مدت زمانی است که اصطلاح "پنجاه و هفتی" ها بر زبان ها جاری شده است، و هر فرد با پیشینه و بی پیشینه مشخص سیاسی، از این کلمه چماقی ساخته است تا بر سر هر شخصی که نسبت به رژیم سلطنتی پیشین انتقادی دارد، بکوبد. البته انتقاد اگر از استبداد و سیستم های استبدادی به طور عام و رژیم جمهوری اسلامی به طور خص باشد، مورد تشویق این مدعیان مخالفت با استبداد قرار می گیرد، اما اگر این انتقاد متوجه استبداد رژیم سلطنتی شود، آنگاه تهدیدها و توهین ها به سوی فرد منتقد سرازیر می گردد.
شخص منتقد حتا اگربه تکرار تاکید کند و توضیح دهد که؛ من با استبداد مخالف هستم، با زندان و شکنجه در هر لباسی و شکلی مخالف هستم، با سانسور و محدود سازی رسانه ها مخالف هستم، و ... اینها دیگر به گوش این افراد نمی رود. حتا اگر فرد منتقد توضیح دهد که من جمهوری خواه هستم، و با سلطنت به این دلیل مخالف هستم که حکومت یک خانواده بر یک ملت را قبول ندارم، و در کشورهای آسیایی و خاورمیانه ای که "جمهوری" هایش هم به سلطنت و حاکمیت استبدادی تبدیل می شوند، سلطنت که سابقه بدتری دارد و استبداد در آن امری نهادینه شده است، خطرناک تر است، باز هم به گوش اینان نمی رود. اگر مثال بیاورید که در ایران خودمان هم همان قوانین مشروطه که افساری بر خر استبداد شاهان قاجاری بود و قرار بود راه را برای حاکمیت ملی هموار سازد، باز هم در سیستم سلطنتی پهلوی نادیده گرفته شد، و استبدادی فرا گیرتر جای گزین آن گردید، باز هم با دشنام هایی از نوع "پنجاه و هفتی" رو به رو می شوید!
و اکنون، از هنگامی که بخشی از نسل کنونی - به ویژه آنهایی که طرفدار سلطنت هستند - هر چه دم دستشان می آید به سوی "پنجاه و هفتی" ها پرتاب می کنند، جبهه دیگری در میدان مبارزه گشوده شده است. جبهه و جنگی که سودش تنها به جیب طرفداران استبداد کنونی و رژیم جمهوری اسلامی سرازیر می شود.
این نوع پرخاش گری ها و بی احترامی ها در نهایت، بین "پنجاه و هفتی" ها و نسل کنونی فاصله می اندازد. و حتا به تضعیف اتحاد مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی نیز می انجامد و به آن آسیب می رساند. چرا که بخش چشمگیری از بازماندگان "پنجاه و هفتی" در جبهه مخالفت با این رژیم حضور داشته و دارند و سال ها است که درگیر نبرد با این رژیم هستند.
بخشی از این نسل که همه ی "پنجاه و هفتی" ها را آماج اتهام و دشنام قرار می دهد، این موضوع را درک نمی کند که به تدریج از پدران و مادران خود فاصله می گیرد و در دراز مدت حمایت آنها را در مبارزه با این رژیم از دست می دهد. این نفرت پراکنی ها، به جز نفرت آفرینی و رو در روی قرار دادن نسل ها، تنها سودی که دارد، تضعیف جبهه مبارزه با رژیم آخوندها می باشد. این همه توهین و تحقیر که متوجه "پنجاه و هفتی" ها می شود، بی شک خود زمینه ساز واکنش بخشی از پنجاه و هفتی هایی خواهد شد که در مبارزه و مخالفت مدام با این رژیم بوده اند، و زندان، شکنجه، اعدام و آواره گی تنها "پاداش" آنها در زندگی بوده است.
هنگامی که همه پنجاه و هفتی ها را، بدون هیچ بررسی منطقی، تاریخی و سیاسی یکی ارزیابی می کنیم و همه را هم در خدمت خمینی و این حاکمیت پلشت قرار می دهیم، و هنگامی که از کشتار دهه شصت برای جنایت کار بودن رژیم استفاده می کنیم، بدون این یادآوری که قربانیان، همه از جوانان دهه پنجاه بودند که با خمینی و رژیم پلیدش به نبرد برخاستند، معنایی به جز پاشیدن خاک به چشم نسلی که با تمام وجود به نفی خمینی و رژیمش تا آخرین نفس مقاومت کرد، ندارد. نسلی که نه به خاطر مسائل فردی، بلکه به خاطر آرمان هایی چون آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و اقتصادی، آزادی احزاب و آزادی های سیاسی به نبرد با استبداد برخاست.
نتیجه موضع گیری هایی این چنین کاملا روشن است که به کجا می انجامد؟ و جامعه ما را به کجا می کشاند!
کدام "پنجاه و هفتی"؟
پرسش اما این است که پنجاه و هفتی ها چه کسانی هستند؟ و کدام جریان از آنها مد نظر ماست؟ آن هایی که در سال پنجاه و هفت می زیستند؟ آنهایی که جزو رهبران و سردمداران انقلاب در سال پنجاه و هفت بودند؟ کسانی که پنجاه و هفتی بودند، اما بلافاصله پس از حاکمیت خمینی و شناخت هدف او و رژیمش روی در روی آن ایستادند؟ روشنفکران، دانشجویان، نویسندگان و کنشگران سیاسی دهه چهل و پنجاه خورشیدی؟ نوجوانان و جوانان 15 تا 18 ساله که در آن زمان پر از شور و شعف بودند و همانند نوجوانان و جوانان کنونی، در آرزوی دنیای بهتری بودند و امروز از شصت ساله گی عبور کرده اند؟
خود سران رژیم شاه و ساواک، و یا نمایندگان مجلس در آن دوران که نه کسی نامشان را می دانست و نه هیچگاه در کسوت نمایندگان مردم لب به سخن می گشودند؟ خود محمدرضا شاه پهلوی، که پیام انقلاب مردم را در سال 57 شنید و گفت؛ "شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمی تواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران و یک فرد ایرانی نباشد"؟ آخوندیسم جنایتکاری که قدرت را قبضه کرد و به خرد و کلان این ملت رحم نکرد؟ "پنجاه و هفتی" هایی که بلافاصله پس از استقرار رژیم آخوندی تا پای جان به مقابله با آن برخاستند؟ و یا پنجاه و هفتی هایی که به دمب خمینی وصل شدند برای منافع فردی و مذهبی خود؟
به راستی، منظور از پنجاه و هفتی ها چه کسانی هستند؟ و آیا همه پنجاه و هفتی ها، در آن چه پس از سقوط رژیم سلطنتی شکل گرفت، نقش داشتند؟
آیا می توان همه آن انسان ها را یکی ارزیابی کرد؟ آن نسل آیا به این دلیل در انقلاب حضور داشت، تا شرایط بدتری برای خود و مردم پدید آورد؟ شاید اعتماد توده مردم به خمینی و آخوندیسم، یکی از دلایلش این تفکر غلط دینی بود که گویا اینها "مردان خدا" هستند و به دنیا و قدرت چشم طمعی ندارند! آنها ("روحانیت") - حال به درست یا با فریب - در مقاطعی به ظاهر در کنار مردم ایستاده بودند و از بخشی از خواست های آنها حمایت می کردند. کما اینکه در دوره مشروطه چنین بود و آنها دو دسته شده بودند؛ مشروطه خواه و مشروعه طلب! به علاوه نباید فراموش کرد که بخشی از روحانیت در سطوح بالا حامی شاه و رژیمش بودند. از "آیت الله" کاشانی گرفته تا "آیت الله" بروجردی و خویی و حکیم و شریعتمداری و ...
خمینی اما سال ها از ظلم و استبداد سخن گفته بود و در پاریس، جمهوری از نوع فرانسه را به مردم وعده می داد. روزنامه های آن زمان پر است از وعده های خمینی در آزادی مارکسیست ها، مخالفت با رییس جمهور شدن آخوندها، دوری از قدرت، و حاکمیت قانون و ملت، آزادی قلم و رسانه و ..! او البته موفق شد، بخشی از مردم آن روزگار را بفریبد و با خود همراه سازد.
تاریخ اما با صراحت به ما یادآوری می کند که کشتاری که در دهه شصت و در حاکمیت خمینی و شرکا رخ داد از همان "پنجاه و هفتی" ها بود. همان کسانی که از بدو حاکمیت خمینی به مبارزه با آن برخاستند. حجم کشتاری که در دهه شصت از نسل جوان و مجاهد و مبارز آن زمان به عمل آمد - هم از جنبه آماری و هم از جنبه کاربرد خشونت و شکنجه - در هیچ دوره ای دیگر، چه پیش و چه پس از انقلاب 57 رخ نداده است.
در ضمن نباید فراموش کرد که انقلاب متعلق به پنجاه و هفت و "پنجاه و هفتی" ها نبوده و نیست. انقلاب محصول پروسه ای است که طی سال ها شکل می گیرد و خود رژیم های استبدادی در پیدایش و یا خنثا سازی آن نقش اساسی دارند. آنچه در سال پنجاه و هفت در ایران روی داد، عصاره و مرحله انفجاری پروسه ناکامی بود که از جنبش مشروطه آغاز شده بود، و پس از گذر از مرداد 1332 ، دهه چهل و پنجاه را در نوردیده بود و رژیم سلطنتی نیز با مسدود ساختن راه های مسالمت آمیز و اصلاحات سیاسی، زمینه ساز جوشش نهایی آن شده بود. بنا بر این مقصر دانستن "پنجاه و هفتی" ها و بستن همه آنها به انواع و اقسام دشنام ها، تنها و تنها نشان از ذهنیتی دارد که فقط سال پنجاه و هفت و "انقلاب پنجاه و هفت" را می بیند. و نه تمامی پروسه ای را که منجر به سقوط نظام سلطنتی شد. و این دشنام ها و توهین ها به همه ی "پنجاه و هفتی" ها نشان از عدم شناخت درست تاریخ و روی دادهای منجر به تغییر و تحولات دارد. اگر انقلاب پدیده ای ارادی بود و به خواست "پنجاه و هفتی" ها رخ داد، پس چرا هم اکنون نزدیک به چهل سال می باشد که جامعه با این رژیم پلشت و دوزخی در نبرد است، اما انقلابی که به سرنگونی رژیم بیانجامد هنوز منجر به سرنگونی آن نشده است؟
و با این همه اگر انقلابی هم رخ دهد،- و هر چه زودتر بهتر - چه خوب و چه بد، محصول تلاش تمام نسل هایی است که برای فروپاشی و سرنگونی این رژیم به مبارزه برخاسته اند. و ستایش ها و سرزنش ها، نباید متوجه نسل خاصی بشود. به جز آنهایی که ننگ ایستادن در کنار این حاکمیت های استبدادی و سرکوب گر را به به خاطر منافع خود به جان خریده اند!
با توجه به آنچه که در بالا آمد، "جنگ نسلی" از سوی هر کسی و هر جریانی، ایجاد تفرقه در جبهه مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی، و گرم کردن تنور این رژیم ضد بشری و به سود این حکومت جنایتکار می باشد.
و اگر قرار بر این باشد که "پنجاه و هفتی" های مخالف رژیم سلطنتی مورد اتهام و دشنام قرار گیرند، چرا اینهایی که در توهین و تحقیر آنها مسابقه گذاشته اند، گوشه چشمی هم به گردانندگان رژیم سلطنتی و خطاهای آنها ندارند و اشتباهات و خطاهای آنها را نادیده می گیرند؟ مگر آنها هم "پنجاه و هفتی" نبودند؟ مگر خود شاه، "انقلاب مردم علیه ظلم و فساد و استعمار" را تایید نکرد؟ پس او هم یک "پنجاه و هفتی" بود!
و اما بگذریم که از این که اخیرا برخی برای توجیه دشنام ها و اهانت های غیر منطقی خود به همه پنجاه و هفتی ها، مدعی هستند که منظور از "پنجاه و هفتی" ها، یک دیدگاه سیاسی و یک فکر است، که این هم خود غیر منطقی است، چرا که نه همه پنجاه و هفتی ها با هم، هم اندیشه بودند و نه خواست ها و مطالبات آنها یک سان بود. و نه همه آنها دنبال حکومت و ساختار سیاسی مشخصی بودند، و نه همه طرفدار آخوند بودند و خواهان باز گرداندن جامعه به قرون وسطا!
متاسفانه این دسته بندی های احساسی و فرا زمانی - و حتا زمان پریش - همانند دسته بندی های تفرقه افکنانه ایرانی های خارج و ایرانی های داخل، نسل پیشین و نسل پسین، نه به انسجام و و حدت اجتماعی و ملی و پیوستگی نسل ها کمکی می کند و نه در امر مبارزه سیاسی ما را به هم نزدیک تر می سازد. برعکس، چنین رفتارها و مواضعی به همبستگی و همدلی ما به شدت آسیب وارد می سازد.

مشهد؛ فریاد زخمی کهنه! امیر دها
















