وقتی نماد پیروزی بر دیگری، جای منشور حقوق بشر کوروش را میگیرد
احمد زیدآبادی
قرار است مجسمۀ زانو زدن والریانوس امپراتور رو شرقی -بیزانس- در مقابل شاپور اول، پادشاه ساسانی در ورودی تهران، توسط شهرداری نصب شود.
متأسفانه ما با جماعتی در کشورمان روبرو هستیم که از هر میراث تاریخی فقط همان جنبههای آزاردهندهاش را میپسندد و ترویج میکند!
حالا هم که "ملیگرایی" این جماعت گُل کرده است، به جای آنکه مثلاً مجسمهای از همان منشور کورش کبیر را در مکانهای عمومی به نمایش بگذارند، به سراغ زانو زدن امپراتور والریانوس در مقابل شاپور اول رفتهاند که به جای آنکه مایۀ مباهات باشد، از نقطه نظر اخلاق ملی و دینی ایرانیان، نشانۀ غرور و تکبر ناپسند و نوعی بیظرفیتی ناشی از غلبه بر رقیب است!
پایتختی که از هوای پاک و آب مورد نیاز شهروندان محروم است، انتخاب چنین مجسمهای از میان دهها میراث ارزشمند ملی و تاریخی برای نصب در ورودی شهر، چیزی جز کژفهمی بنیادین از امر حکمرانی به بییننده القاء میکند؟
در همین زمینه:
نه، باورتان نمیکنیم!
رسول بهروش
چرخش زمانه را ببین؛ بعد از پنجاه سال فحش دادن به جشنهای دو هزار و پانصد ساله، حالا سوارکاران را با هیبت هخامنشی در خیابانهای تهران میچرخانند و وسط شهر از مجسمه زانو زدن والریانوس پرده برمیدارند. بعد هم تعجب میکنند که چرا این باستانگرایی ناگهانی برای مردم قابل باور نیست!
باورکردنی نیستید، چون در همهٔ این سالها اگر احمد و محسن و کاظم مرتکب یک جنایت میشدند، نامشان در رسانههای رسمی مملکت به کیان و کوروش و بردیا تغییر میکرد. مگر از خانوادهای که اسم مذهبی برای فرزندانش انتخاب میکند هم دزد و جانی و قاتل در میآید؟ البته که نه، همهٔ این پلشتیها مال خانوادههای ایراندوست است!
باورکردنی نیستید، چون سالهاست اعلام آمار فراوانی نامها را متوقف کردهاید. چون عارتان میآید بگویید اسامی ایرانی در صدر انتخابها قرار گرفته. سالها سر صف مدارس، محمدها و فاطمهها و علیها را صدا کردید و موقع میلادها جلوی چشم بقیه به آنها جایزه دادید. حالا همانها اسم پسرانشان را شاهان و ساسان میگذارند و شما سانسور میکنید.
باورکردنی نیستید، چون در تنگی قافیه، مجسمهٔ زانو زدن والرین جلوی شاپور را میسازید، اما یادتان میرود پنج دهه است اسم همین خیابان را به «وحدت اسلامی» تغییر دادهاید، مثل «خلیجفارس» که آن اوایل زمزمه تبدیل شدنش به «خلیج اسلامی» را سر دادید.
باورکردنی نیستید، چون نقاشیهای شاهنامه، یکشبه از دیوارهای مشهد پاک میشود و زحمت یکسالهٔ هنرمندان وطندوست بر باد میرود؛ چون مجسمهٔ سیوسه متری فردوسی، سالهاست در همان شهر زمینگیر شده و «اجازه نمیدهند» نصب شود؛ چون فلان رسانه نزدیک به حاکمیت، همین چند سال پیش که خبری از هواپیماهای دشمن نبود در گزارشی بلند بالا به کوروش لقب «جنایتکار جنگی» داده بود؛ چون تلویزیون دولتی این مملکت که به سگ اصحاب کهف هم بها داده، در نیمقرن گذشته حتی یک مینی سریال در مورد مشاهیر ایران باستان نساخته؛ و چون لباس شاپوردوستی بر تن آنهایی که هفتم آبان راه مردم را به سمت آرامگاه کوروش میبندند، زار میزند.
میبینید؟ دم خروستان آنقدر پیداست که این نوشته را تا صبح قیامت میشود ادامه داد، اما فقط شکوه و عظمت «ایران» را تماشا کنید که آخرش هر خصمی را خسته و هر سنگی را نرم میکند. این سرزمین زخم میخورد، درد میکشد، اما آنقدر قوی و غنی است که سرانجام چون غباری در تاریخش گم میشوید، غرق میشوید. مگر میشود به صورت خورشید هم خاک پاشید؟

















