آزادیِ گفتار نه هدیهای است از بالا و نه امتیازی تشریفاتی. در دموکراسیِ راستین، حتی فریادی که خوشایندِ ما نیست، باید شنیده شود. فریادِ «جاوید شاه» امروز، پژواکِ آزادیِ بیان است -- نه تهدیدِ آن.
آزاداندیشی و آزادیِ گفتار، کالایی تشریفاتی یا سهمیهای نیست که هرکس به سلیقهاش تکهای از آن را بردارد و بخشِ دیگران را قیچی کند. امروز که سخن از مردمسالاری و مجلسِ چندصدایی میرود، باید روشن و بیپروا گفت: حقِ بیانِ یک شعار ملی -- هرچند برای برخی ناآشنا یا ناخوشایند باشد -- حقی بنیادین است.
ما، پادشاهیخواهانِ ایرانی، چه درونِ میهن و چه در برونمرز، شعارِ «جاوید شاه» را نه یادگاری از گذشته، که پژواکی از هویتِ جمعیِ خود میدانیم. این فریاد از دلِ تجربه و دلتنگی برمیخیزد؛ از یادِ روزگاری که امنیت و نظم و شرافت، هنوز معنایی داشت. و این حقِ مردم است که آن را فریاد بزنند.
برخی، از سرِ دلسوزی یا بیمِ بازگشتِ استبداد، میکوشند این صدا را خاموش کنند. اما باید پرسید: چگونه میتوان به نامِ پیشگیری از استبداد، زبانِ مردم را بست؟ آیا این خود، شکلِ دیگری از همان استبداد نیست؟ اگر امروز حقِ مردم در گفتنِ یک شعار ساده را نپذیریم، فردا چگونه از آزادیِ گفتارِ دیگران دفاع خواهیم کرد؟
تفاوتِ ما با کسانی که از «خطرِ شعار» میگویند روشن است: ما خواهانِ خفقان نیستیم، خواهانِ بهرسمیتشناختنِ حقوقِ شهروندی هستیم. اگر شاهزاده رضا پهلوی -- از جایگاهِ اخلاقی و مسئولانهاش -- توصیه کند که این شعار سر داده نشود، ما این نظر را محترم میشماریم؛ اما آزادیِ انتخابِ مردم را نیز محترم میدانیم. تصمیم دربارهٔ بیانِ یک شعار، از آنِ مردم است، نه هیچ مقام و ناظرِ بیرونی.
باید فرق نهاد میان «شعارِ مردمی» و «عملِ سازمانیافته». فریادِ خودجوشِ مردم، توطئه نیست. آنکه احساسِ جمعی را محکوم میکند، در واقع از مردمسالاری تنها نامش را وام گرفته است. ما حق داریم خاطره و باورِ خود را آشکارا بیان کنیم -- و هیچکس مجاز نیست آن را «بازگشت به سلطه» بخواند.
مردمسالاری یعنی پذیرشِ صدای مردم -- حتی صدایی که خوشمان نیاید.
من و همفکرانم صریح میگوییم: ما حق داریم «جاوید شاه» را فریاد بزنیم.
این حق، خطِ قرمزِ ماست.
و این خط قرمز را به هیچ قدرتی، هیچ عقلِ نخبگانی، و هیچ بیمِ خیالی تسلیم نخواهیم کرد.

















