یکی از خطرناکترین روندها در سیاست و جامعه، تبدیل مخالفان به «غیرانسان» است. این فرآیند ابتدا با زبان تحقیر و برچسبزنی آغاز میشود، سپس با نفی حق نقد ادامه مییابد، و در نهایت به مشروعسازی سرکوب و نابودی مخالفان ختم میشود. چنین روندی در تاریخ بارها دیده شده و همواره به اقتدارگرایی و فاشیسم منتهی شده است. امروز نیز نشانههای مشابهی در فضای سیاسی ایران دیده میشود و برخی جریانها، بهویژه سلطنتطلبان افراطی و هواداران رژیم اسلامی، بیش از دیگران این الگو را بازتولید میکنند. سلطنتطلبان افراطی و جریانهای تمامیتخواه در بسیاری از نوشتهها و مواضع، مخالفان خود را با واژههایی چون «متوهم»، «فرومایه»، «بیشرافت» یا «خائن» خطاب میکنند. این زبان، مخالفان را از انسانیت تهی میکند و نابودی آنها را طبیعی جلوه میدهد. چنین غیرانسانیسازی دقیقاً همان الگویی است که در تاریخ بارها به خشونت سیاسی و فاشیسم منجر شده است.
در واپسین سالهای پهلوی، مخالفان به «خائن» و «وابسته به بیگانه» بدل شدند؛ در جمهوری اسلامی، همان منطق ادامه یافت و هزاران نفر با برچسب «ضد انقلاب»، «منافق» یا «فتنهگر» حذف شدند. در دههی هفتاد، نویسندگانی چون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و دگراندیشانی چون داریوش و پروانه فروهر، تنها به جرم اندیشیدن متفاوت، قربانی شدند. هر جا که انسانیت از مخالف زدوده شود، مرگ در کمین اوست.
امروز نیز سلطنتطلبان افراطی همهی نیروهای ناراضی از نظام گذشته که در انقلاب بهمن شرکت کردهاند را در کنار سران و جنایتکاران جمهوری اسلامی مینشانند و بر پیشانی همه مهر «خائن» میزنند. این همان منطق خطرناک دشمنسازی است؛ همانگونه که نازیها یهودیان را «انگل» و «آفت» خواندند، اینان نیز مخالفان را «فرومایه» و «بیشرافت» مینامند. نازیها تنها «ملت آریایی» را ملت واقعی میدانستند؛ سلطنتطلبان افراطی نیز تنها خود را «ملت واقعی ایران» معرفی میکنند و دیگران را طفیلی و دشمن. همانطور که هیتلر به نماد مقدس بدل شد، در این گفتمان پهلویها فراتر از نقد قرار داده میشوند.
نمونههای مشابه در جهان نیز همین را تأیید میکنند: در دادگاههای نمایشی استالین، مخالفان با برچسبهایی چون «خائن» و «دشمن مردم» معرفی و نابود شدند؛ در آلمان نازی یهودیان ابتدا «انگل» و «غیرآلمانی» خوانده شدند و سپس نسلکشی آغاز شد؛ در رواندا، توتسیها «سوسک» نامیده شدند و همین غیرانسانیسازی قتلعام صدها هزار نفر را مشروع کرد؛ در یوگسلاوی دههی ۹۰ مخالفان قومی با زبان تحقیر معرفی شدند و پاکسازی قومی رخ داد؛ حتی در آمریکا، مککارتیسم مخالفان سیاسی را با برچسب «کمونیست» یا «خائن» معرفی کرد و آزادی بیان محدود شد.
برتولت برشت، شاعر و نمایشنامهنویس آلمانی، در تبعید و در دوران سلطهی نازیها شعری نوشت با عنوان به آیندگان. او در این متن از سختیهای زمانه، بیعدالتی و دشواری حفظ انسانیت سخن گفت. برشت نوشت: «حرف زدن از درختان جنایت است وقتی که دربارهی تباهی سخنی نگفته باشیم.» این جملهی مشهور یادآور مسئولیت روشنفکران در برابر ظلم است. برشت تأکید میکند که در زمانههای تاریک حتی خوردن و نوشیدن گناه است، زیرا خوراک از دهان گرسنهای گرفته شده و آب از تشنهای دریغ شده است. او خطاب به آیندگان میگوید اگر روزی به یاد او افتادند، بدانند که در زمانهای تاریک زیسته و تلاش کرده انسان بماند. این پیام امروز برای جامعهی ایران نیز معنا دارد: حقیقتگویی هزینه دارد، سکوت به معنای همراهی با ظلم است، و وظیفهی اصلی ما حفظ انسانیت و نقد قدرت در برابر تمامیتخواهی است.
دموکراسی بدون نقد و گفتوگو ممکن نیست. جامعهای که نتواند گذشتهی خود را نقد کند، آیندهای آزاد نخواهد داشت. نقد پهلوی، جمهوری اسلامی یا هر جریان دیگر حق طبیعی مردم است. اگر این حق از بین برود و هر نقدی با برچسب «خیانت» یا «بیشرافتی» سرکوب شود، جامعه به سمت اقتدارگرایی و فاشیسم حرکت خواهد کرد.
نشانههایی که امروز در فضای سیاسی ایران دیده میشود، خطرناک است. زبان تحقیر، اسطورهسازی از رهبران، و نفی کامل مخالفان، همان الگویی را بازتولید میکند که در تاریخ بارها به فاشیسم ختم شده است. جامعه باید از همین امروز هوشیار باشد:
- هیچ جریان سیاسی نباید فراتر از نقد قرار گیرد.
- زبان خشونت و تحقیر باید جای خود را به استدلال و گفتوگو بدهد.
- مردم باید بدانند که فاشیسم همیشه با شعارهای پرشور و ادعای «نجات ملت» آغاز میشود، اما پایانش چیزی جز سرکوب و نابودی آزادی نیست.
- تجربههای تاریخی نشان دادهاند که سقوط سیاسی تنها از اختلاف باورها برنمیخیزد؛ آنچه راه را برای اقتدارگرایی باز میکند، ضعف اخلاقی و فروپاشی معیارهای انسانی است.

















