فارغ از هرگونه فرضیهٔ توطئه و سخن از نفوذی بودن برخی افراد، باید به واقعیت عملکرد آنان نگریست: نتیجهٔ کمپین‌های سه سال اخیر چیزی جز خدمت ناخواسته به دشمنان آزادی و دموکراسی نبوده است: امری که عمر رژیم اسلامی را طولانی‌تر و توان جنبش را فرسوده‌تر کرده است.

اکنون اما، خطری تازه در کمین جنبش آزادی‌خواهی ایران است, خطری از درون حلقهٔ نزدیکان شاهزاده.
"گاهی آنان‌که در کنار رهبر ایستاده‌اند، نه سایهٔ حمایت، بلکه زنجیری بی‌صدا بر دست‌های "تصمیم اویند.

مشاورانی که سیاست را با انتقام می‌سنجند، هنوز درک نکرده‌اند که دموکراسی از خون تغذیه نمی‌کند؛ از قانون تغذیه می‌کند.

"اگر شاهزاده رضا پهلوی با همان شجاعت تاریخی خود ,شجاعتی که میراث پدران مشروطه‌خواه و ملی‌گرای ایران است , دست به دگرگونی بنیادین در حلقهٔ مشاورانش نزند، تاریخ بی‌رحمانه از او عبور خواهد کرد، بی‌آنکه لحظه‌ای درنگ کند بر آنچه "می‌توانست باشد و نشد.

پرسشگری، نه دشمنی:

برخی در شبکه‌های اجتماعی می‌پرسند: چرا به شاهزاده حمله می‌کنید؟

پاسخ روشن است: ما به شاهزاده حمله نمی‌کنیم, ما از او دفاع می‌کنیم , دفاع از آرمان‌های او و از نهادها و بسترهای دموکراتیکی که ایرانِ فردا بر آنها بنا خواهد شد، نه از اطرافیان و مشاورانش.

ما شاهزاده را برای ایران می‌خواهیم، نه ایران را برای شاهزاده.

خودِ او بارها تأکید کرده است که «نهادها و بسترهای دموکراتیک باقی خواهند ماند، اما افراد می‌آیند و می‌روند.»

اگر امروز از او شفافیت و موضعی صریح در برابر مشاورانش می‌خواهیم، از سر عشق به ایران و احترام به شخص اوست.

زیرا سکوت در برابر تناقض، خیانت به حقیقت است.

"پرسشگری، بی‌احترامی نیست؛ نشانهٔ بلوغ سیاسی است."

اکنون زمان آن است که شخصیت‌ها، فعالان، احزاب و انجمن‌های آزادی‌خواه، سکوت را بشکنند و انتقادهای خود را با صدایی بلند به گوش رهبران سیاسی برسانند.

پیش از آن‌که جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران، در بن‌بست بی‌عملی و محافظه‌کاری، فلج شود و کارایی خود را از دست دهد.

"ملت‌هایی که از پرسش بترسند، ناگزیر خطاهای پدران خود را تکرار می‌کنند.

و ما دیگر مجالی برای تکرار نداریم."

از انقلاب تا بازسازی تمدن:

انقلاب ۵۷ از آن‌جا شکست خورد که اخلاق از سیاست جدا شد.

وقتی شعار عدالت به ابزار انتقام بدل شد، عدالت مُرد و استبداد زاده شد.

اگر امروز ما همان زبان را تکرار کنیم , حتی در لباس آزادی , باز هم در مسیر سقوط گام برمی‌داریم.

راه آیندهٔ ایران از میان خون و اعدام نمی‌گذرد؛ از میان قانون می‌گذرد.

از مجازات مرگ نمی‌گذرد, از حق زندگی می‌گذرد.

و این همان درسی است که اروپا پس از قرن‌ها شکنجه، اعدام و جنگ‌های مذهبی آموخت.

امروز ایران، همانند اروپا در قرن نوزدهم، در آستانه‌ی تصمیمی تاریخی ایستاده است:

آیا عدالت را بر پایه‌ی قانون بنا می‌کنیم یا بر پایه‌ی خشم؟

آیا سیستم مشروطه‌ای می‌سازیم که نماد مدارا باشد، یا دستگاهی که تنها لباسش تغییر کرده اما منطقش همان استبداد دیروز است؟

"انتخاب با شاهزاده است، اما مسئولیت با همه‌ی ما."

اگر امروز از او نخواهیم که صف خود را از منطق انتقام جدا کند، فردا تاریخ ما را با همان معیار خواهد سنجید که مردان انقلاب ۵۷ را سنجید:

"آنان که سکوت کردند و آزادی را از چنگ ملت ربودند."

شاهزاده رضا پهلوی هنوز می‌تواند نقطهٔ آغاز گفت‌وگویی ملی با هم‌وطنان دگراندیش خود باشد,
گفت‌وگویی که از دل آن، ائتلافی بزرگ ملی زاده شود و بر ویرانه‌های رژیم اسلامی، پایه‌های دولت آزاد و دموکراتیکی نهاده شود که حقوق بشر چارچوب شناخته‌شده‌اش باشد , قانونی استوار بر ستون‌های کرامت، انسان‌گرایی و آزادی.

اما این آینده تنها زمانی زاده خواهد شد که او، همچون پدران مشروطه‌خواه ایران و قهرمانان آزادی اروپا،
با شجاعت، زنجیرهای بی‌صدا را بگسلد و دشمنان آزادی، دموکراسی و میهن‌پرستی را از خود دور کند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy