پيشكش به بازمانده گان تبعيدى فاجعه ى بم
وقتى كه بم به لرزه درآمد
و خشت هاى خاكى غمخانه هاى خوابآلود
با بادهاى كويرى رفت ،
دريافتم كه گاهواره ى تعبيد
مانند گورِسنگى
سرد است
و خاموش است
[] []
وقتى كه مادرمِ
تا چاره اى بجويد
دنبال دستِ من بود،
دريافتم كه دست هاى بلندم
كوتاه است
و چتر كوچك آغوشم
از دور
تا زانوان خسته ى او هم نمى رسد!
[] []
آه ....
اى بيست و چند سالِ پيش تر از امروز
سلول هاى كوچكِ اوين دَرَكه
سلول هاى قصر
سلول هاى كميته
سلول هاى پر از اضطراب
پر از شلاق
ياد شما به خير!
[]
فرياد مى زدم آن جا
سرود مى خواندم
و اعتصاب غذا مى كردم
اين جا
اما.....
سرشك مى ريزم
حسن حسام
9دى ماه 1382 _ 30 دسامبر2003