پنجشنبه 17 خرداد 1386

"سياست" بازی با قلم، از "حلقه ادبی تقی زاده" تا کانون نويسندگان ايران "در تبعيد"، مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
وضعيت کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" طی سه چهار سال اخير، و نگرانی موجود در دعوت نامه کانون، حکايت اين دارند که کانون نويسندگان ايران در تبعيد، که فعال ترين و موثر ترين تشکل فرهنگی و هنری در خارج از کشور بود؛ می رود تا به محفلی کوچک با فعاليت و تاثيری اندک بدل شود. من به عنوان يکی از اعضای اين کانون نظرم را در باره چرايی تشديد بحران و افول کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" مطرح می کنم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

جمع مشورتی کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" با ارسا ل دعوتنامه ای از اعضای کانون خواسته است تا در مجمع عمومی کانون شرکت کنند:
" نشست همگانی هموندان کانون نويسندگان ايران در تبعيد از ساعت ۱۷ روز شنبه شنبه ۲۰۰۷. ۳۰.۶ تا ساعت ۲۰ روز يکشنبه ۱.۷.۲۰۰۷ در برلين برگزار می شود. خواهشمند است تا تاريخ ۲۰.۴.۲۰۰۷ آمادگی خود را برای شرکت در اين نشست اعلام کنيد تا برای اقامت هموندان طی اين دو روز امکانات لازم فراهم شود. همراهی يا عدم همراهی شما در سرنوشت کانون بسيار مو ثر خواهد بود."
وضعيت کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" طی سه چهار سال اخير, و نگرانی موجود در همين دعوت نامه حکايت اين دارند که کانون نويسندگان ايران در تبعيد, که فعال ترين و موثر ترين تشکل فرهنگی و هنری در خارج از کشور بود , می رود تا به محفلی کوچک با فعاليت و تاثيری اندک بدل شود.
من به عنوان يکی از اعضای اين کانون نظرم را در باره ی چرايی تشديد بحران و افول کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" مطرح می کنم.


پيشگفتار

تاريخ وطن ما بارها شاهد مهاجرت داوطلبانه , و ناگزير( تبعيد و آوارگی) بخشی از ايرانيان به خارج از مرزهای کشور بوده است.
يکی از بزرگ ترين مهاجرت ها حدود ۱۳۰۰ سال پيش رخ داده است . در آن هنگام زردشتيانی که می خواستند آيين مذهبی و فرهنگ شان را حفظ کنند به هند مهاجرت کردند. در دوران صفوی, يعنی حدود ۹۰۰ سال بعد بسياری از نويسندگان و دانشوران به هند گريختند."در اين دوران نه فقط هندوستان,که کشور عثمانی ماورالنهرنيز گريزگاه اهل قلم و انديشه بود". پشتيبانی در بار گورکانيان هند از زبان فارسی و شاعران و نويسندگان فارسی زبان سبب شده بود تا دربارشان بزرگترين پناهگاه هنرمندان و دانشوران شود. نه فقط به هند وعتبات ,حتی مواری از مهاجرت به زنگبار و تانزانيا نيز وجود داشت.
مهاجرت های ناگزير قرن بيستم ( سال های ۱۹۰۵ به بعد) دو گونه بودند. عده ای برای کار ونان مهاجرت می کردند , اين عده که اکثرا" دهقان بودند وبه روسيه می رفتند گاه تعداد شان ساليانه به ۲۰۰ هزار می رسيد.عده ای ديگز اهل قلم و سياست بودند که اکثرا" به اروپا می گريختند وعليه حکومت مستبد به مبارزه می پرداختند.
مهاجرت های ناگزيرسال های ۱۹۰۹ , هنگامه ای که محمد علی شاه با به توپ بستن مجلس آغاز کرده بود , نمونه ای از اين دست مهاجرت هاست. محمد علی شاه کشتار آزادانديشان و آزادايخواهان را شروع کرد, اما گروهی توانستند بگريزند و در اروپا گرد هم آيند , و ضمن جلب اروپاييان ( از جمله ادوارد براون) به مسايل ايران و مشروطه خواهی , به افشاگری عليه استبداد محمد علی شاهی نيز بپردازند.
انتشار " صور اسرافيل "علامه دهخدا و شکل گيری محفل فرهنگی وسياسی عليه حکومت , اگر جه نخستين تلاش مطبوعاتی و فرهنگی تبعيديان در خارج از کشور نبود اما پر ارزش و موثر بود.پيش ازانتشار صور اسرافيل روزنامه " اختر" به مديريت محمد طاهر تبريزی در اسلامبول منتشر می شد. سال ها پس از انتشار صوراسرافيل , " حلقه ادبی" تقی زاده , که نشريه کاوه را در آلمان منتشر می کرد , تلاش هاش سياسی وفرهنگی مترقيانه و ارزشمندی را سبب شد. محمد علی جمالزاده و علامه قزوينی نيز از پاهای اصلی اين حلقه بودند, حلقه ای که با برنامه و اهدافی سياسی کارش را آغاز کرد و بتدريج رنگی ادبی نيز گرفت . انتشار نشريه کاوه به دليل مشکلات مالی متوقف شد, و آخرين شماره " کاوه" زير عنوان " ورقه فوق العاده کاوه" در هشت صفحه به تاريخ ۳۰ مارس ۱۹۲۲ منتشر شد(۱).
مهاجرت اهل قلم وسياست جسته و گريخته ادامه يافت.
فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ نشرياتی فارسی در خارج از کشور منتشر می شد,که برخی از اين نشريات را کشور های ديگرمنتشر می کردند, مثل " روزگار نو" که شماره ی نخست آن شهريورماه ۱۳۲۰ در لندن منتشر شد, ناشر آن " شرکت دابلدی در نيويورک" و " هورو استاين" در لندن بودند. روزگار نو توانسته بود با بسياری از روشنفکران ايرانی در خارج کشور تماس بگيرد و از تجربيات آن ها استفاده کند( مثل مجتبی مينوی و مسعود فرزاد و.....) . " پيام نو" نيز که " ناشر افکار انجمن روابط فرهنگی ايران و شوروی " بود , دومين مجله يک کشور خارجی بود,که منتشر می شد( مرداد۱۳۲۳) , و با مواضع دموکراتيک و ترقی خواهانه اش روشنفکران خبره ای چون جلال آل احمد, صادق هدايت , کريم کشاورز , پرويز خانلری,سعيد نفيسی , پروين گنابادی, فاطمه سياح , عبدالحسين نوشين, ذبيح الله صفاو... را جذب کرد.(۲)
با کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲وسرکوب احزاب و سازمان های سياسی و کشتار فعالين آنها, گروه های بزرگی از فعالين سياسی و آزادی خواهان از ايران گريختند. توده ای ها اکثرا" به اتحاد شوروی و کشور های اروپای شرقی
و مليون به اروپا و امريکا پناه بردندو در اين کشور ها به فعاليت سياسی و فرهنگی ادامه دادند.
" در آغاز دهه ۶۰ تشکيل کنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايرانی در خارج کشور , يکی از دستاوردهای پر ارزش فعاليت های صنفی , فرهنگی و سياسی تاريخ مها جرت ايرانيان به خارج کشور بود. " اين جنبش نيرومند دانشجويی ابتدا به دنبال تامين خواست های صنفی دانشجويان بود اما بتدريج سمت و سوی سياسی وفرهنگی به خود گرفت و مبارزه عليه ديکتاتوری شاه را در خارج از کشور سازمان داد.
تا سال های ۵۳-۱۳۵۲ فعاليت های فرهنگی و هنری تبعيديان و مهاجرين در خارج کشور فعاليت هايی در محافل و جمع های چند نفره و اکثرا"در حاشيه ی فعاليت های سياسی بود. جمع هاو حرکت های فرهنگی وهنری زايده ی تشکل ها وحرکت های ايديو لوژيک و سياسی بودند. در اين سال ها محافل محدودی به کارها و پژوهش های فرهنگی و هنری مستقل رو آوردند.
تشکلی با نام " کميته برای آزادی هنر و انديشه در ايران" با دفاع از اهل قلم در ايران و آزادی بيان و قلم در ايران يکی از فعال ترين ها ی آن زمان بود. اين کميته تلاش های چشمگيری برای آزادی رضا براهنی , که در زندان رژيم شاه بود , انجام داد. براهنی آزاد شد , به امريکا مهاجرت کرد و فعاليت گسترده ای را در مورد افشای شکنجه و خفقان در ايران سامان داد.
"کميته برای آزادی هنر و انديشه در ايران" درکنار فعاليت های فرهنگی و سياسی , فعاليت های کانون نويسندگان
ايران را نيز در خارج از کشور مطرح می کرد, و با برگزاری جلسات, راهپيمايی ها , و انتشار پيام دانشجوو...از اهل قلم و خواست های آنان دفاع می کرد. انتشار " نامه سر گشاده احمد شاملو به نويسندگان و روشنفکران جهان" , اخبار مربوط به " ده شب شعر", انتشار بيانيه رضا براهنی , انتشار پيام احمد شاملو به همه ی نيروهای مبارز ملی ( ۱۲ نوامبر ۱۹۷۷) , بيانيه برای آ زادی به آذين و شمس آل احمد نمونه هايی از فعاليت های اين کميته است. (۳)
تيرماه سال ۱۳۵۷ , پس از دوسال مبارزه جهانی اهل قلم و سياست عليه حکم عدم خروج غلامحسين ساعدی از ايران, ساعدی نيز به امريکا مسافرت کرد . او در امريکا با شرکت در کنفرانس های مطبوعاتی , سخنرانی ها و انتشار مطالب متعدد دست به افشای رژيم شاه زد.فاصله سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با مسافرت تعداد ديگری ازاهل قلم (سعيد سلطانپور , فريدون تنکابنی و.....) کميته های ديگری که خواستار آزادی اهل قلم , و آزادی بيان و قلم نيزبودند, شکل گرفت . در اين دوران نشريات فرهنگی و هنری انگشت شماری در خارج ازکشور منتشر می شد. فعاليت های اهل قلم نيز رنگ و تعلق سياسی داشت, برای نمونه به انتشار " ايرانشهر" به سردبيری احمد شاملو می توان اشاره داشت.
با استقرار حکومت اسلامی موج کم سابقه ی مهاجرت ناگزير و مهاجرت داوطلبانه آغاز شد. در آغاز تعداد زيادی از وابستگان رژيم شاهنشاهی, نظاميان , ماموران امنيتی و سرمايه داران ترک وطن کردند , اينان بيش ازهر جای ديگردر امريکا سکنی گزيدند. بزرگ ترين موج مهاجرت اما از سال ۱۳۶۰ آغاز شد , سالی که سرکوب احزاب و سازمان های سياسی و تشکل های صنفی و دموکراتيک آغاز شد. اين بار اعضا و هوداران سازمان مجاهدين , طيف گسترده ای از نيرو های چپ و نيروهای ملی تن به تبعيد سپردند. اکثريت اين بخش از مهاجرين در اروپا ساکن شدند.
ابعاد شکل گيری تشکل ها و حرکت های فرهنگی و هنری در خارج از ايران ( اروپا , امريکا, کانادا , استراليا و....) در اين دوره بی سابقه بوده است . صدها تشکل و بنياد و حرکت فرهنگی و هنری , انتشار صدها کتاب , نشريه فرهنگی و هنری, کارهای پژوهشی ارزشمند و راه اندازی تارنما ها و برنامه های راديويی و تلويزيونی فرهنگی و هنری ميزان و کيفيت اين تلاش های عظيم و گسترده ی اين دوره را بازمی تابانند.

در اين دوره دو گرايش سياسی و فرهنگی در شکل دهی تشکل ها , بنياد ها و حرکت ها ی فرهنگی و هنری نقشی اساسی ايفا کردند:
۱- در اروپا و شهرهايی در امريکا و کانادا, گرايش سياسی و فرهنگی غالب چپگرايانه و ملی گرايانه بود , و هست . به همين دليل صدها تشکل فرهنگی و هنری با گرايش سياسی و فرهنگی چپگرايانه و به طور محدود ملی گرايانه در اروپا و گوشه و کنار جهان, که چپ ها و مليون حضور داشتند, شکل گرفت. کانون نويسندگان ايران" در تبعيد" و" شورای نويسندگان و هنر مندان ايران " از همين دست تشکل ها بودند که در اروپا پا گرفتند .
۲- در امريکا گرايش سياسی و فرهنگی ی سلطنت طلبانه و راست گرايانه , گرايش غالب بود, و هست . به همين دليل " بنياد" سازی فرهنگی و هنری با حمايت هايی از سوی برخی دانشگاه ها و دانشگاهيان بيش از سازماندهی و برپايی تشکل رواج يافته است .در اين گرايش چهره يا شخصيتی پيشگام و يا در نظر گرفته می شود, و حول نظر و برنامه آن چهره و شخصيت حرکت فرهنگی و هنری ای سامان می يابد. بنياد مطالعات ايران , بنياد کيان , بنياد دانشنامه ايرانيکا (۴), بنياد کوروش کبير(۵) و....... که برخی از آن ها تا به حال کارهای ارزشمندی نيز ارايه داده اند, از اين دست نمونه ها هستند.

در طول حدود دو قرن اخيراز ويژگی های مشترک اکثر محافل ,حلقه ها , کميته ها, کانون ها , شورا ها , انجمن ها وبنيادها ی فرهنگی و هنری اين بوده است که تابلوی مريی ,وگاه به ظاهر نامريی گرايش های مختلف ايديو لوژيک, سياسی و فرهنگی , و نيز حزبی , سازمانی و گروهی را بر سر در خود داشته و دارند. احزاب , سازمان ها و جريان های سياسی در همين حدود دويست سال تلاش شان برای برپايی زايده های فرهنگی و هنری خود و يا نفوذ بيشتر در جمع های شکل گرفته, چشمگير بوده است ,البته ازحمايت نيزدريغ نورزيد ه اند و به هنگام بهره ی سياسی و فرهنگی مورد نظربرده اند.
اين نوع رابطه ميان سياست , فرهنگ و هنر , و نيزدرک احزاب , سازمان ها و جريان های سياسی از فرهنگ و هنر, وجمع های فرهنگی و هنری , بويژه روشی که بسياری از جريان های چپ و سلطنت طلبان بکار گرفته اند, روش ورابطه ای زيانبار برای سياست , فرهنگ و هنر بوده است.

کانون نويسندگان ايران "در تبعيد"

کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" در تابستان سال ۱۳۶۱(۱۹۸۲) به همت ۱۴ تن از اعضای کانون نويسندگان ايران , که به دليل فعاليت های سياسی , فرهنگی و هنری آزاديخواهانه مجبور به ترک ايران شده بودند , با انتشار " بيانيه پاريس " اعلام موجوديت کرد. اين افراد با اتکا به اساسنامه کانون نويسندگان ايران( ۱۳۵۹) و منشور کانون نويسندگان ايران(۱۳۵۸) بيانيه اعلام موجوديت خود را اعلام کردند. در بخشی از اين بيانيه آمده است : "...و حال که کانون نويسندگان ايران هم چون ديگر نهاد های ملی و دموکراتيک زير آوار يورش وحشيانه رژيم از هم پاشيده و عملا" امکان فعاليت علنی از کانون سلب شده است , حضور خود را در ميدان مبارزه پی گير با تعهدی که نسبت به سر نوشت مردم و ميهن مان داريم در چارچوب منشور کانون نويسندگان در خارج کشور اعلام می کنيم و همچنان که با رژيم آزادی کش و وابسته سلطنتی مبارزه کرديم , با رژيم آزادی کش و وابسته جمهوری اسلامی نيز با دستمايه فرهنگی و هنری به مقابله می پردازيم و هم ميهنان اهل قلم وهنر در خارج کشور را به همکاری فعال دعوت می کنيم وهمه نويسندگان و هنرمندان آزادی خواه جهان را به ياری می طلبيم" .
اين بيانيه را ناصر پاکدامن , غفار حسينی ,مهدی خانبابا تهرانی ,محمود راسخ ,کامبيز روستا,غلامحسين ساعدی ,خسرو شاکری,علی شيرازی, رضا مرزبان, نعمت ميرزازاده, علی مير فطروس, هما ناطق, بهمن نيرومند و منوچهر هزارخانی امضا و صادر کردند.
پس از اعلام موجوديت, کانون با پايبندی به بيانيه فوق و آيين نامه کانون نويسندگان ايران" درتبعيد" فعاليت اش را آغاز کرد. ساعدی انتشار دور جديد" الفبا" را شروع کرد , و آثار کانونيان را در آن منتشرمی کرد. فروردين ماه ۱۳۶۲, در سالروز مرگ صادق هدايت , به دعوت کانون مراسمی بر سر مزارهدايت برگزار شد.مهر ماه همين سال نيز اعضای هييت دبيران کانون برای اعتراض به حضورجمهوری اسلامی در نمايشگاه جهانی کتاب درفرانکفورت( ۶ اکتبر ۱۹۸۳) به اين شهر سفر کردند, و طی مصاحبه ای مطبوعاتی خواستار برچيده شدن غرفه ی جمهوری اسلامی از اين نمايشگاه شدند.سال ۱۳۶۳ نيز کانون به فعاليت های خود ادامه داد. مرگ ساعدی در ۲ آذر ماه ۱۳۶۳ برميزان اين فعاليت ها تاثير گذاشت و کاهشی چشمگير را سبب شد.در فاصله سال های۱۳۶۴تا۱۳۶۷ عليرغم اينکه اعضايی جديد به کانون پيوستند اما فعاليت های کانون دچار رکود شد.مرگ ساعدی , عدم همکاری و جدايی برخی از اعضای موسس کانون نويسندگان" در بتعيد" ( منوچهر هزارخانی, هما ناطق , علی ميرفطروس و....) نيز برخی ازعوامل اين رکود بودند.
سال ۱۳۶۷ دور تازه ای از فعاليت های کانون آغاز شد. جدا از تاثير گذاری شرايط داخل کشور بر مجموعه حرکات فرهنگی ,هنری و سياسی تبعيديان, فعاليت و تلاش جانانه ی برخی ازاعضا ی کانون به ويژه زنده ياد پرويز اوصياء در بروز اين تحرک نقش داشت.
مهم ترين رخداد حيات کانون نويسندگان ايران" در تبعيد" برگزاری مجمع عمومی دسامبر ۱۹۸۹( آذرماه ۱۳۶۸) و ژانويه ۱۹۹۱ بود. اين مجمع ازسويی نمايش واقعی و درد آور بخشی ازضعف ها و انحرافات اهل قلم ( وسياست ) , واز سويی ديگر نمايشگر تلاش بخشی از روشنفکران اهل قلم و سياست برای فاصله گرفتن از فرقه گرايی , عدم تامل مخالف خود و خود محوری های بيمارگونه بود. موضوع اصلی مورد بحث در اين مجامع " تصميم گيری در باره اساسنامه " به ويژه بند ۷ از فصل دوم اساسنامه – فصل عضويت- بود. در اين بند آمده بود: " عناصر سانسور وسرکوب و تفتيش عقايد که جهت تحکيم اختناق فرهنگی و اجتماعی در رژيم گذشته و کنونی شرکت داشته اند , نمی توانند عضو کانون باشند."
اين بند را هرفرد و دسته ای در کانون با معيارهای سياسی , فرهنگی و هنری مورد قبول خود تعبير و تفسير می کرد ند و با سوء استفاده ازکلی گويی نهفته در اين بند, مانع ورود اهل قلمی که انديشه و کردارش با آن معيار ها همخوانی نداشت , به کانون نويسندگان ايران در تبعيد می شدند.
درفضايی آلوده به مشاجره, اهانت, اتهام زنی,ترورشخصيت, پيشداوری, وکينه ورزی سرانجام با رای اکثريت اعضای حاضر در مجمع عمومی اين بند از اساسنامه حذف شد. حذف اين بند را می توان غلبه نسبی گرايش آزادی خواهانه و دموکراتيک در کانون نويسندگان ايران در تبعيد دانست , حذف اين بند سبب افزايش چشمگير اعضا ی کانون , به ويژه شاعران و نويسندگان جوان, و راهگشای فعاليت های گسترده , موثر و منشا اثر کانون نويسندگان ايران" در تبعيد" شد.
برخی ازفعاليت های کانون از سال ۱۳۶۷ تا سال۲۰۰۲ فهرست وار اين ها هستند:
- برگزاری مجامع عمومی و جلسات هييت دبيران , و تلاش برای عضو گيری بيشتر
- انتشار خبرنامه کانون , نامه يا " دفتر"کانون به عنوان نشريه کانون, وچند يادنامه
- برگزاری بيش از يک صد برنامه فرهنگی و هنری دراروپا, امريکا وکانادا(شب های شعر, داستان و سخنرانی,
برگزاری نمايشگاه , نمايش فيلم , جلسات بزرگداشت و.....)
- انتشار بيش از يک صد اطلاعيه, بيانيه و نامه سرگشاده به زبان های فارسی , انگليسی , فرانسوی و....... در دفاع از آزادی انديشه , بيان و قلم در ايران و جهان , و نيز افشای قلم شکنی های حکومت اسلامی.
- همکاری با تشکل های اهل قلم در سرتا سرجهان , ونيزهمکاری با تشکل ها و کانون های فرهنگی وهنری ايرانی.
- فعاليت گسترده و موثر در رابطه با افشای جهانی قتل های زنجيره ای , به ويژه قتل محمد مختاری و پوينده.
- تلاش گسترده وموثر برای آزادی اهل قلم در بند در ايران ( نمونه در رابطه با فرج سرکوهی و....)
- همکاری و تلاش موثر برای شکل گيری" انجمن قلم ايران در تبعيد"(۶)
و...
در فاصله اين سال ها اگر چه بر تعداد اعضای کانون افزوده شد اما برخی ديگر از اعضای موسس کانون و اعضای شناخته شده, کانون را ترک کردند, ويا هيچگونه فعاليتی در رابطه با کانون انجام نداند .( ناصر پاکدامن , مهدی خانبابا تهرانی , محمود راسخ , خسرو شاکری , بهمن نيرومند, علی شيرازی , کامبيز روستا, محسن يلفانی , هادی خرسندی و........)
از سال ۲۰۰۲ به اين سو فعاليت کانون رو به کاهش گذاشت و دريکی دو سال اخيرنيز عليرغم برگزاری چند مجمع عمومی, برنامه ها ی ادبی , صدور اطلاعيه , انتشار " دفتر کانون ", راه اندازی تارنمای کانون , جلسات پالتاکی و..., کانون نويسندگان ايران "در تبعيد" دچاررکود ی بيشتر شد ه است, در اين سال ها نيز برخی ديگر از اعضای قديمی کانون, کانون را ترک کردند .( اسماعيل خويی , نسيم خاکسار و........ )
اکنون کانونی که درعمر ۲۴ ساله اش , سال ها يکی از مطرح ترين , فعال ترين و موثر ترين تشکل های فرهنگی و هنری درخارج از کشور بود , و ده ها تن از برجسته ترين روشنفکران و روشنگران اهل قلم در بر پايی و تدوام فعاليتش نقش ايفا کردند , می رود تا فلج شود ويا حداکثربه محفلی کوچک و کم اثر بدل گردد.
کانونی که اعضايش خالق بيش از صدها اثر فرهنگی و هنری در تبعيد هستند , و ده ها نشريه ی فرهنگی و هنری و تارنما ی اينترنتی در تبعيد راه انداخته اند , کانونی که با فراخوان اش در اعتراض به کشتار اهل قلم در ايران, حرکتی عظيم در خارج کشور پا گرفت , و....... می رود تا شاهد سرنوشتی تلخ و اسف بار باشد.

چرايی و چگونگی تجربه يک" شکست"

تجربه کانون نويسندگان ايران" در تبعيد" نشان اين واقعيت مکرر است که ما کار جمعی بلد نيستيم , و ما ,روشنفکران و روشنگران اهل قلم تبعيدی, بی حوصله تر, زود رنج تر , متفرعن تر , خود خواه تر و فرقه گراتر از آنيم که بتوانيم کاری جمعی , دموکراتيک و پايدار سامان دهيم . من از بسياری ازدلايل تاريخی , فرهنگی , روانی و ساختاری بحران کانون " فاکتور " می گيرم و به موارد مشخص و تا حدودی قابل دستيابی و تحقق اشاره می کنم. برخی ازدلايل "شکست" اين تجربه فهرست وار اين ها هستند:
۱- فقدان منش و روحيه ی دموکراتيک در کارنامه ی ما کانونيان به وفور ديده می شود. واقعيت اين است که بردباری وتحمل در اين کانون, که حضور گرايش های فکری , فرهنگی وهنری مختلف و متعدد می بايد از ويژگی هايش باشد, وجود نداشته و ندارد.
در کانون نويسندگان ايران در تبعيد فقدان عدم تحمل و بردباری تا حد اتهام زنی , ارعاب و حذف مخالف پيش رفته است . اختلاف و انتقاد آغاز حذف خود يا ديگری بود , و متاسفانه آغازگران حذف خود وديگران بيشتر اعضای قديمی کانون بودند . اختلاف های نظری , سياسی و شخصی دو نفره , که سرانجام خروج يا حذف يکی از طرفين را بهمراه داشت , بارها در کانون اتفاق افتاده است.
۲- تلاش گرايش های ايديو لوژيک و سياسی مختلف برای تبديل شدن به گرايش غالب در کانون , و بهره برداری سازمانی وسياسی از اين تشکل , تا حد حذف گرايش های ديگر در کانون وجود داشته و دارد . درک و کردار ايديولوژيک وحزبی داشتن از فعاليت های صنفی و دموکراتيک در حد عدم تحمل و بردباری ريشه دار نيست و کانونيان می توانستيم از آن فاصله بگيريم .
۳- نخبه گرايی ازآغاز شکل گيری کانون نويسندگان ايران در تبعيد تا به امروز مانعی بزرگ در راه تداوم فعاليت و تحکيم اين کانون وگسترش فعاليت هايش بوده است . از همان هنگام " نخبه گانی " بودند که کانون نويسندگان ايران در تبعيد را محفلی برای خود وديگرانی که نخبه می پنداشتند , می خواستند . نخبه گرايان به همراه فرقه گرايان تا به امروز,از درون وبيرون کانون, در راه کاهش بحران و مسايل ومشکلا ت درون کانون مانع ايجاد کرده اند. اينان به جای اينکه نقش خويش را درتشديد بحران های کانون بجويند و ببينند تاسف خوران ديگران را مسبب زمين گير شدن کانون قلمداد می کنند. برگ های فراوانی از تاريخ کانون نويسندگان ايران در تبعيد راوی نقش بحران زای " نخبه گرايان" است.
۴ - عدم پيوستن بخش بزرگی ازاهل قلم در خارج کشوربه کانون , به دليل غلبه ی گرايش فرهنگی وسياسی چپ و محفلی در کانون, از ديگر عوامل ضعف اين تشکل بوده و هست.
۵- غلبه روابط بر ضوابط نيزدر طول زندگی کانون نويسندگان ايران در تبعيد بر بار مسايل و معضلات اين تشکل افزوده است . نمونه اش حکايت " دفتر" های کانون است." دفتر" هايی که می بايد ارايه دهنده ی آثار اعضای کانون و تلاش های فرهنگی و هنری اين جمع , و نيز وسيله ای برای نزديکی اعضا و تحکيم اين تشکل می بودند , متاسفانه وسيله ای برای واگرايی بيشتر اعضا ی کانون شد ند. " دفتر"های کانون نه به عنوان ارگان و دفترهای کانون , به عنوان دفترهای شخصی برخی از ويراستاران اين دفتر عمل کردند.
۶- از مهمترين عوامل فلج شدن کانون وضع مالی بد کانون است . اکثر اعضای کانون تبعيديانی بوده و هستند که از امکانات اجتماعی پناهندگی استفاده کرده و می کنند, و يا مشاغلی در حد تامين زندگی خود و خانواده خود داشته و دارند. حاميان کانون نيز که اکثرا" چپ ها هستند به دليل تفکر , منش و روش زندگی شان ثروت آفرين و ثروت اندوز نبوده و نيستند, از سوی ديگر کانون به دليل موضع گيری های فرهنگی و سياسی اش عليه حکومت اسلامی , و نيز موضع گيری در برابر گرايش های فرهنگی و سياسی ديگر , ازحمايت مالی ايرانيان ثروتمند بر خوردار نبوده است.
۷- طولانی شدن عمر بتعيد وفقدان نسل جوانی از اهل قلم که بساط خانه تکانی پهن کنند , وجايگزين اعضای کنار کشيده , ويا اعضايی که به ناچار به دنبال لقمه نانی رفته اند, شوند تلخی تجربه اين" شکست" را به کام مان می ريزد.

***

زير نويس و برخی منابع:

۱- محمد علی جمال زاده, " چهارشنبه شبی که سرنوشت من نوشته شد" مجله راهنمای کتاب , شماره ۳, سال پنجم , خرداد۱۳۴۱
- کاوه ,يک مجله ی پيشرو, نگاهی به مقاله ها و درونمايه ی نشريه ها در اين صد و چند سال...... شماره های متعدد نشريه سيمرغ( کاليفرنيا)
- گفت و گوی بهرام معصومی با دکتر محمد عاصمی , به مناسبت هشتادو پنجمين سال انتشار کاوه , نيمروز , شماره ۶۲۹ , اسفند ماه ۱۳۷۹
۲- شمس لنگرودی , تاريخ تحليلی شعر نو , جلد اول , نشر مرکز( تهران), ۱۳۷۷
۳- پيام دانشجو , شماره های متعدد ( شماره ۲ , آذرماه ۱۳۵۶ , و شماره های سال ۱۳۵۷ )
۴- در باره دانشنامه ايرانيکا و بنياد دانشنامه ايرانيکا ر. ک به مقاله ی من با عنوان " دانشنامه ايرانيکا , غير سياسی و بی طرف؟" , که در تارنما های اخبار روز( ۲۸ آبانماه ۱۳۸۵ , ۱۵ نوامبر ۲۰۰۶) , گويا و ايرانيان , و نيز نشريه ايرانيان واشنگتن دی, سی منتشر شد . من در آن مقاله ونيز در پاسخ به منتقدان آن مقاله نظرم را در باره گرايش سياسی و فرهنگی گردانندگان اصلی دانشنامه ايرانيکا و بنياد دانشنامه ايرانيکا نوشتم.
جليل دوستخواه , اسماعيل نوری علاء , هادی خرسندی و....در رد مطالب مطرح شده در مقاله ی من در باره دانشنامه ايرانيکا و بنياد دانشنامه ايرانيکا , مقالاتی نوشتند که می توانيد در تارنما های اخبار روز و ايرانيان بخوانيد.( آبان, دی و بهمن ماه ۱۳۸۵ , نوامبر و دسامبر ۲۰۰۶ و ژانويه ۲۰۰۷)
۵- مجله جوانان در گزارشی در رابطه با آغاز به کار " بنياد کوروش بزرگ" , از تازه ترين بنياد ها , می نويسد:" يکشنبه ۲۹ آپريل ۲۰۰۷, بورلی هيلز هتل لس آنجلس, شاهد يک رويداد بزرگ و غرور آفرين جامعه ايرانی بود.......ورودی هتل با تابلو های زيبايی از سربازان هخامنشی تزيين شده بود. انگار به همان دوران طلايی تاريخ سرزمين مان بازگشته ايم و با سربازان دلير هخامنشی گام بر ميداريم . ثدای رسای کوروش بزرگ در سرسرای هتل پيچيده بود . رژه سربازان هخامنشی تا درون سالن و سپس بالروم هتل ادامه داشت ....امير ( طراح برجسته ايرانی).... پايه گذار دور تازه ای از تاريخ مهاجرت ايرانيان شد..... شهردار بورلی هيلز , کليد طلايی شهر را به علياحضرت شهبانوی فرح پهلوی اهدا کرد ........چهره های سر شناش شب پر شکوه بنياد کوروش از جمع اهل قلم استاد يارشاطر,عباس پهلوان, بهروز صور اسرافيل , مهدی ذکايی, مهسا ذکايی و........حضور داشتند........"
۶- مسعود نقره کار , بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران , در باره کانون نويسندکان ايران" در تبعيد", جلد چهارم , انتشارات باران, ۲۰۰۲

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/33415

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"سياست" بازی با قلم، از "حلقه ادبی تقی زاده" تا کانون نويسندگان ايران "در تبعيد"، مسعود نقره کار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016