"حضور ژولیت بینوش در ایران، نخستین بار در شامگاه سه شنبه، پانزدهم فروردین ماه در یک پایگاه اینترنتی هنری، اعلام شد و در فردای آن روز در برخی خبرگزاری ها و سپس مطبوعات کشور تأیید گردید."
خبرگزاری دانشجویان ایران ( ایسنا )
گویا روزنامه پراودا دارد خبر حضور ژان- پل سارتر را در اتحاد جماهیر شوروی مزه مزه می کند. لحن محتاط و دقت فوق العاده ای که در انتخاب کلمات ایسنا به کار رفته آدم را یاد حساسیتهای شرایط سیاسی دوران جنگ سرد می اندازد.
در واقع تا حدودی همین طور هم هست. ایران یک بار دیگر در مرکز بحرانهای سیاسی دنیا قرار گرفته است. در آلمان، جایی که باید تیم فوتبال این کشور در ژوئن آینده در مسابقات جام جهانی شرکت کند، سخنان رئیس جمهور ایران در انکار هولوکاست دردسرساز شده است. پرونده فعالیتهای هسته ای هم در شورای امنیت است، جایی که درست مثل سالهای دوران جنگ سرد روسیه و چین با مواضعی مشابه در برابر غرب رویارویی می کنند. در میان این مشگلات و دهها مسئله بغرنج سیاسی دیگر که طی ماههای گذشته ایران را هر چه بیشتر در انزوا فروبرده ناگهان آسمان سینمای این کشور پرستاره می شود. خانم بینوش بازیگر برجسته سینمای فرانسه بعد از فانی آردان از راه می رسد. ژولیت بینوش در گفتگو با روزنامه شرق می گوید برای دیدار از" یک کشور بسیار رمزآمیز آمده که کمی از جهان خارج می ترسد." شاید کسانی که نظر به حضور او در چنین شرایطی داشته اند می خواهند به سهم خود برای رفع یا کاهش این ترسها تلاشی کرده باشند.
آیا این نقل و انتقالات فرهنگی را می توان گام مثبتی در جهت تحولات سیاسی و فرهنگی میان ایران و فرانسه به نمایندگی از اروپا ارزیابی کرد؟
خانم بینوش در گفتگو با روزنامه شرق همچنین از سوابق استعماری فرانسه و از سوابق خانوادگی خودش با پدری ضد جنگ الجزایر سخن می گوید، و می گوید در نسل او این نتیجه گیری شد که: " این وظیفه ما است عذرخواهی کنیم و باید پلی به گدشته بسازیم."
شأن نزول این صحبتها در تهران به دقیقه اکنون چندان مشخص نیست. فرانسه نه ایران را استعمار کرده و نه در ایران کنونی، با کوهی از مشگلات سیاسی خودش، کسی فرصت پرداختن به جزئیات مناقشات میان فرانسه و الجزایر در جنگ حدود نیم قرن پیش این دو را دارد. بازیگر توانای سینمای فرانسه چندی پیش در فیلمی از مایکل هانه که فیلمساز اتریشی بازی کرده که درام زندگی یک زوج فرهنگی فرانسوی را به پسزمینه های جنگ الجزایر و سیاستهای استعماری فرانسه در گذشته های دور و نزدیک می برد. این فیلم نامزد دریافت نخل طلا شد و مورد تحسین جهانی قرار گرفت. اشاره های ژولیت بینوش به مسایل استعماری در واقع ارجاع به فیلمی ست که در آن بازی کرده و باخبر شده که فیلم با احترامات فائقه در جشنواره فیلم فجر امسال هم به نمایش درآمده است. فیلم پنهان ساخته هانه که در باره زوجی ست که نقش آنها را ژولیت بینوش و دانیل اوتوی بازی می کنند. این دو از طریق ارسال یک سلسله نوار ویدیویی تهدید می شوند. فیلم در جریان پیشرفت داستان بی آن که سرانجام پاسخی روشن برای این تعلیق بسیار جالب و مطرح امروز دنیا پیدا کند با مرور در زندگی گذشته ژرژ قهرمان اصلی خود به همان تم قراردادی نوع خودش یعنی موضوع استثمار در فرایند اجتماعی تاریخ فرانسه می پردازد. در واقع فیلم هیچ بحث تازه ای ورای آنچه که جنبشهای روشنفکری فرانسه از نیمه دوم قرن پیش تا کنون بخصوص طی همان دوره اوج بحران سیاسی کشورشان در زمان جنگ با الجزایر می گفتند باز نمی کند. با این همه منتقدان بخصوص در همین کشور اثر فیلمساز اتریشی را کاری بسیار تازه ارزیابی می کنند و حتی سبک ویژه او را در مقایسه با سینمای پست مدرن فیلمسازهای پیشگام امروز دنیا فرامدرن و ابرمدرن تعبیر می کنند. مایکل هانه که بی شک این موفقیت را مدیون شگردهای خشونت آمیز سادو- مازوشیستی روشنفکرفریبی ست که عناصرش را در سینمای خود گام به گام متبلور کرده است. چنین است که یک اثر ضد استعماری بار دیگر در خدمت همان نگاه استعماری گدشته قرار می گیرد: انتقاد از بخشی از جامعه استعماری و کشیدن دست نوازش بر سر استعمارزده و رفتن به راه عافیت، بی آن که به درستی معلوم شود حرف امروزین این استعمارزده چیست و جایگاهش در این جهان روشنفکرانه فرانسوی و اروپایی کجاست، چون مسایل بعدی او را باید در حوزه های نسبیت فرهنگی حل و فصل کرد. نسلی که خانم بینوش خودش را متعلق به آن می داند این فرمول را در حافظه تاریخی خود از بر دارد. به این نکته در گفتگوی او با شرق توجه کنید: " در روابط هم رفتن به طرف مقابل را دوست دارم. رفتن به سمت کشور دیگر را هم دوست دارم. اما باید هویت دو طرف حفظ شود و فکر می کنم به طور کلی مشگل انسان ها هم حفظ همین نکته است. در واقع باید همین تفاوت ها را تحسین کرد و از آن لذت برد."
حرف خوبی ست، افسوس که در عمل یک طرف خودش هویت خودش را تعیین می کند و همان طرف هویت طرف دیگر را هم باز خودش- درچارچوب نسبیتهای فرهنگی- تعریف می کند و با کشف "تفاوتها"، آنها را "تحسین" می کند و از آنها "لذت" می برد.
در پنهان هم درست همین اتفاق می افتد: رفتن به سمت کشور دیگر، لذت بردن از تفاوتها- ولو آن که ساختگی باشند، چشم بستن به عمق مشگلاتشان، و یا انتقال آنها به همان حوزه های نسبیت - تفاوت فرهنگی، تبدیل کردن تعلیق نوارهای تهدیدآمیز به موضوع فرعی فیلم، در حالی که در این کشورها روزنامه نگاران، دانشجویان و آزادیخواهان بسیاری به زندان می روند، شکنجه می شوند و گاهی جانشان را هم برسر این می گذارند که جامعه خود را از این پلیدیها پاک کنند. این تعلیقها از آن دست پرسشهای فلسفی، روانشناختی و اگزیستانسیالیستی نیست که اثر هنری خودش را موظف به پاسخ آن نمی یابد. نسبیت فرهنگی این نوع نگاه تفاوتها را با طول قد فرهنگها معلوم می کند. متر هم همان متر خیاط کهنه کار است که با آن قد و قواره لباس مندرس فرهنگها را اندازه می گیرند، طول و عرض هر کدام که معین شد دیگر دست به آن نمی باید زد.
با چنین شیوه برخوردی فرهنگها حق ندارند قد بکشند. آنها باید نابالغ بمانند، کسی هم از ایشان انتظار بیشتری ندارد. اینجاست که در فیلمی مثل پنهان به خوبی جای خالی تحقیق در مناسبات امروزین این جامعه ها دیده می شود.
حالا چرا فیلمسازهای جشنواره پسند ایرانی خودشان را دست این بازیها می دهند؟ برای این سینما همین مانده که در یک شرایط پوپولیستی با فرانسه و بازیگران بنام آن فیلم مشترک تهیه کند؟ ایران در تمام تاریخ گذشته اش هرگز مستقیما" تحت استعمار هیچ قدرت خارجی نبوده است. این نکته ای ست که خانم بینوش ظاهرا" به درستی نمی داند. برای همین است که در تهران یکسره از الجزایر صحبت می کند. آیا کشتی سیاست بد جوری ترک خورده؟ کفش سوراخ شده؟ مهم نیست. ستاره ها را جلو می اندازیم از تعمیرگاههای ساحلی سر راه مقداری چسب چوب می خریم منفذها را درز می گیریم. جوایز فلینی را هم می زنیم جلو دکل، تا همه حساب کار خودشان را بکنند، چون: کشتی به راهش ادامه می دهد...
آیا در این همه ذکاوت جای تردیدی هست؟ در روزنامه ها نوشته اند خانم بینوش "روشنفکر" و "اسکاری" ست. به جای معارفه های معمول با برندگان جایزه فلینی گلها را به طرفشان " پرت می کند" و می رود.