سه شنبه 10 آذر 1383

خود زندگي گويي علي باباچاهي: من در اين سال‌‏ها خواب كمال و جمال كلمات شعرم را بارها ديده‌‏ام، ايلنا

به بهانه بيش از چهار دهه شاعري علي بابا چاهي

علي باباچاهي

تهران- خبرگزاري كار ايران

در20 ابانماه 1321درخانواده كه انسان‌‏هايي بسيار ساده بودند در كنگان متولد شد, در آن زمان تمام خرج مخارج خانواده‌اش از نخل‌‏هاي كه در تنگستان داشتند تامين مي‌‏شد, او آخرين فرزند خانواده بود و دو برادر بزرگتر از خود داشت, 7 ساله بود كه به منطقه‌‏اي در جفره رفتند و او درمدرسه فروغي ثبت نام كرد.

آنچه مي‌‏خوانيد حاصل گفت‌‏وگوي مريم آموسي ـ خبرنگار ادبي ايلنا‌‏ـ با علي بابا چاهي به بهانه بيش از چهار دهه فعاليت اين شاعر است:
دوران ابتدايي خيلي زود با خاطراتش سپري شد و پا به دبستان ودبيرستان گذاشتم و در دبيرستان پهلوي بود كه با شعر آشنا شدم. در دبيرستان دبيري داشتيم به نام"محمدرضا نعمتي" كه ايشان دوست و يار صميمي منوچهر آتشي بود. بعدها در دوره‌‏هايي كه مجموعه شعرم منتشر شد، شعري هم به ايشان تقديم كردم. حضور آتشي در اين دوره براي من مايه دلگرمي و تشويق بود, اما نقش اساسي را در بدبختي من كه همان شاعر شدنم بود را محمدرضا نعمتي بازي كرد.
اولين آشنايي من و نعمتي به اين شكل بود كه در گوشه‌‏اي از حياط ايستاده بودم و داشتم،يكي از مجلاتي كه در آن زمان چاپ مي‌‏شد را ورق مي‌‏زدم كه نعمتي به سراغ آمد گفت: چه مي‌‏كني؟ وقتي علاقه من رابه شعرديد از فرداي آن روز برايم كتاب شعر آورد و اولين كتابي كه به دستم رسيد"جزيره","محمد زهري"بود.
به دليل اين كه دبيرستان پهلوي تنها تامقطع اول دبيرستان داشت, براي ادامه تحصيل به دبيرستان سعادت رفتم, اين دبيرستان در خود شهر بوشهر قرار داشت و منوچهر آتشي, محمد رضا نعمتي كه در اين مدارس درس مي‌‏دادند, خود شاگردان اين دبيرستان بودند. البته اين اتفاق سال‌‏هاي بعد براي خود من هم مي‌‏افتد و من هم در دوره‌‏اي در اين دبيرستان مشغول به تدريس مي‌‏شوم. در اينجا بود كه كار ژورناليستي را شروع كرديم و با تني چند از دوستانم نشريه‌‏اي به نام "گلبرگ" را زير نظر محمد رضا نعمتي و آتشي منتشر مي‌‏كرديم.
در اين دوران من سخت تحت تاثير "كارو" شاعر رمانتيكي بودم كه عكسش در بسياري از مجلات منتشر مي‌‏شد. شعرهاي او بيشتر رمانتيك بود و جنبه‌‏هايي از مسائل سياسي نيز در آن به چشم مي ‌‏خورد. من در اين سال‌‏ها كه تازه دست به قلم برده بودم خيلي علاقمند بودم به شيوه او بنويسيم. اولين شعرم را در دوراني كه دبيرستان پهلوي بوديم نوشتم، اين شعر را كه نامش باران نام داشت به منوچهر آتشي دادم تا آن را بخواند، البته او قبلا با داستان‌‏هايي كه براي درس انشاء نوشته بودم آشنا شده بود،تشويقم كرد و گفت‌‏: شعرت خوب است اما تو 5 سال ديگر شاعر خوبي مي‌‏شوي. اين حرف برايم بسيار گران تمام شد، به سراغ نعمتي رفتم اما به من گفت‌‏ شعرهاي تو همين حالا از شعرهاي" كارو" و" شهريار" هم بهتر است فكرش را نكن.
پس از پايان دوران دبيرستان تصميم گرفتيم كه وارد دانشگاه شوم. در دوران كودكي علاقه زيادي به پزشكي داشتم ولي به خاطر علاقه‌‏اي كه به شعر پيدا كرده بودم، دركنكور در رشته زبان وادبيات فارسي شركت كردم و در دانشگاه شيراز قبول شدم, در آن روزها من بسيار خجالتي بودم. اما در همان اولين روزهايي دانشگاه سعي كردم كه خودي نشان بدهم. در يكي از همين كلاس‌‏ها, به پيشنهاد خودم درباره يكي از مباحث درس كنفرانس دادم و با حافظه قوي كه داشتم و كمي خودنمايي جوانانه، متن سخنراني را به همراه نمي‌‏آوردم به همين خاطر در بين بچه‌‏ها از محبوبيت خوبي برخوردار شدم و تا پايان دانشگاه اين روال را ادامه داشت.

اولين شعرهايم را با نام مستعار"ع فرياد" منتشر مي‌‏كردم. اولين شعرهايم را در سال‌‏هاي پاياني دبيرستان در نشريات تهران منتشر مي‌‏كردم. با اينكه علاقه زيادي به چاپ شعرهايم داشتم, آنها را با نام مستعار "ع فرياد منتشر مي‌‏كردم. اما در دوران دانشگاه در فاصله سال 41-1340 شعرهايم در مجله فردوسي كه يكي از معتبرترين نشريات ادبي آن روز بود،منتشر مي‌‏شد.
آشنايي من با نيما بيشتر از طريق شاعران ديگر بود, فكر مي‌‏كنم در دوران دانشگاه با شعرهاي نيما آشنا شدم ولي در آن روزها بيشتر توجه‌‏ام به شاعراني نظير فريدون توللي‌‏, نادرپور بود كه بعدها به خاطر علاقه‌‏ام به فريدون توللي درباره شعرزندگي او كتابي نيز منتشر كردم. فريدون توللي كسي بود كه مرا با نيما پيوند داد، ولي اي‌‏كاش من به طور مستقيم با نيما آشنا مي‌‏شدم.
من در آن دوران احتمالا از بعضي شاعران تاثير پذيرفته بودم. اما هميشه روي پاي خودم ايستادم و زير چتر حمايت هيچ شاعري نرفتم. البته در دوره‌‏اي به شدت تحت تاثير فروغ بودم و 14 شعر نيز با تغيير (جنسيت زباني !)سروده بودم كه خوشبختانه روزي به خود آمدم و آنها را پاره كردم. همچنين در شعرهاي آغازينم به شدت تحت تاثير حافظ بودم, ولي با اين همه هرگز زير چتر حمايت هيچ شاعري نرفتم.
اولين مجموعه شعرم را در سال 1346 با عنوان"دربي تكيه گاهي"منتشر كردم؛ مجموعه اول و دوم را از آن زمان با هزينه شخصي در يكي از چاپخانه تهران منتشر كردم. اما با اين كه با محافل ادبي تهران چندان آشنايي نداشتم، به دليل آنكه شعرهايم را قبلا در نشريات مختلف چاپ كردم بودم، بعد از اينكه مجموعه شعرم منتشر شد خيلي زود در محافل آن روز نامم مطرح شد .البته لازم مي‌‏دانم خاطره‌‏اي از يك دوست در اينجا بگويم. اولين مجموعه شعرم كه منتشر شد، روزي داشتم از جلوي كتاب فروشي و انتشارات نيك مي‌‏گذشتم, ديدم كه كتاب شعر من پشت ويترين اين كتاب فروشي است در همان لحظه ناگهان چشم به غلامحسين ساعدي افتاد. اما او راتا به آن روز نديده بودم, ولي عكسش را درمطبوعات ديده بودم ،او گفت كه كتاب‌‏هايي مرا او به انتشارات آورده و ساعدي آن روز كلي از شعرهايم تعريف كرد.

وي در ادامه افزود: شعرهاي اين مجموعه را حالا پس از اين همه سال باز هم دوست دارم, چرا كه اين شعرها هم خاطرات جواني‌‏ام را برايم تداعي مي‌‏كنندو هم براي اولين بار مرا به جامعه ادبي معرفي كردند و از انتشار آنها به هيچ وجه پشيمان نيستم. جالب اين جاست كه بسياري از اين شعرها را بارها و بارها از زبان مردم مي‌‏شنوم و باعث دل‌‏گرميم مي‌‏شود. با انتشار اين مجموعه‌‏ها بود كه پاي من هم به محافل ادبي آن كه روز بيشتر در" كافه نادري"و" كافه فيروز" برپا بود باز شد. البته بيشتر اوقات در دفتر مجله فردوسي دور هم جمع مي‌‏شديم.
در سال 1348 در شب شعرخوشه كه در تهران با مشخص‌‏ترين چهره آن روزگاربرگزار مي‌‏شد شركت كردم و شعر خواني داشتم. در همين سال‌‏ها مجموعه شعر دوم را با نام" جهان و روشنايي‌‏هاي غمناك" در سال 1349 منتشر كردم و بعد ازآن مجموعه شعر" از نسل آفتاب" را در سال 1352 براي اولين بار در انتشارات رز و بدون اين كه هزينه انتشار كتاب‌‏ام را پرداخت كنم منتشركردم.
‌‏در سال 1356 براي اولين بار گزيده شعرهايم را با نام" صداي شن" در انتشارات ابن سينا منتشر كردم. اين گزيده بسيار زود هنگام بود چرا كه من بايد در آن روزها بيشتر به دنبال سرودن شعر مي‌‏بودم تا انتخاب گزيده اشعارم. همزمان با انتشار گزيده شعرهايم دو منظومه به نام‌‏هاي "چه كسي در قفس را باز كرد"و" سوغات بهار"را در انتشارات ابن سينا منتشر كردم و اين شعرها در واقع بازتاب فضاي سياسي آن روزها بود. چرا كه آن روزها نمي‌‏شد خيلي حرف‌‏ها را به همين راحتي بيان كرد. اين منظومه‌‏ها با زباني نمادين اين فرصت را به من دادند كه بعضي حرف ها را بزنم. البته در سال‌‏هاي بعد مجموعه به نام"من يه درخت سبزم "را نيز سرودم كه هنوز منتشر نشده‌‏است. سال‌‏هاي پيش از انقلاب شعر كودك به صورت يك اپيدمي فراگير شده بود و شايد من هم مي‌‏خواستم از اين قافله عقب نمانم كه به سراغ اين شعر رفتم و بعد خيلي زود از اين فضا بيرون آمدم چرا كه ماندن در اين فضا برايم خطرناك بود.

در سال 1360 مجموعه به نام" از خاكمان آفتاب بر مي‌‏آيد" را منتشر كردم كه شعرهاي اين مجموعه ازنظر خودم به دليل وجه سياسي، اطلاع رساني و از جنبه زيبا شناختي ارزش چنداني ندارد.
در فاصله سال‌‏هاي 67 -1360 به دليل فضاي سياسي، مشكلات ناشي از جنگ و در به دري شغلي هيچ مجموعه‌‏اي منتشر نكردم. در سال 1362 پس از 20 سال تدريس و بازنشستگي به تهران آمدم تا كار پيدا كنم وهمه اين عوامل دست‌‏به‌‏دست هم دادند تا من در عرصه شعر كم كار باشم.
درسال 1368 يك مجموعه تحقيقي به نام" شروه‌‏‌‏سرايي در جنوب ايران" منتشر كردم كه يك كار تحقيقي تاليفي بود, چون تا آن زمان كار تخصصي روي شروه و شروه‌‏خواني صورت نگرفته بود, اين كتاب بازتاب خوبي داشت و در واقع يكي از كتاب‌‏هاي مرجع نيز براي اين گونه شعرها به شمار مي‌‏رود. همچنين در سال 73 يك كار تحقيقي تاليفي درباره شعرهاي منوچهر شيباني منتشر كردم، شيباني تازه در آن سال‌‏ها فوت كرده بود و به دليل اين كه او اولين كسي بود كه بعد از نيما مجموعه شعر نو را در ايران منتشر كرد, دوست داشتم كه دين خود را نسبت به او ادا كنم.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در سال1375 مجموعه شعر "نم نم بارانم " رامنتشر كردم, البته بايد قبل از اين مجموعه شعر "منزل‌‏هاي دريايي بي‌‏نشان است" منتشر مي‌‏شد كه به دليل تاخير ناشر اين كتاب ديرتر منتشر شد. بايد بگويم كه در "منزل‌‏هاي دريا بي نشان است" و به گونه‌‏اي با نوعي جهش شعري روبرو هستيم. رابطه اين شعرها به گونه‌‏اي با شعرهاي مجموعه قبلي به طور كلي قطع مي‌‏شود و اگر پيوندي هم باشد بسيار باريك و نهفته است. در اين شعرها نوع ديگري از زبان را تجربه كردم و شعرهاي" نم نم بارانم"به موازات( نه انطباق) مطالعاتي بود كه در خصوص گزاره داشتم . با انتشار اين مجموعه بايد بگويم كه در جهان بيني من تغييراتي بوجود آمده بود. انتشار اين كتاب بازتاب فراواني به همراه داشت و 50 نقد در خصوص آن نوشته شد.
وي در ادامه افزود: در سال 1368 جلد اول گزاره‌‏هاي منفرد و در سال 1380 جلد دوم كه مجموعا در 3 كتاب انتشار يافت را روانه بازار كتاب كردم. اين كتاب در واقع بررسي انتقادي شعر مستقل امروزاست و درآن تمام جريان‌‏هاي شعري را تا سال‌‏هاي بعد از انقلاب آمده بود مورد بررسي قرار دادم. اين كتاب اولين اثري است كه به شعرهاي بعد از انقلاب پرداخته‌‏است.
اين كتاب بازتاب خوبي در مطبوعات داشت اما بيشتر به جاي اينكه بر اين كتاب نقدي نوشته شود، با خودم گفت‌‏وگوهايي درباره اين كتاب صورت گرفت كه در نشريات مختلف منتشر شد. همچنين در سال 1381 كتاب سه دهه شاعران حرفه‌‏اي را منتشر كردم, با اين توضيح كه در اين كتاب مي‌‏خواستم حضور شاعران فعال در نسل‌‏هاي مختلف را به نمايش بگذارم.
در سال‌‏هاي 1379 مجموعه شعر" عقل عذابم مي‌‏دهد "و پس از آن" قيافه‌‏ام كه خيلي مشكوك است "را منتشر كردم كه در واقع شعرهاي اين مجموعه‌‏ها تكميل كننده شعرهاي" نم نم بارانم "بود و در فضاي همان شعرها شكل گرفته بود. البته در شعرهاي" مجموعه رفته بودم به صيد نهنگ" كه همين اواخر منتشر شد در شعر من حركت جديدي بوجود آمده‌‏است. در هر پيچ سعي كردم تجربه‌‏هاي جديد خود را به ثبت برسانم.
فضاي جن زده و وهم آلود جنوب در شعرهاي من تاثير زيادي گذاشته است. در سرزمين جنوب به دليل سادگي مردم و نوع زندگي كه در آن روز در بوشهر بود جن, جن زدگي و دنياي وهمي ناشي از همين موضوع حاكم بود و از صحبت در خصوص جن براي ايجاد ترس استفاده مي‌‏كردند. در شعرهاي من ترس و موضوعات رعب انگيز سايه افكنده‌‏است. مخصوصا اين تاثير در شعرهاي مجموعه "منزل‌‏هاي دريايي نشان است" به خوبي احساس مي‌‏شود.
در حال حاضر كتاب‌‏هاي"عاشقانه‌‏ترين‌‏ها" در نشر ثالث، گزينش وبررسي شعر عاشقانه معاصر، گزيده اشعارم وگزيده اشعار منوچهر نيستاني را در نشر مرواريد وكتاب" بيرون پريدن از صف مردگان" را كه در بر گيرنده مجموعه مقالات وگفتگوهاي من در نشريات مختلف است كه توسط مازيار نيستاني جمع آوري شده‌‏است كه در انتشارات آفتاب كرمان در دست انتشار دارم.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/15042

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'خود زندگي گويي علي باباچاهي: من در اين سال‌‏ها خواب كمال و جمال كلمات شعرم را بارها ديده‌‏ام، ايلنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016