خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
فرشته ساري معتقد است: بهخاطر تفاوت ساختار شعر و رمان نميتوانيم بگوييم در جامعه امروز، رمان جاي شعر را گرفته است.
اين شاعر و داستاننويس در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در باره اين اعتقاد كه رمان را متناسب زندگي مدرن ميداند و كاركرد گذشته شعر را براي آن قايل نيست، عنوان كرد: شعر به عنوان يك ژانر هنري كمترين وجوه مشترك را با رمان دارد، بنابراين قياس شعر با رمان به نظر من اشتباه است و ريشه اين اشتباه از آن جا ميآيد كه هر دوي اين هنرها به شكل مكتوب موجوديت مييابند، ولي به هم ربطي ندارند، كه بگوييم يكي جاي ديگري را گرفته است. اما به نقش هر يك جدا از هم در روزگار كنوني ميتوان پرداخت.
او در ادامه يادآور شد: در طول تاريخ تمدن بشر، هميشه يك يا دو هنر در صحنه اجتماع نقش مؤثري داشته و غالبتر بوده است، مثل معماري و مجسمهسازي و تئاتر در دوران باستان. در طول تاريخ بعضي از هنرها بنا بر ضرورتهايي بعدا پديد آمدهاند، مثل رمان كه عمر چنداني ندارد. يعني حداكثر چهار يا پنج قرن و يا سينما كه حدود يك قرن از عمر آن ميگذرد. شعر البته از قديميترين هنرها بوده است.
او همچنين متذكر شد: رمان، هنر جواني است كه هنوز در دوران شباب خود به سر ميبرد و ضرورت وجودياش همچنان مانند آغاز پيدايش آن پابرجاست و ضرورتهاي ديگري هم به آن اضافه شده است؛ اما مهمترين دليل پيدايش رمان، يعني سرگرمي (به معناي وسيع آن) همچنان قوي و پابرجاست.
او با بيان اينكه فرم رمان اين اجازه را ميدهد كه همه آدمهاي روي زمين به آن راه يابند و به غناي تجربه خواننده بيفزايند، افزود: خواننده موقع خواندن رمان يا داستان ميتواند بگويد اين داستان بدي است يا داستان خوبي است. اما شعر با همه قدمت خود هنوز تعريفناپذير و اثيري است و خواننده موقع خواندن حس ميكند اين شعر نيست يا اين شعر هست (تا بعدا بگويد خوب هست يا نيست). گرچه شعر براي مقابله با اشباع شدگي خود را از قيد و بندهاي بسياري رها كرد و بعدها با تداخل ساير ژانرهاي هنري در خود، سعي در گسترش فرم هنري خود داشته است، اما اغلب اوقات از ماهيت شعر بودن دور ميشود، يعني خواننده ديگر حس نميكند آنچه ميخواند شعر است، بلكه بيشتر با يك متن سر و كار دارد.
ساري در عين حال خاطرنشان كرد: داستان و رمان حتا وقتي تا سرحد تخريب ساختار خود پيش ميروند، باز هم رمان و داستان باقي ميمانند، ولي شعر وقتي به سوي تخريب خود گام برميدارد، از شعر بودنش چيزي به جا نميماند؛ جز يك متن. بنابراين به نظر من شعر و داستان را نبايد با هم قياس كرد، همان طور كه شعر و سينما را با هم مقايسه نميكنند (كه اتفاقا وجوه مشترك بيشتري با شعر دارد) و مثلا نميگويند سينما جاي شعر را گرفته است.
شاعر مجموعهي «روزها و نامهها» سپس خاطرنشان كرد: سرنوشت شعر در ايران و جهان غرب از بسياري جهات مشترك است. زيرا طي نيم قرن اخير، شعر نو فارسي، عرصههاي مدرنيزم و كمال را با گوناگوني بسيار و به شكل بسيار غني و گستردهاي طي كرده است. ولي يك تفاوت بسيار مهم وجود دارد: شعر ايران از فرصتها و حمايتهايي كه شعر غربي به دلايل گوناگون از آن برخوردار ميشود، محروم است، كه فقط به يك نمونه از اين فرصتها اشاره ميكنم.
وي ادامه داد: اگر مجله poet & writer را ديده باشيد، ميبيند كه حدودا 300 فرصت و جايزه هر سال از طريق دانشگاههاي آمريكا و انتشارات اين دانشگاهها و بنيادهاي فرهنگي براي شعر عرضه ميشود و هر شاعري ميتواند دستنوشتهاش را به يكي از اين 300 مركز بدهد كه در صورت برگزيده شدن، نه تنها با جايزهاي از او حمايت مادي و معنوي ميشود، بلكه كتاب شعرش را انتشارات دانشگاه چاپ و شعر او را معرفي و توصيه ميكنند. شما خود حديث مفصل بخوانيد از اين مجمل.