فرستندگان اين نامه ها از هر قشر و گروهی هستند، از زنان و مردانی که به هر نشانه ای از گذشته ايران در حد تعصب و تقدس نگاه می کنند، تا کسانی که به فرهنگ و آثار با ارزش ما عشق می ورزند و تا جوان هايي که در ان. جی. او. ها فعالند و به مسايل فرهنگی ايران اهميت می دهند و در اين چندين ماه گذشته برای نجات پاسارگاد از غرق شدن در سد سيوند شب و روز تلاش کرده اند.
و البته هر کدام از اين دوستان اعتراض های خود را به نوعی بيان می کنند؛ برخی می گويند: «جماعتی دارند تقدس و احترام کوروش بزرگ را نزد بچه ها از بين می برند»؛ عده ای می گويند: «گروهی می خواهند تاريخ زدايي کنند و برنامه گزاران اين برنامه خاص نيز دارند با آن ها همدستی می کنند»؛ برخی هم می گويند: «سودجويي است و کسانی هستند که اين وسط می خواهند از آب گل آلود ماهی بگيرند و در واقع می خواهند اسکناس هايشان را بفروشند.» البته چيزهای ديگری هم گفته اند که از آن ها می گذرم چون به شخص يا اشخاصی خاص اشاره دارد. و نکته ای که در همه ی اين نامه ها يکسان است، پيشنهاد تحريم کردن اين برنامه و به خصوص بازيگرانی است که در آن شرکت دارند.
در اين جا من، نه به عنوان مسئول يا عضوی از کميته ی بين المللی نجات، بلکه به عنوان کسی که هم به گنجينه های فرهنگی، ملی و بشری سرزمينم عشق می ورزم و هم به شخصی چون کوروش احترام می گذارم (کورش به عنوان اولين مبتکر حقوق بشر)، می خواهم نظر خود را درباره اين برنامه و مسايل جانبی آن در اين جا بيان کنم. در اين مطلب قصدم تحليل و نقد و بررسی اين برنامه نيست. چون نه اين مطلب جای نقد است و نه من آن قسمت هايي را که معترضين به آن اشاره می کنند (تحقير و مسخره کردن تخت جمشيد و آثار باستانی ايران) ديده ام. من فقط چند عکس اينترنتی را ديده ام که بر روی يکی از آن ها آرامگاه کوروش ديده می شود که بر بالای آن يک بز چاق و چله ايستاده است. و، پس، هر چه می گويم دقيقا برمی گردد به حرف هايي که در اين نامه ها مطرح شده است.
می خواهم بگويم که از نظر من، بعنوان يک معتقد به گوهر «اعلاميه حقوق بشر»، تحريم هميشه بيانگر روحيه سانسور و سرکوب و در فرو بستن بر آزادی بيان است، حتی اگر جواز آن از سوی مردمانی گرفتار بی عدالتی صادر شده باشد. اين که «به مقدسات ما اهانت شده»، اين که «بهر حال يک خط قرمزهايی هم وجود دارد که نبايد از آن عبور کرد» و نظاير آن همگی نشانه ی عدم تحمل و در نتيجه تمايل به برافکندن بنيادهای حقوق بشری است. از کسی که او را متجاوز می دانيم می توانيم شکايت کنيم، عليه اش اعلاميه صادر کنيم، درباره اش حرف بزنيم، صدا به اعتراض بلند کنيم، و هزار کار ديگر. اما «تحريم» تنها سرآغاز سرکوب از يکسو و جذاب کردن امر تحريم شده از سوی ديگر است و من اگرچه به تصميم گيری های فردی برای تحريم هميشه احترام می گذارم اما از کشاندن آن به صحنه عمومی و اجتماعی می هراسم.
از سوی ديگر اگر کورش را به عنوان نخستين مبشر آزادی های فردی و حقوق بشر گرامی می داريم پس بايد به معنای عميق آزادی بيان ـ بخصوص برای مخاطب خود ـ نيز آگاه شده باشيم.
اجازه دهيد توضيح دهم که من وقتی عکس آن بز را بالای آرامگاه کورش ديدم چه حسی پيدا کردم. راستش نه غمگين شدم، و نه خشمگين؛ نه به غرور ملی ام لطمه خورد و نه آن را به عنوان اهانتی به گنجينه های فرهنگی و بشری ارزيابی کردم. به نظرم حرکتی زشت و بيهوده آمد از جانب افرادی بد نيت يا سوء استفاده گرانی که از راه های ناهنجار نان می خورند. اما وقتی دوباره و سه باره با اين عکس روبرو شدم احساس غرور هم کردم ـ غرور از اين که ما در سرزمين مان شخصيت بسيار سرشناسی هم داريم که می شود مسخره اش کرد يا حرمتش را قبول نداشت و ترسی هم از شلاق و زندان و جزا نداشت. اين بزرگی کورش را می رساند و حقارت آنهايی را که می خواهند از اين روش ها برای کم کردن قدر و ارزش او استفاده کنند.
ببينيد: بيش از دو هزار و پانصد سال است که از زندگی کورش می گذرد، تازه می بينيم که نام او هر روز بيشتر از روز پيش در سراسر جهان شناخته می شود، همه به او احترام می گذارند، کلامش را بر سر در سازمان ملل متحد می کوبند، روزی را به نام او ثبت می کنند تا هر سال برايش بزرگداشت بگيرند، مکان زندگی و مرگش را به عنوان يک مکان جهانی مقدس ثبت می کنند، و بالاخره او را پدر حقوق بشر جهان می نامند. و آنگاه می بينيم که اشخاصی بر آرامگاه چنين شخصيتی عکس بز می گذارند (حالا برای هر مقصودی) و اين کار کمترين خطری هم برای آنها ندارد.
من احساس غرور کردم وقتی ديدم که در سرزمينی که هيچ کس جرأت ندارد بر قبر يک امام جمعه ی يک ده دور افتاده، حتی «ده برره»، عکس بز بگذارد (آن هم نه لزوما از سر احترام، که از سر ترس و وحشت و دستگيری و زندان)، بر آرامگاه يکی از بزرگترين انسان های تمامی تاريخ ما و تاريخ بشر بزی می گذارند و خيالشان راحت است که کسی را با آن ها کاری نيست. اين بزرگی کورش و بزرگی انديشه ای را می رساند که قبول می کند که بر دامان بزرگان تاريخ بشر از اين هياهوها گردی نمی نشيند.
شايد بسياری از ما هنوز نمی دانند که کورش نه از جنس خلفای عباسی است، و نه از جنس آقامحمدخان قاجار؛ و نه از جنس حجت الاسلام صادق خلخالی. کورش از جنس حقوق بشر است. و مگر می شود به خاطر چنين کسی آزادی بيان و عقيده اشخاصی را که با او از در مخالفت درآمده اند گرفت؟!
و اصولا آيا اين که عکس بزی را بر آرامگاه او بگذارند چيزی از ارزش او کم می کند؟ مگر تقدس زمينی و انسانی او با چشم بندی و تقلب بدست آمده که از ترس فرو ريختنش دست و پايمان را گم کنيم؟ مگر قرن های قرن که کسی خبر نداشت او چه گفته و در غيبت انديشه ی انسانی او صدها ديکتاتور آمدند و به گوش بچه های ما، و بچه های انسان از چيزهايي گفتند که انسانی نبود، کلام او و نام او از تاريخ زدوده شد؟ مگر اعراب مهاجم با قرن ها ايران ستيزی توانستند که فرهنگ و سنت ها و آداب پويايي را که بسياری شان از او و از زمانه او به ما رسيده بود از ما بگيرند؟ سرشان را برگرداندند ما دوباره فارسی حرف زديم، حافظ و فردوسی خوانديم، عيد نوروز و مهرگان و يلدا را، که متضاد با سنت های آن ها بود، جشن گرفتيم، و چهارشنبه سوری آتش هامان را تا آسمان کشانديم. مگر مغول هايی که آن همه زدند و کشتند و سوزاندند که بچه هايمان را از جنس خودشان کنند عاقبت خود در ارزش های فرهنگی ما، که باز بسياری شان از زمان کورش به ما رسيده بود، حل نشدند؟ تازه آن زمان ها اين همه ارتباط های جهانی نيز وجود نداشت.
دوستان، چرا نگران بچه ها هستيد؟ مطمئن باشيد که چهار تا اسکناس با عکس بز بر آرامگاه کورش قادر نيست که حضور و انديشه ی انسانی او را که هر دم در جهان روشن تر و تازه تر می شود از بين ببرد؟ در شان طرفداران کورش و معتقدان به حقوق بشر نيست که به تحريم متوسل شوند. آنان که در پناه تحريم و بستن دهان و قلم و دوربين ديگران می کوشند تا خود و اشخاص مورد علاقه خود را ار تعرض مصون بدارند، در واقع به ما می گويند که می خواهند چيزی قلابی و ساختگی را با زور و فشار حفظ کنند. کورش اما در کنار قديسان قلابی تاريخ قرار ندارد که از اهانت به او بترسيم.
نه، نبايد نگران باشيم که بر آرامگاه کورش که در ذهن و چشم مردم «برره» هم وجود دارد، بز بنشانند. بهتر است تلاش کنيم تا جامعه مان «برره» و خودمان «برره» ای نباشيم. در آن صورت است که می توانيم به هر حرکت نابجا و ناهنجاری اعتراض کنيم، انتقاد کنيم و يا، به صورت ساده تر، آن چه را که دوست نداريم و به حق نمی دانيم نبينيم و نخوانيم. و بالاخره تحريم را برای کسانی بگذاريم که از روبرو شدن با آزادی بيان می ترسند. يادمان باشد: آن که چون کورش به خرد و راستی و روشنايي اعتقاد دارد اين را هم می داند که هيچ تاريکی نمی تواند برای هميشه خورشيد را بپوشاند.