زمانی که مامدانی تصمیم به نامزدی شهردار نیویورک شدن گرفت، تنها حمایت دو درصد رای دهندگان نیویورک را همراه داشت. ولی چگونه شد که فرزند مهاجری از اوگاندا که مسلمان شیعه می باشد، در شهری که قلب سرمایه داری وحشی است، خود را سوسیالیست اعلام می کند و با این وجود به چنین پیروزی شگفت انگیزی دست می یابد؟
واقعا چگونه یک مسلمان، در آمریکا که دچار هیستری ضد اسلام شده است و سکه رایج شهر، در شهری که در آن یک میلیون یهودی زندگی می کنند و با وجودی که جنو ساید/هولاکاست/نسل کشی غزه را محکوم می کند و قول می دهد که اگر نتانیاهو پایش را به نیویورک بگذارد، به جرم جنایت بر علیه بشریت، دستگیرش خواهد کرد، بسیاری از جوانان یهودی به او رای دادند؟
- این پیروز در وضعیتی رخ داد که دونالد ترامپ به مردم نیویورک در صورت رای دادن به او اعلام جنگ داده بود و اینکه بودجه فدرال برای نیویورک را کم خواهد کرد و اینکه از مامدانی خلع تابعیت و او را اخراج.
- این پیروزی در وضعیتی رخ داد که ایلان ماسک و دیگر سوپر میلیاردرها نیز بر علیه او وارد صحنه شده و شمشیر را از رو بسته بودند.
- این پیروزی در وضعیتی رخ داد، که لابی های صهیونیستی و لابی های صهیونیستهای مسیحی با تمام قدرت بر علیه او وارد عمل شده بودند.
- این پیروزی در وضعیتی رخ داد که سونامی اتهامات بر علیه او و شایعات و سیاست ایجاد ترس در میان نیویورکی ها ایجاد شده بود. اتهاماتی مانند اینکه مامدانی، تروریست مسلمان است و خوردن گوشت حلال را اجباری خواهد کرد و شریعت را پیاده و..و. و این کوشش تا جایی پیش رفت که مجسمه آزادی را در کفن سیاه پوشاندند و اینکه آینده پوشش زنان نیویورکی اینگونه خواهد بود؟
با این وجود، مامدانی، یعنی جوان 34 ساله ای که هیچ تجربه مدیریت شهری و سیاسی ندارد، در شهری که بیشتر مسیحی می باشند، به پیروزی بیمانندی دست یافت. مهمترین دلیل آن این بود که توانست روانشناسی «بد بینی» و «ناتوانی» در میان مردم نسبت به سیاست و اینکه سیاست برای ما نیست و سوپر میلیاردها هر بلایی را که بخواهند بر سر ما می آورند، را به روانشناسی «امید» متحول کرد و اینکه هنوز در آمریکا آنقدر ساختارهای دموکراتیک باقی مانده است تا از طریق آن، قدرتمنداران را بتوان مجبور به تبعیت از رای اکثریت کند.
مامدانی که خوب از فقر روز افزون مردم در ثروتمند ترین کشور دنیا آگاه بود، تعهد کرد که با 2 درصد افزودن بر مالیات کسانی که بالای یک میلیون دلار در سال در آمد دارند، اتوبوسهای شهری را مجانی و سریع السیر خواهد کرد و مهد کودک ها را برای مادران تنها نیز مجانی و قانونا مانع گران تر شدن کرایه خانه ها خواهد شد و کارتن خوابها را اسکان خواهد داد و از بیماران روانی حمایت خواهد کرد و...و.
ظهور مامدانی، شاید آخرین شانس آمریکا برای جلوگیری از سلطه کامل فاشیسم و نژاد پرستی و سلطه سرمایه داری وحشی که در نتیجه آن ثروت 5 نفر از ثروت 50 درصد تحتانی مردم آمریکا بیشتر است، باشد.
البته شکی هم در این نیست که سرمایه سالارها که از پیروزی یک سوسیالیست مسلمان شوکه و «مشت مست» شده اند و نیز لابی اسرائیل و مسیحیان صهیونیست که بیشتر ابزارهای قدرت را در دست دارند، دست به خرابکاری خواهند زد و بیشترین کوشش را در جلوگیری کردن از برنامه های او بکار خواهند برد و در نهایت و در صورت امکان دست به ترور او بزنند.
اما این انتخاب، آنهم در شهری که قلب سرمایه داری جهانی است و شاید تحصیلکرده ترین شهر آمریکا، بما می گوید که اکثریت مردم آمریکا، اگر حق و امکان انتخاب واقعی پیدا کنند، حامیان عدالت اجتماعی را و کسانی که به بردباری و حمایت از حقوق انسانها و حقوق شهروندنی باور دارند را انتخاب می کنند.
آخر اینکه درسی دیگری که بخصوص برای ما ایرانی ها می تواند داشته باشد این است که دست اسلام ستیزان فناتیکی که از قلم و دهانشان زهر اسلام نفرتی می چکد را رو می کند ودروغی را که دهها سال است تکرار می کنند و آن اینکه، اسلام ذاتا دینی است طالبانی و ولایت فقیهی و ضد آزادی و ضد زن. مامدانی با افتخار خود را مسلمان معرفی می کند و اسلام خود را عین حقوق انسان و آزادی و عدالت اجتماعی و برابری تمامی انسانها بدون توجه به هویت قومی و ملی و دینی و فرهنگی و طبقاتی و جنسیتی آنها می داند و معرفی می کند.
یعنی همان چیزی را می گوید که عنوان تز دکترایم در رابطه با انقلاب ایران بود و تقابل دو اسلام در برابر یکدیگر:
«گفتمان های اسلامی قدرت و آزادی در انقلاب ایران 1979-1981»
بود که با کودتای خرداد 60، گفتمان قدرت یعنی گفتمان طالبانی و ولایت فقیهی"پیروز" شد. یعنی همان چیزی که به یاری اسلام نفرتان، در زیر آوار استبداد ولایت مطلقه فقیه با خونریزی هایش و فسادهایش و سرکوبگری هایش در زیر خروارها ، دفن شد. حال پیروزی مامدانی بما می گوید که زمان بیرون کشیدن آن فرا رسیده است و اسلام به عنوان گفتمان آزادی، حقوق ذاتی انسان و حقوق شهر وندی و حقوق طبیعت. اینگونه است که تضادها جای خود را به یگانگی، تساهل، معنویت و دوستی خواهد داد. اگر این تحول و آشتی روی دهد، فرهنگ مردمسالاری، آزادی بیان، حق مخالفت در کنار حق دوستی و تساهل هر چه گسترده تر خواهد شد. در نتیجه، استبداد حاکم، که حکم نوک کوه یخی را دارد که بدنه آن در جامعه قرار دارد، توانایی تولید، مصرف و باز مصرف خود را از دست خواهد داد. پیامد آن جز این نخواهد بود که جنبشهای بیش از 130 ساله ایرانیان برای استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن مستقل و آزاد، و نتیج تبعی آن، به نتیجه خواهد رسید.
آیا از تجربه این پیروزی شگفت انگیز خواهیم آموخت؟
















