چهارشنبه 14 دي 1384

دنبال "برره" در افسانه ها نگرديد؛ همينجاست! ايران ماست! ف. م. سخن

هرچه جلوتر مي رويم انتقادها از سريال "شب هاي برره" شدت بيشتري مي گيرد. انتقاد دولتمردان تمام نشده، انتقاد روشنفکران و برنامه سازان شروع شده است. شايد بتوان به انتقاد دولتمردان پاسخ داد، اما به انتقاد روشنفکران پاسخ دادن کار ِ آساني نيست. کسي که جلوي روشنفکران بايستد، حداقل اتهامش طرفداري از ابتذال و عوامگرايي خواهد بود. اگر چنين است، همين جا اعلام مي کنم که من طرفدار ابتذال و به شدت عوامگرا هستم، و همراه با 90 در صد مردم ايران که بخش اعظم آن را روستائيان تشکيل مي دهند، هر شب – بدون استثنا – پاي تلويزيون مي نشينم و سريال شب هاي برره تماشا مي کنم.

***

نزديکي هاي انقلاب بود که افتاديم به جان فيلم هاي فردين و ناصر و بهروز. فيلم فارسي براي ما اهل مطالعه شد "فيلمفارسي". خنديديم به مردمي که دو سير تخمه مي خريدند و به تماشاي فيلم آبگوشتي مي نشستند. انتظار داشتيم مشتري "دايره ي مينا" و "سرايدار" بيشتر از گنج قارون و سلطان قلب ها باشد. انتظار داشتيم مردم به جاي چرت و چرت تخمه شکستن، دست زير چانه شان بزنند و به بدبختي هاي شان فکر کنند. انتظار داشتيم به جاي"هماي"، به "سيلورسيتي" بروند و به جاي "شعله"، "چشمه" ببينند. انتظار داشتيم به جاي هيجان زده شدن موقع ورود "بيک" و از جا جستن و سوت کشيدن، انديشه بورزند و راه حل براي معضلات جامعه جست و جو کنند.

ما سخت اشتباه مي کرديم. ما جامعه را با خودمان اشتباه گرفته بوديم. فکر مي کرديم براي بچه مکانيکي که از صبح تا غروب در چاله ي تعميرگاه، روغن به سر و رويش پاشيده و دوازده سيزده ساعت از رئيسش فحش شنيده، خريد و فروش ِ خون توسط سعيد کنگراني و زير قطار رفتن بچه ي عقب مانده جالب خواهد بود. نمي فهميديم که اين بچه و آن مرد و آن زن و حتي خود ما خنده مي خواهيم؛ شادي مي خواهيم؛ براي يکي دو ساعت دور شدن از واقعيت هاي دردناک زندگي مي خواهيم؛ پيروزي خيالي فقير بر غني، و ضعيف بر قوي مي خواهيم. ما جامعه را با آنچه در کتاب ها مي خوانديم عوضي گرفته بوديم.

***

"شب هاي برره" ابداً از نوع فيلمفارسي نيست. مجموعه اي است که هوشمندانه نوشته و ساخته شده. مجموعه اي است که اگر بخواهي مي تواني در سطحش بماني و با گفتار و کردار قهرمانانش همراه شوي و لبخندي بر لب بياوري، و يا اگر ژرف انديشي، سمبل ها را با آن چه امروز با آن رو به رويي انطباق دهي و اشک و لبخند را به هم بياميزي. سريالي که 90 در صد مردم ايران آن را تماشا مي کنند نيازي به تعريف و تمجيد امثال من ندارد همان طور که انتقاد دوستان اهل ِ فکر هم باعث کم شدن بيننده هايش نخواهد شد. اينجا صحبت از چند ميليون انسان است. نمي توان گفت که اين ها نمي فهمند و ما مي فهميم. اگر قرار بر گول زدن بود و مردم به راحتي گول مي خوردند، قسمت سوم سريال محبوب "زير آسمان شهر" هم بايد چند ميليون مشتري مي داشت که نداشت و در ميانه ي راه تعطيل شد. پس علاقه ي مردم فقط به سادگي و ساده سازي نيست. چيزهاي ديگري هم هست که بايد آن ها را بياموزيم.

***

برره همين ايران خودمان است؛ جايي که کارتن خواب واقعي اش ليسانس دارد گداي سريالش هم فرنگي صحبت مي کند. برره همين ايران خودمان است؛ جايي که بازدهي هشت ساعت کار مردمانش حدود ده دقيقه است، مردم سريالش هم در مزرعه مي نشينند و به جاي کار موثر، وزش باد را دنبال مي کنند. اينها تصوير تمام و کمال ِ خودمان است. وقتي مي بينيم که کيانوش استقرارزاده براي چاپ يک روزنامه چه مصيبت ها تحمل مي کند و بعد از چاپ هر مقاله به بازداشتگاه مي رود، حکايت امروز ِ خودمان است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

مگر غير از اين است که فقط به فکر منافع خودمان هستيم و تا بتوانيم حق ديگران را زير پا مي گذاريم؟ مگر غير از اين است که تبختر و غرور مثل سرطان تمام وجودمان را گرفته طوري که گمان مي کنيم بزرگترين و برترين و بهترين و دانشمندترين و هنرمندترين مردم روي زمينيم؟ مگر غير از اين است که خارج رفته هاي مان به جاي بينش و کردار، فقط لهجه شان عوض مي شود؟ مگر غير از اين است که آن که هيچ نمي فهمد بر آن کس که مي فهمد تسلط کامل دارد؟ مگر امثال کيوون ها و طغرل ها و سردارها و سالارها و جان نثارها را هر روز در دور و اطراف مان نمي بينيم؟

بچه هاي گروه نويسندگان، با هزار ريزه کاري و عقب جلو کردن تاريخ و به کار بردن عکس رضاشاه، من و تو را به خودمان نشان مي دهند. کارگردان مبتکر هم، بازيگران را مثل تصوير آينه در مقابل خودمان به حرکت در مي آورد و کاري مي کند که به خودمان مي خنديم! آري به خودمان مي خنديم. فکر مي کنيم صورت طرف مقابل مان سياه است و قهقهه مي زنيم غافل از اين که صورت خودمان سياه است و آن که بر او مي خنديم، خودمانيم!

برره را نفي نکنيم. بر زبان و رفتار و گفتار برره ئيان ايراد نگيريم. غرهاي روشنفکرانه نزنيم. نگران ِ فساد زبان و رايج شدن کلام مبتذل نباشيم. بگذاريد چهل پنجاه دقيقه اي خودمان را در اين آينه ببينيم و تفريح کنيم. اينها به مرور زمان همه از ياد خواهد رفت و جاي هيچ گونه نگراني نيست؛ اما چيزي که باقي خواهد ماند، برره و خصائل ِ زشت ِ برره اي است. اگر خيلي نگرانيم، آستين بالا بزنيم و اين خصائل را از بين ببريم.

[وب لاگ ف. م. سخن]

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/28229

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دنبال "برره" در افسانه ها نگرديد؛ همينجاست! ايران ماست! ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016