Wednesday, Nov 26, 2025

صفحه نخست » سوت پایان، مهران رفیعی

Mehran_Rafiei.jpg

نداری فرصتی دیگر فلانی

عمودِ خمیه هایِ جمکرانی

چرا بستی به هر پستی دلت را؟

ندانی فطرتِ دنیایِ فانی؟

اگر پایین کِشی آن پرده از چشم

ببینی کِشته ات از جان ستانی

و گر خارج کنی هر پنبه از گوش

ز هر سو بشنوی زشتِ گرانی

شکستی حرمت پیر خردمند

ربودی از جوان شورِ جوانی

به خلوت رفته ای با قاریِ خویش

که بر شطِ خطا قایق برانی؟

حسابت پر شده از نمرهِ صفر

ندارد حاصلی بلبل زبانی

چو در پابان شنیدی سوت داور

مگو دیگر کلامِ لنترانی

به پایِ اجنبی خود را مکن خوار

که رسوایت کُند ننگِ تبانی

خروشد چون یلی آن دیوِ در بند

آگر بیگانه ای اینجا کشانی

بیا عابد برون از هالهِ وهم

ببند آن بقچه ات گر نکته دانی

چو افتی ناتوان بر سینهِ خاک

ز لنگی بر سرِ آن پُل بمانی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy