گفتوگوی روزنامه شرق با خسرو ناقد
درباره کتاب «چرا جنگ؟» (متن کامل)
آثار و ادبيات ضد جنگ و يا حتی جنبشهای صلحطلبانه، در زمان جنگ کمتر کشش تودهوار دارند و کمتر مورد توجه قرار میگيرند. اين آثار بيشتر در درازمدت و اغلب در ابعاد فرهنگی و تربيتی میتوانند تأثيرگذار باشند. در دوران جنگ و يا زمانی که خطر بروز و گسترش جنگ میرود، چنانکه فرويد هم در اين کتاب اشاره کرده است، دولتمردان و سياستمدارانند که بايد بهجای تهديد و کوبيدن بر طبل جنگ، بهمسئوليت و وظيفة خود عمل کنند و نگذارند - بهگفتة کلاوزويتس - جنگ جايگزين سياست شود و حرف آخر را بزند. فراموش نکنيم، در طول تاريخ «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است».
* * *
ابوالحسن مختاباد
خسرو ناقد از معدود چهرههای فرهنگی ايرانی خارج از كشور است كه علاوه بر دغدغههای آكادميك و دانشگاهی، از جمله نگارش فرهنگ آلمانی بهفارسی و فارسی بهآلمانی برای يك ناشر معتبر آلمانی، در زمينههای اجتماعی، فكری و سياسی نيز دستی به قلم میبرد. وجود اينترنت نيز سبب شده است تا وی سايتی باز كرده و دغدغه ها خود در موضوعات مختلف فكری و فرهنگی را در آن انتشار دهد. ناقد به تازگی كتاب «چرا جنگ؟» كه ترجمهای از نامهنگاریهای آلبرت اينشتين و زيگموند فرويد در كتابی بههمين نام است را از سوی انتشارات كتاب روشن بهبازار كتاب عرضه كرده است. كتابی كه خود میگويد نزديك بهبيست سال قبل ترجمه كرده و تاكنون فرصتی برای چاپ آن فراهم نشده بود. گفت وگوی شرق با اين فرهنگپژوه را بخوانيد:
- آقای ناقد، شما بهتازگی کتابی با عنوان «چرا جنگ؟» ترجمه کردهايد که در آن نظرات آلبرت آينشتين و زيگموند فرويد درباره پديدة جنگ مطرح شده است. آيا وقوع دو جنگ در کشور همسايه ما عراق و رويدادهای نگرانکننده در منطقه انگيزه شما در ترجمه و انتشار اين کتاب بوده است؟
** بی ترديد حمله نظامی آمريکا و انگليس بهعراق در انتشار اين کتاب بیتأثير نبوده است و يکی از عللی هم که موجب شد من اين کتاب را اکنون برای انتشار بهناشر بسپارم، بروز جنگ دوباره در عراق و نگرانی از خطر گسترش آن بهکشورهای همجوار است. فکر کردم که از اين طريق هم ندای صلحطلبی دانشمندی بزرگ چون آينشتين را بهگوش همزبانانم برسانم و هم نظرها را متوجه بررسی روانشناسانة فرويد از پديدة جنگ کنم. اما پيشينه ترجمة کتاب با جنگ کنونی در عراق مربوط نيست و بهدو دهه پيش از اين برمیگردد. قصهای دارد غمناک و پيشينه ای دور و دراز که کوتاه برايتان بازگو میکنم.
من در اواسط شهريورماه 1359 که حدوداً اوايل ماه سپتامبر میشود، از فرصت تعطيلات تابستانی دانشگاههای در آلمان استفاده کردم و بهمنظور ديدار با خانواده و دوستانم بهشهر زادگاهم شيراز سفر کردم. يک دو هفته از اقامتم در ايران نگذشته بود که در شامگاه روز 31 شهريور، عراق با حمله نظامی بهايران جنگ را آغاز کرد. در همان روزهای نخستِ جنگ، بسياری از هموطنان جنوبی ما که با يورش نيروهای نظامی صدام حسين از خانه و کاشانه خود آواره شده بودند بهشيراز وارد شدند. ديدن وضع اسفبار آوارگان جنگ، بهخصوص کودکان خردسالی که با نگاههای حيران و مبهوت و چهرههای معصوم و وحشت زده، نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است و چرا شبانه مجبور بهترک منزل و مدرسه خود شدهاند، مرا چنان آشفته و متأثر کرد که تصميم گرفتم بهحد وسع خود برای ياری رساندن بهمردم مناطق جنگزده که حال بهدامان هموطنان شيرازی خود پناه آورده بودند، اقدام کنم. بهاين منظور بود که مدتی در ايران ماندم و با کمک عدهای از دوستان و افراد فاميل، مسئوليت تغذيه روزانة دو خوابگاه آوارگان جنگ را مستقيماً بهعهده گرفتيم. زياد دردسرتان ندهم، من هنوز از آن دوران خاطراتی تلخ و گاه جالب و شنيدنی بهياد دارم. باری، کمک رسانی ما حدود سه ماه ادامه داشت تا آنکه کميتههای امداد دولتی از ما خواستند تا امکانات مالی خود را در اختيار آنها بگذاريم و نمیدانم چه شد که يکباره و بدون هيچ دليل منطقی از ادامه کمکرسانی مستقل ما جلوگيری کردند.
بههر حال، پس از اين تجربه و مشاهدات، در بازگشت بهآلمان نيازی در خود احساس کردم تا بهلحاظ نظری و تئوريک بهمسئلة جنگ بپردازم. مطالعات من تا آن زمان جنبه آگاهیهای تاريخی داشت و بيشتر درباره جنگ جهانی دوم بود و اغلب برای آشنايی بهتر با تاريخ سرزمينهای اروپايی و شناخت بيشتر از مردم آلمان که چند دهه است در ميانشان زندگی میکنم، صورت میگرفت. اين بار اما بهسراغ متون کلاسيک درباره جنگ رفتم؛ و از جمله همين کتاب «چرا جنگ؟» که بهتازگی منتشر شده است.
- برای ما اندکی از اين آثار کلاسيک که پيرامون جنگ و صلح مطالعه کرديد بگوئيد.
** نخست بخشهايی از اثر معروف توسيديد، مورخ يونانی آتنی و يکی از سرداران جنگ پلوپونزی را خواندم که چهار قرن پيش از ميلاد در کتابی ناتمام بهشرح تاريخ اين جنگ پرداخته است؛ بهويژه خطابههايی که از سرداران نقل کرده است. اين کتاب توسيديد (توکوديرس) در آن ايام هنوز بهزبان فارسی ترجمه نشده بود. از اين كتاب مرحوم محمد حسن لطفى ترجمه اى دقيق و شيوا انجام داد كه به گمانم در زمره آخرين كارهايى بود كه از آن مرحوم و از سوى ناشر آثارش منتشر شد. كتاب ديگرى كه نظرم را جلب كرد، اثر بسيار جالب و جذاب اِراسموس روتردامى بود كه نخستين بار در سال ۱۵۱۷ ميلادى منتشر شده است؛ با عنوان «شكوه و شكايت صلح كه همه ملت ها او را طرد و نابود كرد ه اند». اراسموس در اين كتاب، «صلح» (به لاتين pax) را در هيئت زنى به تصوير كشيده است كه ناباورانه شكايت از مردمى دارد كه او براى ايشان سعادت و نعمت و فراوانى به ارمغان مى آورد ولى آنان او را به زنجير مى كشند. جالب آنكه اين كتاب تنها چند سال پس از انتشار اثر مشهور تومس مور به نام «آرمانشهر» منتشر شد. تومس مور هم که يکی از دوستان نزديک اراسموس بود، در کتاب «آرمانشهر» برپايی سرزمينی صلحآميز را در عالم خيال بهتصوير کشيده است. اين دو دوست با انتشار تقريباً همزمان اين دو اثر در واقع به نقد اوضاع سياسی و اجتماعی اروپای قرن شانزده ميلادی پرداختهاند. اراسموس و مور از جمله بنيانگزاران جنبش ادبی فکری اومانيسم اروپا و از انسانگرايان و بشردوستان بزرگ بهشمار میروند و از آنجا که هر دو نه تنها از اصحاب انديشه که اهل سياست نيز بودند و در دربار پادشاهان عصر خود مناصبی مهم داشتند، مسئلة مخالف با جنگ و دفاع از صلح برايشان امری جدی بود؛ لذا میکوشيدند با نگارش اين گونه آثار بيش از هر چيز بر سياستهای جنگطلبانه کليسا که در آن دوران قدرتی بزرگ بهشمار میرفت و بهويژه با راه و روش «پاپ يوليوس دوم»، رهبر مسيحيان تأثير گذارند.
جالب آنکه چهار سال پس از مرگ «پاپ يوليوس دوم»، کتاب ديگری از اراسموس روتردامی انتشار يافت با عنوان «پاپ يوليوس پشت درهای بستة بهشت» که بهصورت گفتوگويی است طنزآميز ميان پاپ اعظم و پِطرُس که يکی از حواريان عيسی مسيح است. پاپ يوليوس دوم که رفتن بهبهشت را پس از مرگ برای روحانيان، بهخصوص برای پاپ اعظم امری واضح و بديهی میپنداشت، در بهشت را میکوبد تا وارد بهشت موعود مؤمنان شود، اما پطرس از ورود او که اسلحه بههمراه دارد، جلوگيری میکند و با حيرت بسيار از پاپ میپرسد که چرا مسلح است؟ پاپ که از اين سئوال و از ناآگاهی پطروس از واقعيتهای جهان کنونی شگفتزده شده است، با اشاره بهتاريخ پيدايش کليسا، بهاو که ظاهراً از همه جا بیخبر است پاسخ میدهد که «پاپ هم شمشير دين و هم شمشير دنيا را در اختيار دارد» و بعد از پطروس میپرسد که «آيا میخواهی بدون شمشير بهجنگ روی؟». در آخر اين گفتوگو، پطروس که از رفتار و گفتار پاپ وحشتزده شده است، میگويد: «من اکنون در پيش روی خود يکی از بزرگترين جباران دنيا را میبينم، خصم مسيح را میبينم و تباه کننده کليسا را».
- اين اثر اراسموس، آقای ناقد، بايد کتاب جالب و جذابی باشد. آيا بهفارسی هم ترجمه شده است؟
** تا جايی که من خبر دارم، هنوز نه اين کتاب اراسموس و نه کتاب «شکايتِ صلح» که پيشتر اشاره کردم، بهفارسی ترجمه نشده است. تنها ترجمه بخشی کوتاه از کتاب «شکايتِ صلح» را در گاهنامهای که در آلمان بهفارسی منتشر میشود خواندم که ظاهراً آقای منوچهر اميرپور، مترجم سفارت ايران در آلمان بهفارسی برگرداننده است. البته ترجمه همين بخش کوتاه نيز بسيار ضعيف صورت گرفته تا جايی که عنوان کتاب را نه «شکايتِ صلح»، بلکه «شکايت از صلح» ترجمه کرده که بهکل اشتباه است.
- يکی از آثار اصلی در زمينة جنگ، کتاب کلاوزويتس، سردار مشهور آلمانی است.
** بله، کتاب «در باب جنگ» که جنگ را ادامة سياست با ابزاری ديگر میخواند. کلاوزويتس در کتاب خود از جمله بهتفاوتهای ديدگاههای سياسی و نظامی نسبت بهجنگ پرداخته است. «در باره قانون جنگ و صلح» هم کتاب ديگری در اين زمينه است از نويسنده فرانسوی هوگو گروت که در سال ۱۶۲۵ منتشر شد. او در کتابش به دنيای مسيحی در برپايی جنگهای وحشيانه بهشدت انتقاد میکند. او از جمله مینويسد: «من شاهد بودهام كه در دنياي مسيحيت براي جنگ پروانههايي صادر ميشود كه وحشيان از شنيدن آنها شرمنده مي شوند. جنگها با هر بهانة جزيي و يا هيچ بهانهاي آغاز و انجام ميشوند و قانون خدا، قانون انسانيت و هيچ قانون موضوعه ديگري بر آنها حاكم نيست. در جريان اين جنگ ها ضابطهاي براي حفظ جان و مال مردم وجود ندارد و بهنظر مي آيد كه وجدان فاتح در جريان جنگ و دوران پيروزي خواب است».
حال جالب آنکه دکتر سيد حسين نصر نيز در کتاب «آرمان و واقعيت اسلام»، ظاهراً بدون آنکه بخواهد از پديده جنگ دفاع کند، مسئلة قوانين جنگ در اسلام را مطرح میکند و مینويسد: « بلی درست است، اسلام حتی برای جنگ نيز احکامی دارد. در مقابل مسيحيت بهانسانها امر میکند که اگر کسی بهصورتشان سيلی زد، گونة ديگر خود را نيز پيش آورند. مسيحيت در تعاليم خود نرم و متعدل است... اين اتهام که اسلام دين شمشير است از بنياد بی اساس است. اسلام با وضع قوانينی برای جنگ، حدّ و مرزی برای آن تعيين نموده است؛ در مقابل، مسيحيت جنگ را خارج از حوزة اختيارات و تأملات خود گذارد. اتفاقی نيست که جنگهای فجيع و فراگير قرن حاضر همه در غرب آغاز شد؛ جايی که مسيحيت نيروی مذهبی مسلط است».
اما بهنظر من مهمتر و جالب تر از اين آثار - حداقل برای من - کتاب کوچک ولی پُراهميت ايمانوئل کانت با عنوان «صلح پايدار» است که خوشبختانه با همين عنوان يک دو سال پيش از اين در ايران بهفارسی ترجمه و منتشر شده است و از اين رو نيازی بهتوضيح مباحث اين اثر کانت نيست.
کتابچة «چرا جنگ؟» هم که در برگيرندة نامههای آلبرت آينشتين و زيگموند فرويد است، يکی از آثار کلاسيک و مهم درباره جنگ است و مباحث و شواهد آن بهروزگار ما بسيار نزديک است. بههمين دليل بود که من از ميان آثاری که پيشتر نام بردم، اين کتابِ کمبرگ را، آنهم در سال 1365، يعنی در بحبوحه جنگی که بهايران تحميل شده بود و در آن سال با شدت هر چه بيشتر جريان داشت، ترجمه کردم. اما چون در آن زمان امکان انتشار اين کتاب – آنهم با اين عنوان که میتوانست سوءتفاهم هم ايجاد کند - در ايران فراهم نبود، نسخههايی از آن را در همان سالها بهصورت ابتدايی در خارج از کشور چاپ و در ميان دوستان و علاقهمندان بهاين مباحث پخش کردم. از جمله نسخهای هم برای سيد محمدعلی جمالزاده که با او گهگاه مکاتبه داشتم بهژنو فرستادم. البته ناگفته نگذارم که در چاپ کنونی، متن کتاب را کلاً بازبينی و در آن تجديد نظر کردم و اضافه بر گفتاری از آينشتين، پيشگفتار و يادداشتهايی هم بهآن افزودم.
- پاسخی هم از جمالزاده درباره اين کتاب دريافت کرديد؟
** بله، من با مرحوم جمالزاده نامهنگاری میکردم و او اين عادت مرضيه را داشت که کمتر نامهای را بیجواب میگذاشت. درباره اين کتاب هم نامة نسبتاً مفصلی نوشت که بعدها در اختيار علی دهباشی گذاشتم و او بخشهايی از آن نامه را در کتاب «ياد سيد محمدعلی جمالزاده» بهچاپ رساند.
البته اين را هم بگويم که جذابيت کتاب «شکايتِ صلح که همة ملتها او را طرد و نابود کردهاند» بهقلم اراسموس روتردامی، هنوز که هنوز است گريبان مرا رها نکرده است و بهدست گرفتن آن بهمنظور ترجمه، بارها مرا وسوسه کرده است. متن بسيار زيبايی است که چندان پيچيده هم نيست؛ شايد تنها دشواری بهدست دادن سبک نگارش اراسموس باشد.
- آقای ناقد، تاريخ نامهنگاریهای آينشتين و فرويد چه زمانی بوده است؟ آيا در آن تاريخ جنگی در گوشهای از جهان يا اروپا جريان داشت که اين دو تن را برانگيخت تا درباره جنگ با هم مکاتبه کنند؟
** اوايل دهه سی قرن بيستم بود. تاريخ نامهها دقيقاً ژوئيه و سپتامبر سال 1932 ميلادی است؛ يعنی يک سال پيش از آنکه هيتلر در آلمان قدرت را قبضه کند. من در پيشگفتاری که بر کتاب نوشتم، به پيشينة اين مکاتبات هم اشاره کردهام. نه، هنوز جنگ جهانی دوم آغاز نشده بود، اما ويرانیها و فقر و بدبختی ناشی از جنگ جهانی اول که حدوداً پانزده سال از پايان آن میگذشت، هنوز بهعينه مشاهده میشد. اوضاع اقتصادی جهان بسيار بحرانی و وضعيت اجتماعی وخيم و خطرناک بود. بهخصوص در آلمان که سالهای متمادی جدل و جدالهای سياسی و تظاهرات خيابانی و ترور و درگيریهای خونين ميان گروه های چپ و راست همچنان جريان داشت. انتخابات برگزار میشد و پارلمان برپا بود و دولتهای پیدرپی تغيير میکردند، اما نوعی دمکراسی صوری برقرار بود و نه دمکراسی واقعی. احزاب و سازمانهای سياسی چپ و راست در پسِ پشت گروه های فشار و اراذل و اوباش جبهه گرفته بودند و با اشارة سران اين يا آن حزب، زد و خوردهای خيابانی و بههم ريختن جلسات سخنرانیها شدت میگرفت و با ايجاد رعب و وحشت وضعی برقرار شده بود که تصميمگيری ها نه در پارلمان، بلکه در خيابانها اعمال میشد. میدانيم که وضعيت شبه دمکراتيک در جوامع تودهوار میتواند زمينة رشد و گسترش جنبش های توتاليتر و به قدرت رسيدن نظامهای تماميتخواه را فراهم آورد. بههر حال، تودههای عظيم شهری که خسته و نااميد، در فقر و فلاکت روزگار میگذراندند, در انتظار ظهور ناجی بزرگ بودند. جنگ شروع نشده بود، اما تقريباً در همة اروپا بوی مشمئزکنندة جنگی جديد بهمشام میرسيد. سرانجام هم همين تودهها بودند که گوشت دَم توپ و قربانيان اصلی جنگ شدند.
در اين اوضاع و احوال بود كه اينشتين و عده اى از دوستانش، از جمله برتراند راسل و رومان رولان به فكر تشكيل «بين الملل دانشمندان و نويسندگان و روشنفكران جهان» افتادند با اين تصور كه در برابر بى مسئوليتى قدرتمندان سياسى جهان، مى توان افكار عمومى جهان را عليه جنگ طلبى و گسترش تسليحات بسيج كرد. در پيگيرى اين امر بود كه اينشتين از فرصتى كه نهاد «جامعه ملل» براى تبادل نظر با يكى از شخصيت هاى جهان براى او فراهم آورده بود، استفاده كرد و با نگارش نامه اى به زيگموند فرويد كوشيد تا نظر او را نيز به معضل جنگ و راه هاى پيشگيرى از بروز آن جلب كند. متن نامه هاى اينشتين و فرويد خيلى زود، يعنى در سال ۱۹۳۳ ميلادى به كوشش «انستيتوى بين المللى همكارى هاى معنوى» در پاريس، براى نخستين بار به زبان آلمانى منتشر شد. بعدها به زبان هاى انگليسى، فرانسوى و ديگر زبان هاى اروپايى هم ترجمه و به چاپ رسيد. و حال اين كتابچه بعد از هفتاد سال كه از چاپ اول آن به زبان آلمانى مى گذرد، در اختيار فارسى زبانان هم قرار گرفته است؛ و دريغ كه چه ديرهنگام
البته بهاين نکته هم اشاره کنم که از ترجمه و نشر و پخش چنين آثاری و تشويق بهمطالعة آنها نمیتوان و نبايد انتظار تأثيرگذاریهای عجيب و غريب در جهت جلوگيری از بروز جنگ و برخوردهای خشونتآميز داشت. آثار و ادبيات ضد جنگ و يا حتی جنبشهای صلحطلبانه، در زمان جنگ کمتر کشش تودهوار دارند و کمتر مورد توجه قرار میگيرند. اين آثار بيشتر در درازمدت و اغلب در ابعاد فرهنگی و تربيتی میتوانند تأثيرگذار باشند. در دوران جنگ و يا زمانی که خطر بروز و گسترش جنگ میرود، چنانکه فرويد هم در اين کتاب اشاره کرده است، دولتمردان و سياستمدارانند که بايد بهجای تهديد و کوبيدن بر طبل جنگ، بهمسئوليت و وظيفة خود عمل کنند و نگذارند - بهگفتة کلاوزويتس - جنگ جايگزين سياست شود و حرف آخر را بزند. فراموش نکنيم، در طول تاريخ «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است».
متن منتشر شده در روزنامه شرق را میتوانيد به صورت PDF اينجا بخوانيد.