Monday, Nov 10, 2025

صفحه نخست » رقص مرگ در پایتخت تشنه، از «امیدواری ساده‌لوحانه» تا «بدبینی فعال»، سروش سرخوش

sarkhosh.jpgسروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا

پیش‌نیاز مطالعه: این یادداشت، ادامه‌ی منطقی نامه‌ی پیشین به دکتر احمد زیدآبادی در باب چهار سناریوی احتمالی پس از جمهوری اسلامی است. اگر آن متن را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌شود ابتدا نگاهی به آن بیندازید، چرا که مباحث پیش رو، بر پایه‌ی همان چارچوب تحلیلی بنا شده‌اند. https://news.gooya.com/2025/10/post-102839.php

ما دیگر در مرحله‌ی «هشدار» نیستیم؛ در «منطقه‌ی صفر» فاجعه ایستاده‌ایم. ایران امروز، نه فقط با یک بحران سیاسی، که با یک «فروپاشی زیست‌بوم» همزمان با «بن‌بست تمدنی» روبروست. این یادداشت، تلاشی است برای ترسیم مختصات دقیق این لحظه‌ی هولناک و یافتن کورسویی از «عاملیت» در میانه‌ی جبری تاریخی.

پرده اول: مثلث آتش (نان، بنزین، آب)

وضعیت کنونی ایران را می‌توان در هم‌افزایی سه بحران حاد خلاصه کرد که هر یک به تنهایی برای سرنگونی هر دولتی کافیست:

- فروپاشی معیشتی: وقتی میلیون‌ها نفر به معنای واقعی کلمه گرسنه‌اند و برخی مسئولان از ناتوانی قریب الوقوع مردم در خرید حتی نان و ماست سخن می‌گویند، ما از مرز «نارضایتی اقتصادی» عبور کرده و به وادی «تنازع برای بقا» وارد شده‌ایم.

- بمب ساعتی بنزین: دولت، با خزانه‌ای خالی و ناتوان از کنترل نرخ ارز، دیر یا زود مجبور به آزادسازی قیمت حامل‌های انرژی خواهد شد. در جامعه‌ای که تاب‌آوری آن نسبت به آبان ۹۸ به مراتب بسیار کمتر شده، این اقدام نه یک جراحی اقتصادی، که پرتاب کبریت در انبار باروت است.

- تشنگی تمدنی: و نهایتاً، هولناک‌ترین ضلع این مثلث: بی‌آبی. وقتی پایتخت یک کشور به جیره‌بندی آب می‌رسد و صحبت از «تخلیه‌ی تهران» می‌شود، ما با پایان یک عصر روبروییم. تشنگی، بر خلاف گرسنگی، هیچ جایگزینی ندارد و مستقیماً غریزه بقا را به خشن‌ترین شکل ممکن فعال می‌کند.

پرده دوم: استحاله‌ی ایدئولوژیک از سر استیصال

در مواجهه با این ابربحران‌ها، سیستم حاکم دچار یک ورشکستگی کامل ایدئولوژیک شده است. چرخشی عجیب و دیرهنگام از شعار «ما ملت امام حسینیم» به نصب مجسمه‌ی شاپور یکم و برگزاری کنسرت‌های خیابانی بدون الزام به رعایت حجاب حکومتی، نشان‌دهنده‌ی تلاشی مذبوحانه برای یافتن یک «چسب هویتی» جدید است.

آویزان شدن به یال اسب پادشاهان ساسانی توسط حکومتی که هویت خود را در نفی سلطنت تعریف می‌کرد، نه نشانه‌ی قدرت، بلکه اعتراف به شکست «اسلام سیاسی» به عنوان نیروی بسیج‌کننده است. آن‌ها می‌خواهند با کارت «ناسیونالیسم باستانی»، قشر خاکستری را از پیوستن به شورش گرسنگان باز دارند؛ تلاشی که در میانه‌ی قحطی آب و نان، بیشتر به یک کمدی تلخ تاریخی می‌ماند تا یک استراتژی کارآمد. در نهایت خفت باید نام خیابان شاهپور تهران را که به وحدت اسلامی تغییر داده بودند مجدد شاهپور بخوانند چون نه اسلام کارکردی برایشان می تواند داشته باشد و نه از وحدت خبری است!

در این میان، دولت نامسعود پزشکیان در برابر تراژیک‌ترین دوراهی تاریخ جمهوری اسلامی قرار گرفته است: یا باید نظاره‌گر فروپاشی باشد، یا شریک مستقیم سرکوب خونین گرسنگان. انتخاب هر یک از این دو، به معنای پایان قطعی و ابدی پروژه‌ی «اصلاح‌طلبی» خواهد بود. جریانی که روزی مدعی نمایندگی مردم بود، اکنون در آستانه‌ی تبدیل شدن به کارگزار نهایی سرکوب آن‌هاست.


پرده سوم: توهم منجی و واقعیت جنگ

در سطح بین‌المللی، تغییر فاز آشکاری رخ داده است. پذیرش صریح مسئولیت حملات اسرائیل توسط ترامپ، پیامی روشن دارد: عصر «جنگ‌های نیابتی» به پایان رسیده و واشنگتن خود را «فرمانده میدان» می‌بیند.

اما باید هشیار بود که این تغییر، لزوماً به معنای سناریوی «گذار کنترل‌شده» (مانند آلمان پس از جنگ جهانی دوم) نیست. مدل مطلوب ترامپ، نه «ملت‌سازی پرهزینه»، بلکه «جنگ تنبیهی از راه دور» است؛ مدلی که در آن زیرساخت‌ها منهدم می‌شوند، اما هیچ نیرویی برای برقراری نظم جدید پیاده نمی‌شود. نتیجه‌ی چنین جنگی، نه دموکراسی، بلکه پرتاب شدن ایران به «ربع اول» (انفجار داخلی و هرج‌ومرج) خواهد بود.

از امید کاذب تا بدبینی نجات‌بخش

ما در دقیقه‌ی ۹۰ یک بازی باخته هستیم. نه منجی خارجی در راه است و نه فروپاشی خودبه‌خودی سیستم، ما را به بهشت رهنمون خواهد شد.

راه نجات، اگر هنوز وجود داشته باشد، در گذار از «امیدواری ساده‌لوحانه» به «بدبینی فعال» است.

بدبینی فعال یعنی پذیرش اینکه «فاجعه»، محتمل‌ترین سناریوست و باید همین امروز برای آن آماده شد. این آمادگی انتزاعی نیست، کاملاً عملیاتی است:

امنیت اقتصادی شخصی: تبدیل فوری هر میزان ریال مازاد به دارایی‌های پایدار برای حفظ قدرت خرید در برابر ابرتورم قریب‌الوقوع.

شبکه‌های اعتماد محلی: ایجاد گروه‌های کوچک همسایگی و خانوادگی برای اشتراک منابع (آب، غذا، دارو) در روزهای بحرانی که دولت غایب خواهد بود.

گفتمان‌سازی حیاتی: ترویج گسترده‌ی ایده‌ی «عدالت انتقالی» و «نفی انتقام کور» در هر گفتگوی روزمره، تا در فردای فروپاشی، ایران به میدان اعدام‌های خیابانی تبدیل نشود.

زمان برای «بحث‌های انتزاعی» تمام شده است. اکنون تنها یک پرسش روی میز است: چگونه طوفان پیش رو را مدیریت کنیم تا ایران، پس از عبور از آن، هنوز قابل سکونت باشد؟

سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی

لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy