پنجشنبه 7 دي 1385

آب اِماله‌ی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی! ف. م. سخن

با انتشار "دانشنامه زبان و ادب فارسی"، اين گمان در ما به وجود آمد که بالاخره فرهنگستان قصد کرده دست از کارهای بی‌فايده و بحث‌های فرساينده بردارد و از امکانات انسانی و مادی‌اش در جهت رشد فرهنگ مملکت بهره گيرد. با مشاهده "فرهنگ املايی خطّ فارسی"، معلوم شد که اين خيالی باطل است و فرهنگستان قادر نيست ذات و ماهيت عقب‌مانده‌اش را تغيير دهد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

خدا رحمت کند استاد حبيب يغمايی را؛ اردی‌بهشت ماه سال ۱۳۳۱ مطلبی منتشر کرد در "يغما" زير عنوان "فرهنگستان ايران" و گفت آن‌چه گفتن‌اش سخت می‌نمود و چه سخت گفت. جرئت می‌خواست بنويسی:
"از موسسات بی‌فايده مملکت، که اسمی بی‌مسمّی، و وجودی بدتر از عدم صِرف است، فرهنگستان ايران است..."
اگر در آن روزگار شکايت از رجال بی‌سوادی بود که تمام موسسات کشور از جمله فرهنگستان را در اختيار داشتند و آبروی ملت و مملکت را می‌بردند امروز شکايت از اساتيد دانشمندی‌ست که به نام فرهنگستان دست به کتاب‌سازی می‌زنند و آبروی اهل دانش و قلم را می‌برند.

با انتشار "دانشنامه زبان و ادب فارسی"، اين گمان در ما به وجود آمد که بالاخره فرهنگستان قصد کرده دست از کارهای بی‌فايده و بحث‌های فرساينده بردارد و از امکانات انسانی و مادی‌اش در جهت رشد فرهنگ مملکت بهره گيرد. با مشاهده "فرهنگ املايی خطّ فارسی"، معلوم شد که اين خيالی باطل است و فرهنگستان قادر نيست ذات و ماهيت عقب‌مانده‌اش را تغيير دهد.

"فرهنگ املايی خطّ فارسی" کتابی‌ست در ۶۲۰ صفحه، با تيراژ ۲۰۰۰ نسخه؛ قيمت آن با جلد شوميز ۶۵۰۰ تومان و با جلد گالينگور ۸۰۰۰ تومان است. در مقدمه‌ی آن آمده:
"...از آنجا که به خاطر سپردنِ تمامِ قواعدی که در دستورِ خط آمده برای هيچ‌کس جز معدودی از متخصّصان امکان‌پذير نيست و از سوی ديگر عمومِ نويسندگان، اعم از محقّقان و نثرنويسان و شاعران و ويراستاران و روزنامه‌نگاران و منشيان و غيره هنگامِ نوشتنِ کلماتِ مرکّب و مشتق و بعضی کلماتِ دو املايی يا سه املايی ديگر دچارِ ترديد می‌شوند فرهنگستان چاره را در آن ديد که دست به انتشارِ يک فرهنگِ املايی مبتنی بر قواعدِ دستورِ خطّ ِ فارسی بزند و املای کلماتی را که در اين دستور به‌عهدهء سليقه و ذوقِ نويسندگان گذاشته بود، تا آنجا که امکان‌دارد، بيشتر قاعده‌مندسازد يا شيوه مرجّحِ خود را که در بسياری از موارد اختيارِ دو املاست – در آن بگنجاند..." (رسم‌الخط و نشانه‌های زائد عيناً مطابق کتاب است).

پيش از ورود به بحث، نمونه‌هايی از گنجاندن املا "با شيوه مرجّح و قاعده‌مند که قرار است به کار محققان و نثرنويسان و شاعران و ويراستاران و روزنامه‌نگاران و منشيان و غيره بيايد" ارائه می‌کنيم تا محور سخن معلوم گردد:

آبِ اِماله – آبِ کُندانسور – آچاررينگی - آدُلف / آدولف – آلاسکافروش – آفتابه‌پُرکُنی – آلوبخارا – بوداده – بوق‌زن – پدرسوخته – پَرپَر – پُرپَر – پَرچ‌کُن – پنج‌سيری – تَن‌تَن – چاچول‌باز – چارشاخ‌‌گاردان- داش‌مَشتيگری / داش‌مَشتی‌گری / داش‌مَشديگری [اين يکی لابد به لحاظ اهميت، هر سه حالت‌ش ثبت شده!] – دردسر – دربان – رای – رودل – شاداب – علما – مارپيچ – مبنا – مدادتراش - مَع‌مَع - موفِرفری – موسير – ناباور- ناخدا- نُقل‌علی – نوآموز- هروقت – هواخوری - ...

البته امکان اين که محققان و نثرنويسان و شاعران و ويراستاران و روزنامه‌نگاران و منشيان، روزی به کلماتی مانند "آب اماله" يا "آب کندانسور" يا "آچاررينگی" يا "آدولف" نياز پيدا کنند و مثلا برای جور کردن قافيه يا تکميل داستان، مجبور به بهره‌گيری از آن‌ها گردند و ندانند که چگونه بايد آن‌ها را با شيوه‌ی مرجح و قاعده‌مند فرهنگستانی نوشت دور از ذهن نيست، اما اين که محققان و نثرنويسان و شاعران و ويراستاران و روزنامه‌نگاران و منشيان، و حتی "غيره"، ندانند "مَع‌مَع"، "موفرفری"، "موسير"، "هروقت"، "نوآموز"، "دردسر"، "رودل"، "بوداده"، "شاداب"، "پنج سيری"، "چاچول‌باز" چگونه نوشته می‌شود کمی دور از ذهن به نظر می‌رسد! حتی خارجيانی که تازه زبان فارسی آموخته‌اند و در گروه "غيره" می‌گنجند محال است بتوانند "شاداب" را جور ديگری بنويسند! خدا پدر فرهنگستان را بيامرزد که جلوی اشتباه روستائيانی را که قوم و خويشی به نام "نُقل‌علی" دارند و برای او نامه می‌نويسند با انتشار اين کتاب می‌گيرد ولی در مقدمه، متاسفانه از اين گروه و سوادآموزان اکابر نامی برده نشده که محتمل است رعايت شيوه‌ی مرجح را نکنند! شايد هم اين‌ها جزو همان "غيره" هستند که اگر چنين است اميدواريم فرهنگ‌سازان ِ محترم به ذيل عفو درگذرند.

سوالی که در همين ابتدا مطرح می‌شود و از مسئولان فرهنگستان استدعا داريم به نحو مقتضی بدان پاسخ گويند اين است که دستور خط مصوب فرهنگستان (*)، چه گونه دستوری‌ست که طبق گفته نويسنده‌ی فرهنگ، به خاطرْسپردن تمام قواعدش برای هيچ‌کس جز معدودی از متخصصان امکان‌پذير نيست و برای انطباق هر نوشته‌ای با اين دستور بايد يک کتاب ۶۲۰ صفحه‌ای را با خود حمل کرد؟ آيا اين دشواری غريب که جز معدودی از متخصصان کس ديگری را توان فائق آمدن بر آن نيست نشان دهنده‌ی اشکال، آن هم اشکال بزرگ در کار دستورنويسان فرهنگستان نيست؟ وقتی ۹۵ درصد مشکل اين قواعد کمرشکن، با فرمول بسيار ساده‌ی "جدا اما بی‌فاصله" حل می‌شود، چگونه است که دستورنويسان فرهنگستان کار را چنين دشوار می‌کنند که حتی خود نيز از عهده‌اش بر نمی‌آيند؟ وقتی ۹۵ درصد مشکل پيوسته‌نويسی و جدال بی‌پايان بر سر آن، با مبنا قرار دادن کلمات مرکبی که بخش اول آن‌ها به "د" يا "ذ" يا "ر" يا "ز" يا "ژ" يا "و" ختم می‌شود و تعميم دادن رفتار با آن کلمات، به کلمات ختم شده با ساير حروف الفبا حل می‌شود، لقمه را از پشت سر به دهان گذاشتن چه معنا دارد؟ آيا بايد منتظر شويم تا شرکتی مانند مايکروسافت در اين باره هم مثل انتخاب استاندارد يونی‌کد تصميم بگيرد و ماها از آن تبعيت کنيم؟ آيا جز اين است در زمانی که ايرانيان فرهيخته بر سر شکل حروف و چگونگی عمل‌کرد کليد اسپيس و فاصله‌ی هوش‌مند و غيره بر سر هم می‌زدند، يک شرکت خارجی به جای همه‌ی ما تصميم گرفت و استانده‌ی تايپ فارسی برای‌مان تدوين کرد؟ دستورنويسان فرهنگستان چطور متوجه نمی‌شوند در جايی که ۹۰ درصد کلمات ِ ساخته شده با "دل"، جدا از هم نوشته می‌شود، آن ۱۰ درصد بقيه را هم می‌توان جدا و بی‌فاصله نوشت و استثنا را کلا از ميان برداشت؟ وقتی طبق دستور فرهنگ املا می‌نويسيم "دل‌شکسته"، "دل‌سخت"، "دل‌شوره"، "دل‌مشغول"، چرا بايد در "دلداده"، يا "دلربا" دو کلمه را به هم بچسبانيم؟ آيا مسخره نيست که در فرهنگ املای فرهنگستان، "دل" و "دار" در "دلدار" چسبيده نوشته می‌شود ولی در "دل‌داری" جدا؟ مراجعه کننده‌ی بی‌خبر از کجا تفاوت اين‌ها را بفهمد؟ از کجا بفهمد هر کدام از اين‌ها به چه معناست و چرا به اين شکل نوشته شده است؟

نمی‌خواهم بر سر اين مورد که ده‌ها سال است بحث‌های جان‌کاه درباره‌اش می‌شود و به خاطر تحجر و لج‌بازی‌های مدرسه‌ای نتيجه‌ای عايد نمی‌گردد گفت‌وگو کنم ولی من‌باب ِ مثال عرض می‌کنم می‌توان يک قدم جلو گذاشت و گفت مثلا ما "رصدگاه" را مبنا قرار می‌دهيم و تمام "گاه"ها -و اجزاء مشابه آن- را از کلمات پيش از خود جدا می‌نويسيم؛ به چشم هم که زيبا نيايد، بعدها عادت خواهد شد، همان‌طور که کـُـردهای ما کلام‌شان را با حروف جدا می‌نويسند و کارشان هيچ ايرادی ندارد. بدين طريق ريشه‌ی هر چه استثناست از بيخ‌وبن کنده می‌شود و چشم خواننده هم به تدريج عادت می‌کند. اين که سخت‌تر از تغيير حروف الفبا، و مثلا لاتين کردن آن‌ها نيست که همين اينترنت به‌طور عملی نشان داد ايرانيان به آن تن نمی‌دهند و ترجيح می‌دهند حتی ای‌ميل‌هاشان را با الفبای "معيوب" فارسی بنويسند و بخوانند.

از نويسندگان فرهنگ املا بايد پرسيد استفاده‌کننده‌ای که نمی‌داند "پَرپَر" و "مَع‌مَع" را چگونه بايد نوشت، و فرهنگستان، املای صحيح اين کلمات را برايش مشخص می‌کند، همين استفاده‌کننده چگونه می‌تواند بفهمد، منظور از "خارپيرزن" و "خارت‌خارت" چيست و کلمه‌ی "خوار" در "خوارداشت" و "خواربارفروش" چه فرقی با هم دارد و چرا بايد يک‌سان نوشته شود؟ در چنين مواردی که تنها با آوانگاری لاتين و ذکر ِ معنی می‌توان به تفاوت‌ها پی برد، ثبت کلمه، بی هيچ توضيحی چه دردی را درمان می‌کند؟ در جايی که کلمه‌ی "حيات" در کنار ترکيب "حياط‌خلوت" نوشته می‌شود، به راستی چه هدفی مد نظر است؟ توضيح و توجيه نويسنده‌ی فرهنگ در اين موارد البته خواندنی‌ست:
"به علّتِ عجله‌ای که در چاپِ کتاب در پيش بوده است در اين چاپ فعلا از آوردنِ آوانويسیِ کلماتی که در خطّ ِ فارسی تلفّظِ دقيقِ آنها مشخص نمی‌شود، مانند «رو» (row, ru) و نظايرِ آن صرفِ‌نظر کرده ايم. همچنين در نظر بود در جلوی هر مدخل قاعده‌ای را که ضبطِ مدخل براساس آن قاعده در دستورِ خطّ ِ فارسی انتخاب شده... ذکر کنيم. به سببِ شتاب در کارِ چاپِ کتاب آن را به چاپِ بعد موکول کرديم..." (صفحه‌ی ۱۷)
عذر ِ بدتر از گناه که می‌گويند همين است! عجله؟ شتاب؟ آن هم برای تدوين فرهنگ فرهنگستان؟ آن هم در جايی که تمام کلمات از فرهنگ‌های حاضر و آماده‌ی "سخن" و "صدری افشار" و "فرهنگ املايی"ی مرحوم استاد دکتر شعار برداشته شده که نه تنها تمام کلمات در آن‌ها ثبت است، بلکه تلفظ و آوانويسی لاتين هم در کنارش قيد شده؟ اصولا عجله و شتاب برای چه؟ برای صرف هر چه سريع‌تر بودجه‌ی درنظر گرفته شده و اين که فرهنگستان به هر ضرب‌وزوری شده کاری جديد عرضه کند؟ کاش اساتيد محترم در فرهنگ‌های نوشته شده فارسی به فارسی و فارسی به زبان‌های خارجی غور و تفحصی کنند و به ياد بياورند نويسندگان اين فرهنگ‌ها، دست ِتنها و بدون داشتن بودجه‌های کلان، چه زحمتی برای نوشتن کتاب‌هاشان کشيده‌اند. سال‌ها عمر و جوانی را صرف يافتن کلمات و معادل‌گزينی کرده‌اند. نگاهی بيندازند به کتاب "فرهنگ‌های فارسی به فارسی و فارسی به زبانهای ديگر" استاد دکتر دبيرسياقی و کارهايی که در اين زمينه شده. نگاهی بيندازند به فرهنگ‌های شادروان سليمان حييم و کارهای بزرگی که يک‌تنه و بی هيچ ماخذ اوليه‌ای به انجام رساند که هنوز بعد از گذشت دهه‌ها، آثاری بی‌همانندند. نگاهی بيندازند به فرهنگ فارسی به آلمانی زنده‌ياد بزرگ علوی که نه تنها فرهنگ دو زبانه است بل‌که مرجعی‌ست برای يافتن کلمات فارسی؛ به همين ترتيب فرهنگ دو جلدی فارسی به فرانسه‌ی آقای مرتضی معلم. در ميان کارهای معاصر نگاهی بيندازند به "فرهنگ کيميا"ی مرحوم کريم امامی و هفت سالی که به قول خانم امامی پشت کامپيوتر نشست و يک‌تنه کار را به اتمام رساند. آن‌وقت بايد از بيرون دادن چنين اثری شرم کرد؛ شرم کرد که فرهنگی مانند "کيميا" که هيچ بودجه‌ی دولتی هم پشت آن نيست با ۱۰۰۲ صفحه‌ی پُروپيمان به قيمت ۹۶۰۰ تومان بيرون می‌آيد، و فرهنگ املايی با بودجه‌ی کلان دولتی در ۶۲۰ صفحه‌ی از همه لحاظ تهی به قيمت ۸۰۰۰ تومان! آن هم با چه وضعی: کلمات بی هيچ توضيح و آوانگاری در سه ستون، با فونت درشت و فاصله‌ی زياد و حرام کردن کاغذ مرغوب چاپ شده. اين کتاب را می‌شد با کم کردن فاصله و کوچک کردن حروف در ۱۰۰ صفحه، حتی با قطع جيبی منتشر کرد. آيا به اين کار جز کتاب‌سازی -آن هم کتاب‌سازی مفتضح- چيز ديگری می‌توان نام داد؟

يکی دو کلمه هم در باره‌ی برداشت‌های نوی نويسنده‌ی فرهنگ از فاصله‌گذاری بين اجزای کلمات بگوييم و بحث را خاتمه دهيم. می‌نويسند:
"فاصله ‌گذاری بينِ اجزای کلماتِ مرکّب که در چاپِ رايانه‌ای بسيار حائزِ اهميت است. در اين فرهنگ سه نوع فاصله وجود دارد: عدمِ فاصله، نيم‌فاصله، يک‌فاصله (يا فاصله تمام).
عدمِ فاصله در موردِ دو جزءِ کلماتِ مرکّب موردِ استفاده بوده است، مانند: باريک‌بين، زبان‌شناس، اشک‌آلود، و عباراتی مانند: آب‌ازسرگذشته، بی‌چون‌وچرا و غيره. از نيم‌فاصله برای نوشتنِ ترکيباتِ متشکل از مضاف‌ومضافٌ اليه و موصوف‌وصفت استفاده شده است. مانند: آبِ آلوده، آبِ سياه و غيره. يک فاصله (يا فاصله تمام) نيز برای گروههای کلماتی مانند: ای خدا، اين جهان و غيره به کاررفته‌است..."

نويسنده به‌تر بود به جای ابداع تعريف، و تعريف مفاهيمی که قبلا تعريف شده، اندکی در اين زمينه مطالعه می‌فرمودند و از آن‌چه در ميان اهل رايانه مصطلح است با خبر می‌گشتند. حال در مورد زحماتی که امثال آقای کابلی برای جا انداختن برخی اصطلاحات و طرح مسئله بی‌فاصله‌نويسی و غيره کشيدند سخنی به ميان نمی‌آوريم که چند سالی در "آدينه" مورد بحث قرار گرفت و حتی در شماره‌های اول "نامه فرهنگستان" استفاده شد به طوری که ايشان با ناباوری نامه‌ای برای اين نشريه نوشت و کار مسئولان آن را ستود (**) که البته ماهيت منجمدشده‌ی فرهنگستان نتوانست با اين نوآوری کنار بيايد و بعد از مدتی همه چيز به سر جای اول خود بازگشت. بحث مبسوط منفصل‌نويسی و متصل‌نويسی و بی‌فاصله‌نويسی و غيره در مطبوعات آن سال‌ها ثبت است و نيازی به تکرار نيست. اما در مورد اصطلاح نيم‌فاصله و تمام‌فاصله و غيره، به‌تر است اساتيد ارجمند نگاهی به وب‌لاگ‌های جدی فارسی بيندازند و ببينند که نويسندگان جوان و کوشای آن‌ها چقدر اصرار بر درست‌نويسی و حفظ فاصله‌های صحيح و منطقی دارند. نگاهی بيندازند به تعريف‌هايی که بچه‌های وب‌لاگ‌نويس ِ رايانه‌کار از فاصله و نيم‌فاصله و شيوه‌های نگارش کامپيوتری و غيره به دست داده‌اند. خوب است فردا که اين فرهنگ به کتاب‌خانه‌های افغانستان و تاجيکستان و جاهای ديگر ارسال می‌شود و خوانندگان فارسی‌زبان آن را می خوانند لااقل بفهمند که نيم‌فاصله‌ی "آبِ آلوده" يعنی چه و به تاريکی‌ها و بلاتکليفی‌هايی که در خط فارسی کم نيست (و به قول استاد دکتر مصاحب، فارسی‌زبانان را از همان کودکی دچار ترديد و تزلزل و عدم‌اعتماد به نفس می‌کند) ابهام ِ ديگری توسط فرهنگستان محترم اضافه نشود.

(*) دستور خط فارسی کتاب‌چه‌ای‌ست ۴۷ صفحه‌ای که در اسفند ۱۳۷۸ با تيراژ ۵۰۰۰ نسخه، به صورت ِ ضميمه شماره ۷ نامه فرهنگستان منتشر شده است.
(**) نامه فرهنگستان، سال اول، شماره دوم، تابستان ۱۳۷۴، صفحات ۱۸۹ تا ۱۹۱

[وبلاگ ف. م. سخن]

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/32461

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آب اِماله‌ی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی! ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016