Friday, Nov 14, 2025

صفحه نخست » آخوند خمینی و دونالد ترامپ، علی دروازه‌غاری

dgh.jpgاینروزها "دونالد ترامپ" رئیس جمهور آمریکا را تجربه می کنیم. چاخان های "آب و برق و گاز را مجانی می کنم" خمینی، جای خودش را به "آمریکا را دوباره قدرتمند/بزرگ می کنم" دونالد ترامپ داده است. چاخان های نادر (بچه محل ما در ایران)، خرده پایی که فقر و نداری را در همه ی عرصه ی زندگی می نوردید، هیچ جا خریدار نداشت، ولی گویا هر چه سران حکومت ایران و آمریکا خالی بندی می کنند، باز در میان سیاسیون ایرانی، دو جبهه باز می شود. درست مثل همیشه دو جبهه باز میشود: شرق و غرب. یک جبهه طرفدار ترامپ می شود و اون جبهه ی دیگر طرفدار این الاغ ها.

trmp.jpg

دکتر موسی عطازاده، نورولوژیست، در یک مقاله ی بلند بالا، منتشر شده در تلگرام پزشکان ایران، می نویسد که بسیاری از متخصصان سلامت روان و پژوهشگران، ویژگی‌های شخصیتی ترامپ را بررسی کرده‌اند و الگوهایی همسو با اختلال شخصیت خودشیفته (NPD)، تمایلات ضد اجتماعی و سوگیری‌های شناختی مانند اثر دانینگ-کروگر (1) در وی شناسایی کرده‌اند.... مثل ادعای:

"تنها من می‌توانم مشکل را حل کنم".

" بنزین... ما امروز در پنج ایالت مختلف گالنی 1.99 دلار داشتیم". (در حالی که ارزانترین بنزین در همان روز 2.71 دلار بوده).

"تورم خیلی پایین اومده، زیر دو در صد". در حالی که 2.9 در صد به نسبت سال 2024 بالاتر رفته بود. (2)

بیش از ۳۰٬۰۰۰ ادعای نادرست یا گمراه ‌کننده در دوران ریاست ‌جمهوری او ثبت شده است. بعضی از آنها عبارتند از:

" از ژنرال‌ها بیشتر درباره داعش می‌ دانم" ( 2016) .

"بهتر از دانشمندان، کووید-۱۹ را درک می‌ کنم" (2020).

"من بیشتر از هر کسی درباره تجارت می‌ دانم" (2018).

ترامپ مکررا ادعا می کرد که می ‌تواند جنگ روسیه و اوکراین را "در یک روز" پایان دهد (بیانیه‌های ۲۰۲۲-۲۰۲۳). ادعایی که ریشه در نادانی داشت و بدیهی بود که قابل تحقق نیست.

واقعیت آنست که به قول معروف "یه روده ی راست تو شکم این بابا نیست". درست مثل خمینی، که در اول انقلاب هر چه چاخان بود تحویل مردم داد. مثلا:

"در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود ندارد".

"خانه نخرید. همه را صاحب خانه می کنیم".

"حقوق ملت کرد به خود آنها واگذار می شود".

"همه ی احزاب در ابراز عقیده آزاد هستند".

"مارکسیست ها در ابراز عقیده آزاد هستند".

"ما زندان سیاسی نخواهیم داشت".

"پول نفت را سر سفره ی مردم می آورم".

و یک مشت اراجیف و دروغ دیگر. (3)

آنوقت یک مشت ایرانی خارج از کشوری (سلطنت طلب، مجاهد و یا بعضی از چپی ها همانند مهتدی ها) به "امامزاده دونالد" روی آورده اند و به طبل تو خالی ی "ایران رو دوباره بزرگ کنیم" او می بالند. اینها با نادیده گرفتن افکار فلسفی ی خود (چه پندارهای مذهبی یا سکولار) دنبال مهدی موعود ( تو بخوان ترامپ) هستند. کسی که با شمشیر چوبی ی دن کیشوت مابانه ی خود "بهشت موعود ایران بزرگ" را به آنها وعده داده است. اینها طبل "ایران رو دوباره بزرگ کنیم" (عظمت را دوباره به ایران باز گردانیم) ترامپ را آژیر آمبولانس خود کرده و در خارج از کشور ویراژ می دهند. اینان پرچم شیر و خورشیدشان را هم هر چه بلند تر و عظیم تر در هوا اینطرف و آنطرف به رخ همگان می کشانند. گویا عظیم تر بودن پرچمشان دلیل محکمتری بر صحت و سقم شان می شود.

از سوی دیگر بخشی از "خوش نشینان خارج از کشوری" به نام "دفاع از کرامت ملی" گل کرده اند. اینان همان سیاستی را دنبال می کنند که حزب توده و حزب رنجبران در سالهای بعد از انقلاب می کردند. دسته ای که عرق ملی شان گل کرده و گویا فراموش کرده اند که رژیم ایران هر ساله صدها نفر را اعدام میکند (دست‌ کم ۹۷۵ تن در سال ۲۰۲۴ در ایران اعدام شده‌اند). (4)

اگر در سرزمینی، تاریخ به همانگونه که در گذشته اتفاق افتاده بود دوباره تکرار شود، نشانه ی آنست که مردم آن کشور، آن را به فراموشی سپرده، به بیماری ی آلزایمر مبتلا شده اند، یا آگاهی شان عیب و نقصی فنی داشته یا در کوما زندگی می کنند. مروری بر تاریخ سالهای بعد از 57 بیاندازیم:

میزگردی از سران حزب توده در زندان انجام گرفت (هشت عضو کمیته مرکزی) که عمویی مسئول گردانندگی آن بود. علیرغم مدارک و مناصب بالا، اینان وجود و شخصیت خود را زیر سوال می بردند. عمویی، بیست و پنج سال در زندان سلطنتی زندانی بود و حالا مصاحبه یا میز گردی را با اعضای کمیته ی مرکزی ی حزب توده و توبه های آنان می چرخاند. بیچاره جمله اش را "با سلام به امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار ج. ا. ایران، با درود به ایثار گران جبهه ی نبرد ...." شروع کرد. این همان چیزی بود که سالها قبول داشتند. اما در جملات بعدی به "اقدامات خلاف، غیر قانونی و خیانت بار حزب توده ....." اشاره می کند. در جریان بازجویی‌ها و شکنجه تقی کی‌منش و ۱۳ تن دیگر از اعضای حزب درگذشته بودند و از این رو در میزگردهای تلویزیونی دیده نشدند.

به هر جهت، باور کنید که من هیچ اقدام خلاف، غیر قانونی و خیانت آمیز بر علیه حکومت اسلامی از حزب توده در تمامی اعمالشان در سالهای بعد از انقلاب ندیده بودم. عمویی در ادامه ی صحبتهایش از "خلوص نیت برادران شکنجه گر " صحبت می کند. بعدا هم به "سازمان برون مرزی ی حزب" که مدعی شده بود "بخش راست حکومت آنها را تحت شکنجه به مصاحبه آورده" اشاره می کند و می گوید که این ادعاها درست نیست. (5)

البته سالها بعد در ویدئویی گفت: "دستانم را بستند و از یک حلقه من را آویختند. نوک پنجه‌هایم روی زمین بود. انگار تک‌تک جوارح بدنم بیرون کشیده می‌شد. مثل پاندول تکانم می‌دادند تا این‌که ایست قلبی کردم.» و از آنجایی که بازجوها عجله دارند زود به نتیجه برسند، در همان حالت پاندول، «شلاق را برمی‌دارند درست مثل یک لاشه گوسفند که در قصابی آویخته است»، با شلاق می‌زنند بازجوها می‌خواستند رابطه سیاسی خود را با همسر خمینی فاش کند: «وقتی اولین بار من را به تخت بستند که کابل بزنند، هر دو بازجویم دست به سوی آسمان بالا بردند و گفتند بارالها، برای عظمت اسلام می‌زنیم. در لابه‌لای زدن‌ها، وقتی به نهایت ضعف رسیدم، بازجو گفت مصاحبه می‌کنی؟ پذیرفتم". او را با تسمه به تخت بسته بودند و به کف پایش کابل می‌زدند، در بدعتی که حتی در زمان شاه تجربه نکرده بود، در دهانش پتو می‌کردند و روی سرش می‌نشستند تا احساس خفگی کند. بدین ترتیب زندانی نمی‌تواند از طریق فریاد زدن و تقلا کردن، اندکی هم شده، بر درد فائق آید. وی در بخشی از خاطراتش می‌گوید بازجوها ورزیده کار می‌کردند و فنی شکنجه می‌دادند و نهایت ابتکار را به کار می‌بردند تا خشونت در حد اعلا باشد، ولی قربانی زیر شکنجه نمیرد. با این حال او از بیش از ۱۰ تن از هم حزبی‌هایش یاد می‌کند که پیش از دادگاه و در جریان بازجویی، زیر شکنجه جان سپردند: محسن علوی، علی شناسایی، رضا شلتوکی، گاکیک آوانسیان، تقی کی منش، حیدر مهرگان (رحمان هاتفی)، غلامحسین قناعتی، حسن قزلچی، حسین پور و غیره." (6)

اینان در حمایت از جنایات رژیم اسلامی یا دلخوش بودند یا مشنگ. در هر دو صورت، تاوانش را پس می دادند. اگر آدمهای بیسوادی بودند، می گفتی اسکول هستند و مثل نادر چاخان (بچه ی محل ما تو ایران) دنبال یه نخ سیگاری بودند. اگر کاسب بودند و دنبال کلاه گذاشتن سر مردم و خلق الله ، همانند قرمساق هایی همچون "بابک زنجانی" و تخم و ترکه های دیوث هایی مثل "قالیباف"، شمخانی، " احمد رضا رادان" و یا بقیه ی آقازاده ها، کلاه برداری می کردند. بعدش هم به کانادا، انگلیس یا حتا به کشور سخیف آمریکا مهاجرت می کردند. شاید هم مثل همین "موسویان" (سفیر پیشین ایران در آلمان)، محسن سازگارا (از بنیانگذاران سپاه پاسداران)، محمدجعفر امیرمحلاتی دیپلمات سابق ایرانی (سفیر ایران در سازمان ملل متحد از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸)، یا توله های حسین روحانی و معصومه ی ابتکار، بنابر هر دلیلی مقیم آمریکا می شدند با شغل هایی پول ساز، مثل تدریس در دانشگاههای آمریکا.

اینان اما یک مشت تحصیل کرده بودند که بقول معروف برای خدمت به خلق، به ایران آمده بودند و تا قبل از دستگیری شان (حتی تا آخر عمرشان) کاری جز هدایت مردم و مریدانشان به جانب این قرمساق (خمینی) و انصارش نکرده بودند. اینان هر کسی را هم که فکر می کردند ضد رژیم بود، لو می دادند. آنقدر هم با هوش بودند که بین همه ی چپی ها اگر انشقاق ایجاد نکردند، یک جورهایی شک بینشان انداختند و آخوند خمینی را به جای فولکس واگن جا زده و رهبر ضد امپریالیست معرفی کردند.

برای من همیشه این سئوال مطرح بود که چرا اینها جان خودشان را در طبقی گذاشتند که صاحبانش، تاریخا، یکی از ددمنش ترین موجودات روی زمین بودند. این در حالی است که در تاریخی نه چندان دور، فرزند آخوند "فضل الله نوری" در زمان اعدام او کف می زده و این فرزند، پدر "نورالدین کیانوری" بود. البته کیانوری خود یکی از سخت کوش ترین مدافعان خمینی شده بود.

گویا آنها علیرغم عدم اعتقادشان به مذهب، تاریخ اسلام و شجره ی خود را فراموش کرده بودند. آنان با آگاهی از آیات قرانی (چه زمانی که محمد در مکه می زیست و چه آنگاه که به مدینه فرار کرد، چگونگی به حکومت رسیدن او، قتل عام مخالفین و تخریب بت های "لات، عزی و منات") طرفدار این رژیم شده بودند. به عبارت دیگر، اینها با تمامی آگاهی و دانش از مذهب و عملکرد تاریخی اش به حمایت از نوادگان خلفش متوصل شده بودند.

روشنفکران ما علیرغم آشنایی شان با تاریخ مذهب و نقش آن در ایران، حداقل از زمان مشروطه به بعد، همچون سید محمد کاظم طباطبایی یزدی ،آخوند میرزای شیرازی ،شیخ فضل‌الله نوری، آخوند سید ابوالقاسم کاشانی، و نگاه ارتجاعیشان به تمدن، برابری، عدالت اجتماعی، زن و ...فریب سخنان آخوند خمینی و انصارش را خوردند. چرا؟

کدام یک از شاهان ایران به حج رفتند؟ -- فکت‌نامه

یکی دیگر ازمهمترین سئوالات آنست که اگر حکومت پهلوی با اعتقاد به باز کردن "تمدن بزرگ" و به قول خودش "تلاش برای تبدیل ایران به یک کشور پیشرفته" را داشت، چرا سه هزار آخوند به پیشتازش می رفتند؟ چرا کتب اینها که سراسر، پرداختن به بالا تنه و پایین تنه ی انسان و اینکه چگونه به آخوندها خمس و ذکات پرداخت کردن است، ممنوع النشر بود؟ چرا کتاب "فیلسوف نما های آخوند مکارم شیرازی" به پیشنهاد ساواک به عنوان کتاب سال معرفی شد، در حالی که کتاب خواندن از نظر ساواک جرم محسوب می‌شد؟ چرا جفنگیات خمینی و امثالش در زمان حکومت پهلوی در ایران ممنوع بودند؟ آنچه که در رساله ی خمینی و امثالهم میتوان یافت، علاوه بر موارد فوق، بی احترامی به حرمت انسانها، بخصوص زنان است. مثلا: "زنی که نُه سالش تمام نشده و زن یائسه، عدّه ندارد؛ یعنی اگرچه‎ ‎‏شوهرش با او نزدیکی کرده باشد بعد از طلاق می‌تواند فوراً شوهر کند‏ (مسأله 2510). (7)

چقدر درد آور است که در قرن بیست و یکم، قوانینی درباره ی ازدواج و طلاق با دختر نه ساله نوشته شود.

آیا ادعاهای "محمد رضا پهلوی" به کمر بسته بودنش به امام رضا، نجات دادنش "در حین فرو افتادن از اسب، توسط حضرت ابوالفضل (ع) فرزند برومند حضرت علی(ع) " و ادعای اینکه "دست مبارکش (علی) جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد" و گفتگوی او در کاخ سلطنتی سعدآباد در حال قدم زدن با امام زمان "چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هاله‌ای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسی‌بن مریم می‌ سازند" و بردن زن و بچه هایش به حج و اعتقادات شدید مذهبی اش، در ارائه ی خرافات در جامعه ما نقشی نداشت؟ آیا اشاعه ی خرافات پهلوی در شبی که مردم به پشت بام خانه هاشان رفته و فریاد بر آوردند که "مردم چه وقته خوابه، عکس آقا تو ماهه"، ردی نداشت؟ (8، 9 و 10)

این که طبق اظهارات داریوش همایون، آخرین وزیر اطلاعات محمدرضا پهلوی، تعداد مساجد در ابتدای حکومت پهلوی دوم حدود ۲۰۰ باب بود و در پایان دوران سلطنت او به حدود ۵۵ هزار باب افزایش یافت، نقشی در شکل گیری ی حکومت اسلامی نداشت؟ آیا اجرای برنامه "جشن سپاس" که حدود 66 نفر از زندانیان مذهبی (در بهمن ماه سال 1355) از زندان قصر آزاد شدند، نقشی در براندازی ی رژیم پهلوی نداشت؟ چرا ۶۶ نفر از زندانيان سياسی، تو بخوان سران رژیم خمینی (محمد مهدی ابراهيم عراقی ـ حبيب الله عسگر اولادی ـ مهدی کروبی ،انواری، حاج حیدری ......) در سال ۵۵ از زندان با حبس های ابد آزاد شدند؟ بیاد بیاوریم که اعتراضات دانشجویی در مهر ماه 1356 شروع شد و این زمینه و آغاز مبارزه بر علیه رژیم پهلوی بود که چند ماه بعد نامه ی کذایی بر علیه خمینی نوشته شد.(11)

در یکی از شبهای بحرانی کسالتم مولای متقیان علی ‌علیه‌السلام را به خواب دیدم که در حالی که شمشیر معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته بود، در دست مبارکش جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبود رفت». محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، ص 87.

2 شاه مدعی است مورد توجه ائمه اطهار و فرزندان ائمه قرار گرفته، به جریان سفر او به امامزاده داود باز می‌گردد. او می‌گوید که در یکی از این سفرها در حالی که او و خانواده‌اش سوار بر اسب مسیر پر پیچ و خم امامزاده را می‌پیمودند، ناگهان پای اسبی که او بر آن سوار بود لغزید و او با سر به روی سنگی سخت و ناهموار پرتاب شد، اما هیچ آسیبی ندید: «همراهان من از اینکه هیچگونه صدمه‌ای ندیده بودم، فوق‌العاده تعجب می‌کردند. ناچار برای آنها فاش کردم که در حین فرو افتادن از اسب، حضرت ابوالفضل(ع) فرزند برومند حضرت علی(ع) ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت» - محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، تهران، انتشارات شهرآب،1371،ص96.

در کودکی واقعه‌ای که توجه مرا به عالم معنی بیش از پیش جلب نمود، روزی روی داد که با مربی خود در کاخ سلطنتی سعدآباد در کوچه‌ای که با سنگ مفروش بود قدم می‌زدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هاله‌ای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسی‌بن مریم می‌سازند، نمایان بود. در آن حین به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم رو به‌ رو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بیشتر به طول نینجامید که از نظر ناپدید شد و مرا در بهت و حیرت گذاشت. در آن موقع مشتاقانه از مربی خود سؤال کردم: او را دیدی؟ مربی متحیرانه جواب داد: «چه کسی را دیدم؟ اینجا که کسی نیست! اما من این قدر به اصالت و حقیقت آنچه که دیده بودم اطمینان داشتم که جواب مربی سالخورده من کوچک‌ترین تأثیری در اعتقاد من نداشت. همان، ص 97.

آن روز که آ‌‌‌نها مرا از نزدیک هدف گلوله قرار دادند، این غریزه‌ام بود که نجاتم داد. چون وقتی که آن شخص با تفنگ خود به طرف من نشانه رفت، من به طور غریزی به یک نوع چرخش دورانی به دور خود مبادرت کردم و در یک لحظه قبل از آنکه او قلب مرا هدف قرار دهد، خود را به کناری کشیدم و گلوله به شانه‌ام اصابت کرد. یک معجزه... فقط کار یک معجزه بود که مرا نجات داد... بر اثر یک معجزه که توسط خداوند و پیغمبران اراده شده بود نجات یافتم

-اوریانا فلاچی، مصاحبه با تاریخ‌سازان جهان، تهران، انتشارات اساطیر، ص 87.

بحث من البته نه در چگونگی ی شکل گرفتن رژیم جنایتکار اسلامی، نقش نظام سرمایه داری ی جهانی در معرفی ی خمینی، مذاکرات گوادولپ و اشاعه ی خرافه پرستی رژیم پهلوی نیست، چرا که رژیم پهلوی خود تاریخا بخشی از نظام سرمایه داری جهانی و آماده کردن اسلام سیاسی در ویرانی ی منطقه به حساب می آید. تلاش من اما در بازیابی و چرایی ی دفاع بخشی از سازمان های سیاسی ی چپ از این حکومت وحشی و ددمنش است.

*************

سوال در آنسن که چه چیزی یا فلسفه ای باعث شد که این جمع از روشنفکران و با سوادان جامعه تا حد مرگ از این رژیم سفاک دفاع کردند؟ اینان به گمان من هیچ منافع طبقاتی یا مالی در دفاع از رژیم رعب و وحشت نداشتند. بر خلاف آخوند رفسنجانی، لاریجانی، شمخانی و همپالکی هایشان که در حکومت اسلامی میلیاردر شدند، اینان فقط زندان و شکنجه نصیبشان شد. چرا بخشی از متفکران و نخبگان ایران دنبال این رژیم جنایتکار افتادند؟

انسان حتا وقتی کتاب های بعد از زندان اینها را هم می خواند، نمی داند به حال خودش گریه کند، یا به حال اینها. چون بعد از اینهمه شکنجه و اعدام، هنوز از این رژیم دفاع می کردند. یکی از آنها همین محمود اعتماد زاده (م. آ. به آذین) معروف است: "رهرو راه انقلاب بوده‌ام و هستم، و با نظام برخاسته از انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاری داشته باشد، نمی‌خواهم ناسازگار باشم... من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نماینده‌ی آن بود در یک صف می ‌دانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی یا ستیز نداشتم...» (برگ ۷).: «بازجو و من، هر دو، سودای انقلاب در سر داشتیم. هر دو سرباز انقلاب بودیم − او جوان و من پیر، و به اعتباری، من پدر او. اگر او مرا نمی‌شناخت یا از سر تعصب و لجاج نمی‌خواست بشناسد، من او و مردان سنگر او را می‌ شناختم. این سنگر که من خود در بخشی از آن ایستاده بودم، می‌بایست به هر قیمت پایدار بماند... برای پایداری و نیرومندی انقلاب، برای پذیرفته شدن حکومت اسلامی... بگذار تا نیروهای چپ هوادار اردوگاه سوسیالیسم میدان را - اگرچه با اعمال قهر - خالی کنند، بگذار به‌آذین و هزاران همچون به‌آذین فدا شوند تا انقلاب بماند، و به رغم دشمنان، راه موجودیت بالنده‌ی خود را بگشاید.» (برگ ۷ تا ۹) «اینجا در پناه رأفت اسلامی "برادران" به راستی کوتاهی نکردند. و من سختگیری‌شان را به صلابت ایمان‌شان و شور پاسداری‌شان از انقلاب نسبت می‌دادم، و در عین شکنجه‌های تن و جان تائید می‌کردم.» (برگ ۱۲) (12)

حتی هنوز، در سال 1440 با افتخار داد می زنند که: "حزب توده یکی از تأثیر گذارترین احزابی بود که اکثر اصولی را که پیشنهاد داده بود در متن نهایی قانون اساسی در مجلس خبرگان از آن استفاده شد که بیشتر آن در زمینه مسائل اقتصادی بود". (13) کدام اقتصاد؟مملکت به غارت میرود و اینهابا دبدبه و کبکبه متکبر از اعمال خویشند.

"شرکت همه جانبه در انتخابات دوم خرداد و رای به محمد خاتمی، خود گویاترین سند بر یقین و باور حزب ما به توده‌ها و شناخت و آگاهی آنها و باقی ماندن در کنار آنان بود". (14) اینرا به کجای دلمان بگذاریم؟

اینان نه تنها به مردم "امر به معروف و نهی از منکر" می کردند بلکه بحث "دوران" را به میدان کشیدند، که به نوعی بحث پیچیده ای بود. در این بحث، خیلی ها غافلگیر شدند: "کجای جهان ایستاده ای؟". "اولیانوفسکی" یک بحثی کرده بود که اینها تا خرخره در آن فرو رفته بودند و آن تز "راه رشد غیر سرمایه داری" بود. اکثریت کمیته ی مرکزی سازمان فدایی ها را که واقعا گوز پیچ کرده بود. اینها دیگر خیلی تندتر رفتند و بر در و دیوار مرقوم می کردند که "سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید". در همان زمان در نشریه ی دوم اردیبهشت 1360 شان هم مکتوب نمودند که با "نتیجه کار هیئت بررسی شایعه شکنجه، مبنی بر اینکه نظام حاکم بر زندان های ج.ا. مبتنی بر شکنجه نیست" موافق هستند (کار شماره 104 صفحه 23). از اینکه "حقوق زن و حجاب اسلامی" را چگونه حقنه کردند و اعلام اینکه نیروهای ضد رژیم را لو بدهید هم که بگذریم، به جناب خامنه ای جنایتکار هم رای دادند. (15)

حالا آنها به یک طرف، این یکی،"حزب رنجبران"، هم گیج شده بود. اینها هم معتقد بودند، چون رژیم اسلامی نه غرب را قبول دارد، نه شرق را، بنابر این بهتر است که اینها (آخوندها) را از شرق (یعنی همان شوروی سابق) دور کنند. اینها هم فکر می کردند که حکومت خمینی گله ی گوسفند یا گله ی گاوهایی هستند که می شود به هر طرفی چخشان داد. به گمان من با توجه به ادعاهای سیاسی و مبارزاتی شان، گویا زیر ساخت های اقتصادی و سیاسی ی جهان سرمایه داری را درک نکرده بودند. اگرچه بعضی از آنها بارها کتاب "امپریالیزم به مثابه بالاترین مرحله ی سرمایه داری" لنین را خوانده بودند، ولی انگار فکر می کردند که ایران تافته ی جدا بافته تر دیگری از جهان سرمایه داری ی کنونی است. اینان اگر چه همدیگر را به جاسوس طرف دیگر محکوم میکردند، هر دو یک سیاست را دنبال میکردند و آن دفاع از حکومت جنایتکار اسلامی بود.

"ایرج کشکولی" می گوید وقتی تصمیم گرفته بوده که کاندید ریاست جمهوری بشود، "آخوند خویینی ها" از او سوال کرده بود که آیا "تروتسکیسته"؟ ایرج در جواب گفته بوده که "من به مائویست ها بیشتر می خورم تا به تروتسکیست ها" و ادامه داده بوده که "ضد رژیم شاه بودم و الان هم با تمام نیرو پشتیبان انقلابم. این حق رو به خودم میدم که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنم". "خوئینی ها" هم نه گذاشته بوده و نه برداشته بوده، در جواب گفته بوده "شما اصلا صلاحیت ندارید. اگر هم بخواهید در روزنامه تان برای کاندیدای ریاست جمهوری تبلیغ کنید، حکم جلب شما صادر خواهد شد". (16)

گروه های زیادی ترهات خمینی و زبان الکنی او را باور می کردند و بعضی ها از همان اوائل و بخشی هم تا سال شصت، یا حتا بعدتر، بر ضد امپریالیست بودن او اصرار داشتند. انگار شعار "دشمن دشمن من، دوست من است" در وجود ایرانی ها و سازمان های سیاسی ایران نهادینه شده بوده. این آدمهایی که همه تحصیل کرده بودند و اکثرا در کشورهای اروپایی هم زندگی کرده بودند هنوز مذهب، دروغ و آروغ های آخوندها را جدی نمی گرفتند. اینها بقول خودشان "اعضا، کادرها و رهبران کنفدراسیون در راه بازگشت به ایران بودند. در راه بازگشت به سرزمینی که برای نیک بختی و بهروزی مردمانش تلاش و کوششی بی وقفه انجام گرفته بود". (17)

کار حتا به جایی رسیده بود که بقول ایرج کشکولی، "ایرج فرهومند" که تحصیلات خود را در رشته ی راه سازی در بخش محاسبه ی پل سازی در دانشگاه برکلی آمریکا و سنجش زلزله و محاسبه خطرات آن برای نیروگاه های اتمی در فرانسه بپایان رسانده بود، بدلیل عضویت در حزب رنجبران دستگیر و بعدا اعدام می شود. این همان کسی است که ظرف چند روز با محاسبات دقیق پلی می زند که تانک های ارتشی عبور و صدمات سنگینی به نیروهای عراقی می زنند. (16-همانجا).

ایرج فرهومند نیز مانند خیلی از روشنفکران و نخبگان ما، با تمامی ی فرهیختگی شان، فریب شعارهای زیبنده و فریبکارانه ی خمینی و انصارش را خوردند. آنها علیرغم صداقت انقلابی و فداکاریشان خود نیز باور کردند که "دشمن دشمن من، دوست من است". البته اگر باور داشته باشیم که حکومت جنایت کار اسلامی دشمن آن دیگر جانیان است. این آخوند های قرمساق گاهی حسینی هستند و گاهی حسنی. (18)

می گویند "کارل مارکس" در کتاب "هیجدهم برومر لوئی بناپارت" گفته است که "تاریخ دو بار تکرار می شود. یکبار بصورت تراژدی و دیگر بار بصورت کمدی". در مورد ایران و فعالان سیاسیش من اصلا چنین اعتقادی را ندارم. چرا که در سرزمین ما تاریخ بارها و بارها تکرار شده است و همیشه هم به صورت تراژدی. شاید، علت آن در باورها و اعتقاداتمان است. شاید همه ی ما، علیرغم دغدغه ی عدم اعتقادمان به مذهب اسلام، همچنان "شیعه ی اثنی عشری" باقی مانده ایم. همانگونه که مسلمانان اثنی عشر اعتقاد دارند که همه ی کافران و بقیه ی 123 فرقه ی دیگر اسلام و مریدانشان به جهنم می روند و فقط آنها ( یعنی صد و بیست و چهارمی ها) به بهشت وارد می شوند، ما سیاسیون ایرانی هم اعتقاد داریم که فقط ما درست می گوئیم. از سوی دیگر ما خود را فقط چکش می بینیم و دیگران را همه میخ. گویا بیکار هم نمی توانیم بنشینیم. انگاری به بیماری "اختلال نقص توجه/بیش فعالی" (Attention Deficit/Hyperactivity Disorder ADHD-) مبتلا هستیم. چکش ما هم همیشه، بر همه و در همه جا کار می کند.

ایرج کشکولی، دلیل دستگیری ی ایرج فرهومند را لو دادن او توسط یک افسر عضو حزب توده (فرمانده ی اصلی منطقه ی دهلران) می داند که فکر می کند خود او هم بعدها اعدام شد. چه درد آور است که دو نفری که دغدغه ی مردم، برابری و عدالت اجتماعی دارند، خود آلت دست جنایتکاران اسلامی بشوند. آنهم به دلیل حمایت یا شاید حماقت در دفاع از جانیان و قاتلانشان.

بحث من بر آنست که این نوع تفکر (توده ایستی)، برای اولین بار، شاید صرفا خطا بود اما برای دومین بار حتما باید خیانت به حساب بیاید. اولی، علیرغم متفکر بودن اعضای آن (حزب توده، اکثریت، حزب رنجبران، اتحادیه کمونیستها....) نوعی حماقت و بی شعوری می تواند به حساب بیاید که بخش اعظم آنها گذشته ی خود را نقد کرده اند. بعضی از آنها اگر چه در سالهای 60 یا 67 اعدام شدند ولی به گواهی ی جمعی از زندانیان سیاسی در خطا بودن نظراتشان شکی نداشتند. اما این جانوران جدید، با اینکه به خارج از ایران پناهنده شده اند، داعی دفاع از سرزمین مادری ی خود شده اند. فراتر آن که اینان هر اقدام ضد رژیمی را طرفداری از رژیم صهیونیستی می نامند. درست مثل کشورهای اروپایی و آمریکایی که هر گفتار ضد صهیونیستی را ضد یهود می خوانند. جالب اینکه این روزها کشورهای اروپایی و آمریکایی، هر اعتراضی نسبت به دولت صهیونیستی اسرائیل را مترادف با "ضد سامی" (آنتی سماتیک-(Anti Sematic ترجمه می کنند (ضد یهودی). در حالی که سامی "سماتیک" مربوط به تشکیل دهنده‌ی زیرخانواده‌ای از خانواده‌ی زبان‌های آفریقایی-آسیایی که شامل عبری، آرامی، عربی و امهری می‌شود. امروزه اکثر لغت نامه های انگلیسی زبان از ترم "ضد یهودی" استفاده می کنند.

در همین راستا، این جوجه سیاسیون جدید تنها جنایات اسرائیل را محکوم نمی کنند، بلکه از رژیم اسلامی دفاع هم می کنند. جالب این که اسم با مسمای "محور مقاومتی" را هم برای خودشان انتخاب کرده اند. انتخاب من برای اینها "جارو کشان بی روی ج. ا." بوده است.

اینروزها، بعد از حمله ی نیروی هوایی اسرائیل به زندان اوین، چند نفر از همین روشنفکران خارج نشین اکثریتی و هم قماش هایشان اعلامیه دادند که "خواهان بازگرداندن کلیه زندانیان به زندان اوین، دادن مرخصی به کلیه زندانیان تا برطرف شدن شرایط جنگی و آزادی بی‌ قید و شرط همه زندانیان عقیدتی و سیاسی" (19) شده اند. جالب اینکه هما کلهر (تواب معروف و همکار حکومت جنایت کار اسلامی) یکی از امضا کننده هاست. از طرف دیگر منظورشان از "برگردانندشان" یا "مرخصی موقت دادنشان" یا "آزادی ی بی قید و شرط" چه هست؟ در فارسی کلمه ی معادلی برای "oxymoron" نداریم. البته میتوان آنرا "تناقضات مفهومی" ترجمه کرد. اینها "آکسی موران" هستند. اینان بجای مخالفت با زندانی شدن انسانهای شریفی همچون "شریفه ی محمدی" چنین اراجیفی را آروغ می زنند.

معلوم نیست که اینها با اینهمه لغات و الفاظ پر طمطراق چه می گویند. در علوم ریاضی، مهندسی ی ساختمان، کامپیوتر و امثالهم اگر کوچکترین اشتباه محاسبه ای انجام بگیرد تمام ی معادلات به هم می خورد و دیوار تا ثریا کج می رود. اما اینها از تاریخ هیچ درسی نمی گیرند. تو گویی تاریخ علم نیست. گویا اینان از حافظه ی تاریخی بهره ای نبرده اند.

***********************

به گمان من دو چیز استخوان بندی ی هر دو روی این سکه را مزین کرده است:

1) دشمن دشمن من، دوست من است.

2) وطنم، وطنم همه ی جان و تنم.

جالب اینجاست که هر دو گروه فوق ( با متضاد بودن صوری ی خود) از یک نوع فلسفه استفاده می کنند. این یک، دشمن را امپریالیست می خواند و به همین دلیل همچون حزب توده و همپالکی هایشان پشت رژیم اسلامی می ایستد (البته با اسم با مسمای "محور مقاومتی") و آن دیگری حکومت اسلامی را خونخوار و جنایتکار می نامد و با افتخار پشت ترامپ و اسرائیل به نام " وطن پرست" سینه می زند.

این شیوه تفکر "توده ایستی" دهه هاست که آزمایش خود را پس داده است. تاریخ ثابت کرده است که دخیل بستن به این امامزاده ها (خارجی یا داخلی) نتیجه ای جز کشتار بیرحمانه ی مردم و خودشان را نخواهد داشت. از طرف دیگر تاریخ حکومت سلطنتی نشان داده است که روسای آمریکا و اروپا، همانگونه که محمد رضا پهلوی را (بخاطر منافعشان) به کشورشان راه ندادند و آواره کردند و پدرش رضا خان را در آفریقا چیز خورش کردند، در فرصتی مناسب برای این "نیم پهلوی" هم تره خرد نخواهند کرد.

از سوی دیگر این استدلال "توده ایستی" همان بلا را سر مجاهدین خواهد آورد که در حمله ی بچه آخوندها در قرارگاه اشرف در سال 2011 بر آنها الزام شد. خودشان در مورد حمله به قرارگاه اشرف در سال 2011 می گویند که " ۵۲ کشته و ۷ مفقود از اعضای سازمان مجاهدین خلق برجای گذاشت. اعتقاد بر این است که نیروهای امنیتی عراق مسئول این حمله، با هدایت و حمایت حکومت ایران، بوده‌اند". البته باید اضافه کرد که "بعد از حمله ۲۰۰۳ نیروهای ائتلاف به عراق، کمپ و ساکنان آن تحت حفاظت ایالات متحده قرار گرفتند، اما در اواسط سال ۲۰۰۹، حفاظت به دولت عراق سپرده شد ". بنابر نوشته ای "از ١٠٠ نفری که در اشرف باقی‌مانده بودند بین ۵۲ تا ۷۰ نفر کشته و ٧ نفر اسیر شدند". (20)

چرا آمریکا هیچ کاری نکرد جز آنکه بگوید " ما ضمن نگرانی از اظهارات ناراحت‌کنندهٔ سپاه پاسداران در ستایش از این حمله، از دولت ایران می‌خواهیم تا جهت تضمین سلامت افراد مفقود شدهٔ کمپ، از نفوذ خود استفاده کند"؟ (21). به عبارت دیگر همان بلایی را که سر "محمد رضا پهلوی" آوردند، اینجا هم سر مجاهدین آوردند. حالا اینها به "جولیانی" و "پمپئو" دخیل بسته اند و خرج سفرهای صد هزار دلاری آنها را برای نیم ساعت سخنرانی آنها می پردازند.

آقایانی مثل "مهتدی" هم بیاد نمی آورند، یا نمی خواهند بیاد بیاورند که در سال 1991 "جورج بوش" (پدر) چگونه به مردم عراق و کردهای ساکن عراق رهنمود داد که بر علیه صدام بپا خیزند. ایشان به جای کمک به مردم به پا خاسته و کردهای مبارز، به کناره ای نشستند و دنیا قتل عام مخالفین صدام و کردهای عراقی را مشاهده کرد. یک و نیم میلیون کرد آواره شدند و هزاران انسان کشته.(22)

این درست در حالی است که در چارچوب عملیات "انفال" حدود ۱۸۰ هزار کرد عراقی کشته و سه هزار روستا نیز نابود شد. البته طبق روال معمول از سوی جامعه جهانی به عنوان نسل‌کشی شناخته شد. دولت‌های اروپایی و امریکایی و همچنین مجامع بین المللی در هنگام این فجایع عمدتاً سکوت کردند یا حتی در بعضی موارد مثل دادن سلاح‌های شیمیایی حمایت کردند.

**************

به نظر من جمهوری اسلامی نه تنها هیچگاه دشمنی ای با نظام سرمایه داری ی جهانی نداشته، بلکه اتفاقا یکی از بزرگترین فروشندگان تجهیزات نظامی و ادامه دهنده ی سیاست هایشان در منطقه بوده است. ایران در تمامی ی نقشه های آمریکا و اسرائیل در تغییر رژیم های سکولار منطقه (عراق، لیبی و سوریه) و از بین بردن مقاومت فلسطینی ها همکار و همیار آنها بوده است. مبارزه برای استقلال، آزادی و برابری، به اشاعه ی تنفر، فقر، قحطی، فرار مغزها و آوارگی در تمامی ی خاور میانه تبدیل شده است. مبارزه ی مردم فلسطین در مقابل رژیم اشغالگر به مبارزه ی اسلام علیه یهود شده است.از طرف دیگر حکومت اسلامی توانست نیروهای انقلابی و چپ (حزب توده، رنجبران، تروتسکیست هایی مثل بابک زهرایی، اتحادیه کمونیستها...) را درسالهای 1362-1358 فریب داده و بعد از آنکه خرش از پل گذشت، همان فریب خورده ها را قلع و قمع کند.

جنگ همانطور که خمینی گفت، "نعمتی الهی بوده" و اتفاقا زمینه ی سرکوب جدید را بعد از آتش بس فراهم کرده و می کند. اگر خوب دقت کنید بعد از خوردن جام زهر در جنگ ایران و عراق (بعد از سفر "رابرت مک فارلین" مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، رونالد ریگان در ۴ خرداد ۱۳۶۵) در بیدادگاه های چند دقیقه ای بصورت دسته‌ جمعی در تابستان ۱۳۶۷ ( قتل‌عام ۶۷) هزاران زندانی ی سیاسی را به دار آویختند.

امروزه هم همانگونه که سعید منتظرالمهدی، سخنگوی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، اعلام کرد که "در جریان جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل حدود ۲۱ هزار نفر از شهروندان به عنوان «مظنون» دستگیر شدند"، جنگ نعمتی الهی است. (23)

"رضا جاسکی" بدرستی می نویسد که "نمیتوان کتمان کرد که جنگ دولت ها و اشغال کشورهای دیگر همیشه باعث انشقاق در میان نیروهای سوسیالیستی و مترقی بوده است و چند پارگی نیروهای مترقی چندان غیر منتظره نیست، هر چند که بسیار دردناک است". (24)

همانطور که گفتم، حسینی های دیروز، به حسنی های امروز تبدیل شده اند. اشعار آهنگ های طاغوتی ی "داریوش"، "محمد نوری" و "واویلا لیلی" ی "نعمت آغاسی" جای خود را به نوحه های "امام حسین کشته شد" داده شده است. حکومت خمینی همچون سال 1367 وا داده و ادعای "جنگ، جنگ تا پیروزی" و "محو و نابودی ی اسرائیل" را به فراموشی سپرده و جنایات اسرائیل در کشتن مردم فلسطین را هم با هوا کردن "آرش کمانگیر" به فراموشی سپرده است. اینروزها هم کنسرنت مجانی در خیابان میدان انقلاب اجرا میکنند که در آن مجسمه ی شاپور دوم ساسانی، پادشاه ایران، رونمایی می‌شود. چرا که این مجسمه نمادی از اقتدار تاریخی پادشاهان و سرداران ایرانی در تاریخ است. یکی نیست بپرسد پس امام حسین تان کحا رفت.

آخوند خمینی گفت: "حفظ جمهوری ی اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر باشد، اهمیتش بیشتر است.(25)

حالا شما بروید و همه ی دروغ ها را باور کنید.

**************************

در خاتمه باید گفت: از نویسنده‌ی ژرف‌اندیش ترکیه عزیز نسین پرسیدند پول را اگر از دین جدا کنیم، چه می‌شود؟! او پاسخ داد:

"پول را اگر از دین و مذهب جدا کنیم، روحانیان در سراسر جهان ناپدید خواهند شد، کنیسه‌ها و کلیساها و مسجدها جای خود را به مراکز فرهنگی و ورزشی خواهند سپرد، نه آخوندی می‌ماند نه کشیشی، نه موبدی می‌ماند نه راهبی، نه خاخامی می‌ماند و نه زیارتگاهی و بسیاری از ابزارهای شارلاتانیسم در جهان برچیده خواهند شد و آرام‌ آرام، مفت‌خواری و زندگی انگلی در روی کره‌ی زمین محو خواهد شد. دین و مذهب، یک صنعت بسیار بسیار پول‌ساز است، پر سودترین شغل در جهان، تجارت دین و مذهب است! تجارتی که سرمایه‌اش، دروغ و فریبکاری است و مشتریانش، نادان‌ها و نابخردان هستند!

لازم به گفتن است که یکی ار بزرگ مردان ایران، "دکتر نورالدین فرهیخته"، در نامه ای که برای من نوشته بود گفت که بعد از سخنرانی ی خمینی در بهشت زهرا، شب تا صبح یک بطری ویسکی را با یک بسته سیگار (سیگار مور می کشید) سر کشیده بود و برای مردم ایران گریسته بود. چرا که عاقبت و آینده ی خوبی برای مردم نمی دید. یادش گرامی.

گر بیارند کلید همه درهای بهشت

جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

صفت عاشق صادق به درستی آنست

که گرش سر برود از سر پیمان نرود

)سعدی(

علی دروازه غاری سپتامبر 2025

منابع:

  1. https://en.wikipedia.org/wiki/Dunning%E2%80%93Kruger_effect

  2. https://www.yahoo.com/news/articles/fact-check-10-debunked-lies-100005279.html

  3. https://www.balatarin.com/permlink/2022/6/4/5814900

  4. https://iranhr.net/fa/reports/42/

  5. https://www.youtube.com/watch?v=x3PkTuIwVok

  6. https://www.youtube.com/watch?v=pe-WuWSp7mo

  7. http://www.imam-khomeini.ir/

  8. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، ص 87.

  9. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، تهران، انتشارات شهرآب،1371،ص96.

  10. اوریانا فلاچی، مصاحبه با تاریخ‌سازان جهان، تهران، انتشارات اساطیر، ص 87.

  11. https://tipf.info/sepas,ala.htm

  12. مهمان "برادران"، خاطرات زندان به‌آذین

  13. https://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2010/mars/resaleh.html

  14. https://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb_1/tarikh-rahetudeh/39-morur.html

  15. https://www.iranian-fedaii.de/1-Asnad%20AT/AK.html

  16. کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران در گفتگو با ایرج کشکولی اثر حمید شوکت. گفتگوی سوم

  17. https://cisnu.com/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%da%a9%d9%86%d9%81%d8%af%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c%d9%88%d9%86/

  18. https://cisnu.com/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86%D8%AF/

  19. https://akhbar-rooz.com/1404/04/06/21658/

  20. https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%AA%D9%84%E2%80%8C%D8%B9%D8%A7%D9%85_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B3_%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81

  21. https://fa.wikipedia.org/wiki/قتل‌عام_۲۰۱۳_قرارگاه_اشرف

  22. https://en.wikipedia.org/wiki/1991_Iraqi_uprisings

  23. https://www.mehrnews.com/

  24. جنگ جنگ - جلد دوم/ نقد اقتصاد سیاسی- مرداد 1404

  25. https://www.aparat.com/v/f01v218

خالی بندی های آخوند خمینی:

  • "بشر در اظهار نظر خودش آزاد است."

  • "اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است."

  • "مطبوعات در نشر همه‌ی حقایق و واقعیات آزادند."

  • "در جمهوری اسلامی کمونیست‌ها نیز در بیان عقاید خود آزادند."

  • "در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی می‌رود و قاضی او را احضار می‌کند و او هم حاضر می‌شود."

  • "یکی از بنیان‌های اسلام آزادی است... بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است."

  • "حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است."

  • "دولت اسلامی یک دولت دمکراتیک به معنای واقعی است و اما من هیچ فعالیت در داخل دولت ندارم و به همین نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکیل شود، نقش هدایت را دارم".

  • "اما شكل حكومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینكه متكی به آرای اكثریت است."

  • "حکومت جمهوری است مثل سایر جمهوری‌ها و احکام اسلام هم احکام مترقی و مبتنی بر دموکراسی و پیشرفته و با همۀ مظاهر تمدن موافق".

  • "ولایت با جمهور مردم است."

  • "عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی مقامات مادام‌العمر نیست، طول مسئولیت هر یك از مقامات محدود و موقت است. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض می‌شود. اگر هم هر مقامی یكی از شرایطش را از دست داد، ساقط می‌شود."

  • "رژیم ایران به یک نظام دمکراسی‌ای تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه می‌گردد".

  • "اختیارات شاه را نخواهم داشت."

  • "من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت."

  • "من در آینده (پس از پیروزی انقلاب) همین نقشی که الآن دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمایی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام می‌کنم... لکن من در خود دولت نقشی ندارم."

  • "علما خود حكومت نخواهند كرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می‌باشند.این حكومت در همه‌مراتب خود متكی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود."

  • "من نمی‌خواهم ریاست دولت را داشته باشم. طرز حكومت، حكومت جمهوری است و تكیه بر آرای ملت".

  • "من چنین چیزی نگفته‌ام كه روحانیون متكفل حكومت خواهند شد. روحانیون شغل شان چیز دیگری است.".

  • "من و سایر روحانیون در حكومت پستی را اشغال نمی‌كنیم. وظیفۀ روحانیون ارشاد دولت‌ها است. من در حكومت آینده نقش هدایت را دارم.".

  • "قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی باید به دست خودش باشد.".

  • "باید اختیارات دست مردم باشد. این یك مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد كه مقدرات هركسی باید دست خودش باشد."

  • "حكومت اسلامی بر حقوقِ بشر و ملاحظه‌ی آن است. هیچ سازمانی و حكومتی به‌اندازه‌ی اسلام ملاحظه‌ی حقوق بشر را نكرده است. آزادی و دموكراسی به‌تمام معنا در حكومت اسلامی است، شخص اوّل حكومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور."

  • "اسلام، هم حقوق بشر را محترم می شمارد و هم عمل می كند. حقّى را از هیچ‌كس نمی گیرد. حق آزادى را از هیچ‌كس نمی گیرد. اجازه نمی دهد كه كسانى بر او سلطه پیدا كنند كه حقّ آزادى را به اسم آزادى از آنها سلب كند."

  • "ما که می‌‌گوییم حکومت اسلامی می‌خواهیم جلوی این هرزه‌ها گرفته شود، نه‌اینکه برگردیم به 1400 سال پیش. ما می‌خواهیم به عدالت 1400 سال پیشش برگردیم. همۀ مظاهر تمدن را هم با آغوش باز قبول داریم."

  • "دولت استبدادی را نمی‌توان حکومت اسلامی خواند... رژیم اسلامی با استبداد جمع نمی‌شود."

  • "ما حکومتی را می‌خواهیم که برای اینکه یک دسته می‌گویند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند."

  • "حکومتی که ما می‌خواهیم مصداقش یکی حکومت پیغمبر است که حاکم بود. یکی علی و یکی هم عمر."

  • "تمام اقلیت‌های مذهبی در حکومت اسلامی می‌توانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنها به بهترین وجه دفاع کند."

  • "جامعۀ آیندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت."

  • "ما یک حاکمی می‌خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکال‌هایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند."

  • "زنان در انتخاب، فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین اسلامی آزادند."

  • "زن‌ها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بیرون آورد و آنها را هم ردیف مردها قرار داده است، تبلیغاتی كه علیه ما می‌شود برای انحراف مردم است. اسلام همۀ حقوق و امور بشر را تضمین كرده است."

  • "رأی ملت متَّبع است، ولو به ضرر خودشان باشد!"

ایشان در بهشت زهرا همچنان شعارهایی در بهبود شرایطی که مردم را وادار به اعتراض و نهایتا سرنگونی ی رژیم استبدادی -مذهبی ی رضا پهلوی شده بود ادامه داد:

  • "اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است".

  • "اگر چنانچه يك ملتي راي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌كند سرنوشت هر ملتي به دست خودش است".

  • "دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم".

  • "مملکت را آباد میکنیم".

  • "من به قم میروم و درس فقه میدهم".

  • "شما را به مقام انسانیت میرسانیم".

  • "ما علاوه بر اینکه زندگی ی مادی شما را میخواهیم مرفه باشد، زندگی معنوی شما را میخواهیم مرفه بشود".

  • "به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این سرنوشت ملت بعد را معین می‌کند؟ ....سرنوشت هر ملتی به دست خودش است".



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy