جمعه 28 اسفند 1383

سوسن تسليمي بانوي ماورايي سال، نگار باباخاني‌، اعتماد

سوسن تسليمي

نمايش‌ فيلم‌ «ماديان‌» ساخته‌ بيست‌ سال‌ قبل‌ «علي‌ ژكان‌» كه‌ پس‌ از آن‌ در اين‌ بيست‌ سال‌ فقط‌ توانسته‌ 3 فيلم‌ ديگر بسازد )و مي‌دانيم‌ كه‌ از حيث‌ كميت‌ تعداد براي‌ يك‌ كارگردان‌ حرفه‌يي‌ بسيار بسيار كم‌ است‌(. علاوه‌ بر تماشاي‌ مجدد اين‌ فيلم‌ با ارزش‌ كه‌ از بهترين‌هاي‌ ساخته‌ شده‌ در دهه‌ شصت‌ است‌، فرصتي‌ مغتنم‌ است‌ براي‌ تجديد ديدار با هنرمندي‌ به‌ نام‌ «سوسن‌ تسليمي‌»، كه‌ با شش‌ فيلم‌ فقط‌ جايگاهي‌ در سينماي‌ ايران‌ يافته‌ است‌ كه‌ بسياري‌ ديگر حتي‌ با بيست‌ فيلم‌ هم‌ به‌ آن‌ نرسيده‌اند...
«سوسن‌ تسليمي‌» بهترين‌ هنرپيشه‌ تاريخ‌ سينماي‌ ايران‌ است‌. اين‌، نتيجه‌ يك‌ نظرخواهي‌ از منتقدان‌ سينماي‌ ايران‌، در يكي‌ از جامع‌ترين‌ نظرسنجي‌هايي‌ است‌ كه‌ در مورد سينماي‌ ايران‌، تا كنون‌ به‌ انجام‌ رسيده‌ و نشانگر جايگاهي‌ است‌ كه‌ اين‌ هنرپيشه‌ ميان‌ منتقدان‌ سينمايي‌ دارد. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ از ميان‌ فيلم‌هاي‌ تسليمي‌، چند تا از آنها هم‌ هرگز به‌ نمايش‌ عمومي‌ در نيامدند.
اينكه‌ هنرپيشه‌يي‌ با اين‌ تعداد فيلم‌ چنين‌ جايگاهي‌ داشته‌ باشد، يا نشانگرتوانايي‌هاي‌ بلاشك‌ آن‌ هنرمند است‌ يا نتيجه‌ عواملي‌ فراتر از سينما، كه‌ مثلا مطبوعات‌ را شامل‌ است‌ و سابقه‌ داشته‌ كه‌ از اين‌ نردبان‌، بسياري‌ بالا رفته‌اند، اما...
اين‌ عامل‌ دوم‌ را خط‌ بزنيم‌. در آن‌ سال‌هايي‌ كه‌ «سوسن‌ تسليمي‌» در ايران‌ مشغول‌ به‌ كار بود، حضور او را بسياري‌ از مطبوعات‌ تاب‌ نمي‌آوردند. او متعلق‌ به‌ طيفي‌ بود كه‌ رسانه‌هاي‌ رسمي‌ آن‌ زمان‌ بر نمي‌تابيدندش‌ و به‌ هر بهانه‌ حمله‌يي‌ بود و شايعه‌يي‌ تا اينكه‌ او را مجبور به‌ مهاجرت‌ كردند. پس‌ توانايي‌هاي‌ بلاشك‌ اين‌ هنرپيشه‌، براي‌ تحليل‌ دليل‌ ماندگاري‌ او مي‌ماند و اين‌ توانايي‌ها است‌ كه‌ حضور او را در گذر زمان‌، در اين‌ سال‌ها برجسته‌ و برجسته‌تر كرده‌ تا جايي‌ كه‌ اكنون‌ هر نوجوان‌ فيلم‌ نديده‌يي‌ هم‌ مي‌داند فيلمي‌ با حضور «سوسن‌ تسليمي‌» بطور حتم‌ اؤري‌ معتبر و ديدني‌ است‌. اين‌، همان‌ عامل‌ دوم‌ رد شده‌ در قسمت‌ قبلي‌ بحث‌ است‌. ساپورت‌ مطبوعاتي‌ «سوسن‌ تسليمي‌» پس‌ از رفتن‌ او از ايران‌ آغاز شد و همين‌ قضيه‌ هم‌ هرگونه‌ شايبه‌يي‌ را در مورد فرمايشي‌ بودن‌ آن‌ از ميان‌ مي‌برد. «تسليمي‌» حداقل‌ ميان‌ آنهايي‌ كه‌ در سينماي‌ ايران‌ فكر و انديشه‌ را پاس‌ مي‌دارند و فرق‌ خوب‌ و بد را مي‌فهمند، تبديل‌ به‌ يك‌ اسطوره‌ شده‌ و اين‌ حكايتي‌ به‌ يقين‌ و غيرقابل‌ شك‌ است‌...
اين‌ هنرپيشه‌ بزرگ‌ كه‌ در هجدهم‌ بهمن‌ ماه‌ سال‌ 1328 در «رشت‌» به‌ دنيا آمده‌، حدود سي‌ سال‌ طول‌ كشيد تا بتواند وارد سينما شود. ورود او به‌ عرصه‌ سينما با فيلم‌ «چريكه‌ تارا» ساخته‌ «بهرام‌ بيضايي‌» در سال‌ 1357 بود و پس‌ از آن‌ هم‌ با فيلم‌ «مرگ‌ يزدگرد» در سال‌ 1361، «باشو غريبه‌ كوچك‌» در سال‌ 1365 و «شايد وقتي‌ ديگر» در سال‌ 1366 همكاري‌ تسليمي‌ و بيضايي‌، اين‌ دو بزرگ‌ عرصه‌ سينما و تئاتر ادامه‌ پيدا كرد. اما حضور او در سي‌ سالگي‌ در سينما به‌ معناي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ «سوسن‌ تسليمي‌» تا آن‌ زمان‌ فرد بي‌تجربه‌يي‌ بوده‌ باشد. حضور او در گروه‌ تئاتر «پياده‌» كه‌ بزرگان‌ تئاتر عضو آن‌ بودند و حضور در نمايش‌هايي‌ چون‌ «واي‌ بر مغلوب‌»، «زيرزمين‌»، «روسپي‌ بزرگوار»، «عروسي‌ خون‌»، «چشم‌انداز پل‌»، «شهرها» و «مرگ‌ يزدگرد» او را هنرپيشه‌يي‌ نشان‌ مي‌ دهد كه‌ در تئاتر هم‌ قدرت‌ حضور دارد. فقط‌ اين‌ بي‌وفايي‌ تئاتر است‌ كه‌ اين‌ جنبه‌ از فعاليت‌هاي‌ اين‌ هنرپيشه‌ را غيرقابل‌ دسترسي‌ كرده‌ است‌.
«تئاتر» در روز اتفاق‌ مي‌افتد و در همان‌ روز مي‌ميرد و از بين‌ مي‌رود و فقط‌ و فقط‌ آنچه‌ مي‌ماند حرف‌ها و نقل‌ها است‌ از ضعف‌ها و قوت‌ها و قدرت‌هاي‌ آن‌أ كه‌ در مورد سوسن‌ تسليمي‌ نقل‌ خوبي‌ها و قدرت‌ها مانده‌ و از آن‌ پرونده‌يي‌ كه‌ دسترسي‌ به‌ آن‌ ممكن‌ نيست‌ و در گذر زمان‌ گم‌ شده‌، فقط‌ قدرت‌ و قوت‌ نقل‌ شده‌ است‌...
سوسن‌ تسليمي‌ در اواسط‌ دهه‌ شصت‌، از ايران‌ مهاجرت‌ كرد و اين‌ آغاز مشكلات‌ بود. هم‌ مشكلاتي‌ براي‌ سوسن‌ تسليمي‌ و هم‌ براي‌ سينماي‌ ايران‌ )كه‌ شايد چندان‌ محسوس‌ نباشد اما با تدقيق‌ در امر، كمبود هنرپيشه‌يي‌ با اين‌ قدرت‌ حس‌ مي‌شود(. سينماي‌ ايران‌، هنرپيشه‌يي‌ را كه‌ قادر بود با حضور در شش‌ فيلم‌ به‌ قله‌ برسد از دست‌ داد و «سوسن‌ تسليمي‌» هم‌، سرزميني‌ را كه‌ مي‌توانست‌ در آن‌ ببالد. شايد نقل‌ اولين‌ روزهاي‌ حضورش‌ در سوئد، از قول‌ خود اين‌ هنرپيشه‌ خواندني‌تر باشد: «وقتي‌ راه‌ افتادم‌ بيايم‌ سوئد، بازيگر بودم‌. اما وقتي‌ پايم‌ رسيد به‌ اين‌ جا، ديگر بازيگر نبودم‌. اگر كسي‌ از من‌ مي‌پرسيد: چه‌كاره‌يي‌? ديگر نمي‌توانستم‌ بهش‌ بگويم‌ بازيگرم‌. چون‌ در سوئد بازي‌ نمي‌كردم‌. آدم‌ دچار بحران‌ هويت‌ مي‌شود. دايم‌ با اين‌ سوال‌ دست‌ به‌ گريبان‌ است‌ كه‌ اصولا «من‌ كي‌ هستم‌?» و «سوسن‌ تسليمي‌» خيلي‌ زود فهميد كيست‌. او بازيگر بود. پنج‌ سال‌ پس‌ از ورود به‌ سوئد، براي‌ بازي‌ در نمايش‌ «قرباني‌» در سال‌ 1995 برنده‌ جايزه‌ شد. آنهايي‌ كه‌ بازيگرند قطعا مي‌دانند بازي‌ كردن‌ به‌ يك‌ زبان‌ بيگانه‌ بويژه‌ براي‌ تازه‌ آشنايان‌ چه‌ معنايي‌ دارد. بله‌ هنرپيشه‌يي‌ كه‌ با كاركرد انديشمندانه‌اش‌ در ايران‌، در مرز و بوم‌ مادري‌اش‌ به‌
واسطه‌ سياست‌هاي‌ رسمي‌ جشنواره‌يي‌ جايزه‌يي‌ نگرفته‌ بود، در «سوئد» ديده‌ شد و فهميده‌ شد و ارج‌ و قرب‌ يافت‌. او سپس‌ در سال‌ 1999 براي‌ تئاتر «مده‌آ» هم‌ جايزه‌ گرفت‌ و در سال‌ 2001 هم‌ توانست‌ فيلم‌ تحسين‌ شده‌ «خانه‌ در جهنم‌» را نوشته‌ و كارگرداني‌ كند...
نكته‌ اصلي‌ در مورد بازي‌هاي‌ «تسليمي‌» وجودنوعي‌ تاليف‌ ناپيدا در كار اوست‌. به‌ جز «ماديان‌» كه‌ بهانه‌ اين‌ يادداشت‌ شد، تسليمي‌ خصايصي‌ همواره‌ مكرر در كارهايش‌ دارد كه‌ او را از سطح‌ واقعيت‌ پيراموني‌ تمايز مي‌بخشد. او چه‌ آن‌ زمان‌ كه‌ زني‌ اسطوره‌يي‌ در «چريكه‌ تارا» است‌، چه‌ زن‌ آسيابان‌ در «مرگ‌ يزدگرد» ، چه‌ زن‌ شمالي‌ «باشو غريبه‌ كوچك‌» و چه‌ زن‌ امروزي‌ «شايد وقتي‌ ديگر» هاله‌يي‌ ماورايي‌ حول‌ خودش‌ دارد. او از جنس‌ ما نيست‌. حضورش‌، معنايي‌ فراتر از آن‌ قصه‌يي‌ كه‌ روايت‌ مي‌شود، پيدا مي‌كند و معني‌ مي‌سازد و مي‌زايد. شايد دليل‌ رفتنش‌ هم‌، همان‌ ماورايي‌ بودنش‌ باشد. او چه‌ در سينما و چه‌ در زندگي‌ از جنسي‌ ديگر بود. در مورد رفتنش‌ هم‌ حكايت‌هايي‌ است‌، اما خودش‌ مي‌گويد: «وقتي‌ فيلمبرداري‌ «شايد وقتي‌ ديگر» تمام‌ شد، حرفه‌ بازيگري‌ من‌ در ايران‌ هم‌ به‌ نقطه‌ پايان‌ رسيد. اين‌ نقطه‌ پايان‌ را خودم‌ گذاشتم‌، گرچه‌ اختياري‌ نبود. به‌ جايي‌ رسيده‌ بودم‌ و شرايطي‌ به‌ من‌ تحميل‌ شده‌ بود كه‌ ناگزير اين‌ نقطه‌ پايان‌ را گذاشتم‌. متاسفانه‌ در آن‌ زمان‌ مسوولان‌ فرهنگي‌ دلشان‌ مي‌خواست‌ فضا و محيطي‌ ايجاد كنند كه‌ موازين‌ و نظرهاي‌ خودشان‌ را به‌ ديگران‌ ديكته‌ كنند و هيچ‌كس‌ هم‌ صدايش‌ در نيايد و همه‌ به‌ آن‌ نظرها تن‌ ب
دهند. تحمل‌ شنيدن‌ نظرهاي‌ مخالف‌ و انتقادي‌ را نداشتند و هر نظر مخالفي‌ را به‌ عنوان‌ اعلان‌ جنگ‌ تلقي‌ مي‌كردند.»

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

حديث‌ همكاري‌ تسليمي‌ با بهرام‌ بيضايي‌ هم‌ از درخشان‌ترين‌ همكاري‌هاي‌ هنرپيشه‌ و كارگردان‌ در سينماي‌ ايران‌ محسوب‌ مي‌شود. شايد فقط‌ بتوان‌ آن‌ را با همكاري‌ «مسعود كيميايي‌» و «بهروز وثوقي‌» در فيلم‌هاي‌ «قيصر»، «گوزنها»، «داش‌آكل‌» و چند فيلم‌ ديگر مقايسه‌ كرد. صرف‌نظر از «ماديان‌» ساخته‌ علي‌ ژكان‌ و «طلسم‌» ساخته‌ داريوش‌ فرهنگ‌، تمام‌ بازي‌هاي‌ تسليمي‌ در كارهاي‌ بيضايي‌ بود و تازه‌ «ژكان‌» و «فرهنگ‌» هم‌، از دوستداران‌ و همكاران‌ و دستياران‌ بيضايي‌ بودند و دركارهاي‌ اولشان‌ اين‌ تاؤيرپذيري‌ هم‌ مشهود و آشكار است‌. در مورد كار با بيضايي‌، خود تسليمي‌ معتقد است‌: «بررسي‌ كارهايم‌ با بهرام‌ بيضايي‌ مشكل‌ است‌. من‌ فيلمنامه‌ را مي‌خواندم‌ و برداشتي‌ كلي‌ از كار و نقشي‌ كه‌ قرار بود بازي‌ كنم‌ پيدا مي‌كردم‌. مي‌دانستم‌ هم‌ كه‌ بيضايي‌ برداشت‌ خودش‌ را دارد. او آدم‌ ديگري‌ است‌ و برداشتي‌ كه‌ از فيلمنامه‌ و شخصيت‌هايش‌ دارد و تصاويري‌ كه‌ در ذهنش‌ است‌ خاص‌ خودش‌ است‌. حالا قرار است‌ برداشت‌ و دنياي‌ ذهني‌ او با برداشت‌ من‌ و جهان‌ ذهني‌ من‌ از فيلمنامه‌ و نقش‌هايش‌ با هم‌ تلفيق‌ شود و فيلم‌ ساخته‌ شود. بيضايي‌ در كارش‌ خيلي‌ دقيق‌ است‌ و همه‌ چيز فيلمش‌ حساب‌ و كتاب‌ دارد. او فيلم‌ را در ذهنش‌ به‌ صورت‌ تدوين‌ شده‌ مي‌بيند. وقتي‌ مي‌رود پشت‌ دوربين‌، تصويري‌ را كه‌ مي‌خواهد، دقيقا همان‌طور كه‌ از قبل‌ درباره‌اش‌ فكر كرده‌ فيلمبرداري‌ مي‌كند.»
و اين‌ درك‌ متقابل‌، دوران‌ باشكوهي‌ را براي‌ سينماي‌ ايران‌ رقم‌ زد.معلوم‌ نيست‌ اگر او مي‌ماند و كوچ‌ نمي‌كرد چه‌ مي‌شد? آيا همچنان‌ اسطوره‌ سينما مي‌ماند? جواب‌ اين‌ سوال‌ معلوم‌ نيست‌. ما عادت‌ به‌ گند زدن‌ به‌ اسطوره‌هايمان‌ را داريم‌ و شايد شايعه‌يي‌ يا شايبه‌يي‌ يا غم‌ ناني‌، زندگي‌ و نام‌ او را به‌ آتش‌ مي‌كشيد.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19484

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سوسن تسليمي بانوي ماورايي سال، نگار باباخاني‌، اعتماد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016