شنبه 10 فروردين 1387

کمدی اجتماعی در جوار توطئه توهم، گفتگوی محمود فرجامی با پيمان قاسم خانی در هنگام نوشتن فيلمنامه مرد هزار چهره

شبهای برره
دو جور طنز اجتماعی داريم. يک‌جور طنزی اجتماعی است که به نظرم طنز "صبح جمعه‌ای" است با کاراکترها و نوع نگاه تکراری‌، مثلا در مورد آقای کارمندی و گرانی و اين مسائل. نوع ديگرِ طنز اجتماعی هم وجود دارد از بالاتر به اين موضوعات نگاه می‌کند و سعی می‌کند اين ها را بشناسد و ‌آيينه‌ای فراهم کند که ما در آن ببينيم چه شکلی هستيم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دی ماه پارسال، برای مصاحبه درباره کمدی اجتماعی به ديدن قاسم خانی رفتم. ترافيک زيادی را تحمل کردم تا به دفترش رسيدم. آنجا ژوله و الوندی هم بودند و داشتند سه نفری دنبال علتی می گشتند که يک بابايی به بهانه آن از شيراز بيايد تهران. قاعدتا داشتند درباره فيلمنامه ای کمدی طرح می ريختند که می دانيم الان دارد با نام مرد هزار چهره از تلويزيون پخش می شود. برای من که واقعا شگفت آور است که طرحی به آن خامی چطور در اين مدت کوتاه نوشته، کارگردانی و تدوين شده و دارد پخش می شود. مساله زمان در کارهای ادبی و هنری مساله واقعا مهمی است که معمولا در هنگام نقد و بررسی کارها مورد توجه قرار نمی گيرد و از اين بابت واقعا بايد به پيمان و همکاران نويسنده اش دستمريزاد گفت.

به هر حال اين گفتگويی ست با قاسمخانی که در هنگام نوشتن "مرد هزار چهره" انجام شده، اما موضوع آن هيچ کدام از کارهای قاسم خانی و مديری نيست، بلکه موضوع آن کمدی اجتماعی و نقد طنزآلود مسائل اجتماعی است. شايد به همين خاطر فارغ از موضعگيری های مرسوم باشد و برای شناخت نوع نگاه قاسمخانی بهتر.

اين گفتگو با اندکی حذف (صرفا برای جاگرفتن در صفحه مورد نظر) در ويژه نامه طنز مجله «خردنامه» چاپ شد و به نظرم رسيد حالا که بحث ها و نقدها درباره کار جديد مديری و قاسم خانی بالا گرفته، شايد به روشنتر شدن فضای نقد کمک کند.


محمود فرجامی: پيمان قاسم‌خانی، يکی از پرکارترين و موفق‌ترين فيلمنامه‌نويسان کمدی در سينما و تلويزيون ايران است که فيلمنامه آثاری چون: من زمين را دوست دارم، نان و عشق و موتور هزار، مارمولک و مکس در سينما و مجموعه‌هايی نظير هتل، پاورچين، کمربندها را ببنديد، شب‌های برره و باغ مظفر در سيمای جمهوری اسلامی ايران را نوشته است. آثار او عمدتا سمت و سوی اجتماعی دارند. با پيمان‌قاسم‌خانی درباره کمدی اجتماعی به گفتگو نشسته‌ايم.

-------------------------------

* آقای قاسم‌خانی؛ ما در اَشکال مختلف طنز و کمدیِ نوشتاری در ايران ، از داستان کوتاه و يادداشت گرفته تا فيلمنامه‌تلويزيونی و نمايشنامه‌ راديويی، دو مقوله موضوعی بارز داريم: طنز سياسی و طنز اجتماعی. اين‌طور به نظر می‌رسد که به خاطر محذورات و دردسرهای طنز سياسی، بسياری از نويسندگانی که به طرف طنز اجتماعی رفته‌اند، سعی کرده‌اند که حتما فاصله خودشان را با طنز سياسی حفظ کنند؛ اما چون بسياری از مسائل اجتماعی در نهايت با مسائل سياسی مرتبط هستند، اين پرهيزِ اجباری يا اختياری اثر نامطلوبی بر روی طنزهای اجتماعیِ آن طنزپزدازان گذاشته‌باشد. اين امر به خصوص در صدا و سيما که سازمانی دولتی است و در مورد مسائل سياسی زير ذره‌بين و انتقاد دائمی، بيشتر نمود داشته و دارد. نظر شما به عنوان نويسنده‌ای که بيشترين فعاليت‌تان در تلويزيون است دراين‌باره چيست؟

قاسم‌خانی: همين که گفتيد درست است. امروزه من ترجيح می‌دهم دور و بر موضوعات سياسی نگردم، به خصوص در رسانه‌ای به گستردگی تلويزيون که در کنار مخاطبين معمول، عده‌ای با اذهان بيمار و دچار توهم توطئه هم جزو بينندگان آن هستند. ضمن اينکه در جامعه ما کلا به نظر می‌آيد طنز سياسی شان بالاتری نسبت به طنز اجتماعی دارد. من با اين فرضيه مخالفم. هر گونه اصلاحات ريشه‌ای در سياست مستلزم اين است که ما (مردم) اول بايد ببينيم چه هستيم و چه اشکالاتی داريم. گذشته از اين، به نظر من، ما دو جور طنز اجتماعی داريم. يک‌جور طنزی اجتماعی است که -با احترام به آن دوستان- به نظرم طنز «صبح جمعه‌ای» است با کاراکترها و نوع نگاه تکراری‌، مثلا در مورد آقای کارمندی و گرانی و اين مسائل. نوع ديگرِ طنز اجتماعی هم وجود دارد از بالاتر به اين موضوعات نگاه می‌کند و سعی می‌کند اينها را بشناسد و ‌آيينه‌ای فراهم کند که ما در آن ببينيم چه شکلی هستيم. به گمان من اين نوع نگاه دوم را مهران مديری به طور جدی در تلويزيون رواج داد. البته بايد شرايط را هم در نظر گرفت که مثلا دهه ۶۰ شرايط ويژه خودش را داشت. به هر حال در مجموع اينکه عده‌ای معتقدند در طنزنويسی، طنز سياسی کلاس بالاتری دارد، موافق نيستم، ضمن اينکه مساله «گستردگی» هم مطرح است. وقتی سريالی در تلويزيون پخش می‌شود، ميليون‌ها نفر آن را می‌بينند. وقتی چنين چيزی اين‌قدر جواب می‌دهد به نظر من يک قشر روشنفکر طنزنويس که آن حرف را می‌زنند، در مقابل خيل عظيم جامعه گم هستند.

* احساس می‌کنم شما تلويحا داريد طنز مطبوعاتی را به‌خاطر اينکه مخاطبش در مقايسه با رسانه‌ای مثل تلويزيون کمتر است، تحقير می‌کنيد!

قاسم‌خانی: نه، تحقيرها به ما برمی‌گردد که ناچاريم به سليقه عموم تن بدهيم چون آمار را بالا می‌برد و مثلا ۸۰ درصد بيننده، می‌شود ۹۰ درصد بيننده. چون اگر بشود ۷۰ درصد خورده‌ايم زمين. از اين ديد اتفاقا تحقير مال ماست چون طنزنويسان مطبوعاتی يا آن‌هايی که مثلا توی وبلاگشان طنز می‌نويسند، مجبور نيستيد به سليقه عموم تن بدهند و به‌خاطر همين راحت‌تر هستند. من خيلی دوست دارم نوشتن در اختيار خودم باشد. ممکن است اگر در اختيار خودم باشد آن چيزی که می‌نويسم چيز ديگری باشد. ولی در تلويزيون و سينما نوشتن قواعد خودش را دارد و سرمايه‌ای است که بايد برگردد و آماری که بايد برود بالا.

* به نظر می‌آيد، گذشته از مساله سرمايه و بيلان که به آن اشاره کرديد، يکی از مشکلاتی که روی کيفيت کار طنز رسانه‌ای تاثير می‌گذارد، «نتيجه‌گرايی» باشد که هرچقدر رسانه رسمی‌تر باشد، اين الزام هم بيشتر می‌شود و در تلويزيون به منتها درجه خودش می‌رسد...

قاسم‌خانی: ببينيد، مساله فقط مديران و سياستگزاران و بخشنامه‌ها نيستد؛ مردم هم دوست دارند که کمدی حرف‌های روز را بزند و مشکلات جاری را بيان کند. مثلا در «باغ مظفر» من يک قسمت را نوشتم و آن را خيلی دوست داشتم که در ذهن کاراکتر (کامران) می‌گذشت ولی وقتی پخش شد، فردايش رفتم روزنامه بخرم. روزنامه‌فروش گفت: «قسمت ديشب خيلی چرت و پرت بود کی آن را نوشته بود؟» ولی قسمت‌هايی که اتفاقا حرف اجتماعی داشت و گرايشات صبح جمعه‌ای داشت، مردم خيلی خوششان می‌آمد و تشکر می‌کردند که حرف دل ما گفته شده است. آنها دوست ندارند کمدی خيلی انتزاعی و شخصی باشد. من اوايل يک‌جوری روی برادران مارکس تعصب داشتم چون مطلق ابزورد هستند و جهت‌گيری اجتماعی خاصی در آنها پيدا نمی‌کنيد. حتی از لحاظ تم هم واقعا يک تم مشترک ندارند. ولی بعد از يک مدتی به اين نتيجه رسيدم که مردم جور ديگری می‌پسندند. آن موقع می‌گفتم پيام مزخرف است اما الان وجود پيام، يا اگر ظريف‌تر بخواهم بگويم، يک تم اجتماعی را در کارهايم حياتی می‌دانم و من حرفم را در تم می‌گنجانم مثلا در برره تم اين بود که ما چرا اين‌جوری هستيم. گاهی داستان‌هايی می‌نويسم که کاملا ابزورد هستند و در آن چيزی هست که باب سليقه من است ولی از تم اصلی عدول نمی‌کنند. وقتی ما مخاطب ميليونی داريم به نظرم بايد يک مقداری به سليقه مردم تن بدهيم.

* البته به نظر می‌آيد مساله تفاوت بين انواع مختلف طنز و کمدی، فقط به سليقه مردم برنمی‌گردد، بلکه جنس رسانه هم تعيين کننده‌است. مثلا در مطبوعات چون امکان دوباره‌خوانیِ طنز وجود دارد، همين باعث می‌شود طنزها کوتاه‌تر و عميق‌تر و کنايی‌تر شوند. اصلا بسياری از کسانی که کتاب و روزنامه می‌خوانند همانهايی هستند که فيلم و سريال‌های کمدی را هم تماشا می‌کنند، اما در هر موقعيتی چيزی را می‌پسندند و اين طبيعی هم هست.

قاسم‌خانی: بله کاملا درست است. اصلا طنز نوشتاری و کمدی دو امر کاملا مختلف هستند و ربطی به هم ندارند. تنها ربطشان اين است که خنده‌دار هستند.

* به نظر شما اين تفاوت ميان کمدی تلويزيونی و کمدی سينمايی تا چه حد است؟ آيا قبول داريد که کمدی‌های تلويزيونی، به خاطر مسائل گوناگونی که يکی از آنها زمان کم برای مراحل مختلف توليد است، به طور کلی نسبت به کمدی‌های سينمايی ضعيف‌تر هستند؟

قاسم‌خانی: يک کم اين شکلی است. منتها من اين‌طور نگاه نمی‌کنم. من همان‌قدر برای يک قسمت از باغ مظفر زحمت می‌کشم که برای مارمولک.

* حاصل همکاری شما با مهران مديری، چند سريال کمدی بوده‌است که نقد اجتماعی متفاوتی را توليد کرده‌است. نقدی که به شدت برای توده مردم جذاب بوده و ضمنا سويه‌های روشنفکری هم داشته‌است. خصوصا «برره» به عنوان کاريکاتوری از جامعه ايران خيلی خوب جا افتاد و علاوه بر عموم مردم، بسياری از روشنفکران هم از آن استقبال کردند. به‌خصوص در بعضی جاها به هجويه‌ای هوشمندانه از اجتماع کنونی بدل می‌شد. چطور به چنين فضايی دست يافتيد؟

قاسم‌خانی: يک مقداری اتفاقی بود. آنچه مهران اول درنظر داشت يک کمدی خيلی ساده بود درمورد يک زن و شوهر؛ يک کمدی خانوادگیِ يک کمی روشنفکرانه و در يک خانواده فرهنگی سطح بالا. يک مقدار گرايش‌های ابزوردی هم داشتيم که اگر يادتان باشد آن اوايل سه پيرمرد در آن بودند که يک مقداری حرف‌های عجيب و غريبی می‌زدند و ديالوگ‌هايی می‌گفتند که معمولا به هيچ‌جا نمی‌رسيد. اما نگرفت و به طور اتفاقی برره به وجود آمد. اول مهران فاميل خودش را انتخاب کرد و گذاشت برره که فاميل بامزه‌ای بود و بعد که با مهراب، برادرم صحبت کرديم که يک سری خصوصيت برای آن تعريف کرديم و واقعا يادم نمی‌آيد از چه زمانی به اين نتيجه رسيدم که خوب است که اين برره، به ماکتی از جامعه خودمان تبديل شود که همه شوخی‌هايی که نمی‌توانيم با اقوام بکنيم و آن چيزهای بدی که می‌دانيم در جامعه‌مان به وفور داريم و درموردش صحبت نمی‌کنيم، در آنجا پياده کنيم. بعد امتحان کردم و دو سه مورد گذاشتم و ديدم که جواب داد و کم‌کم فرهنگ و زبانی برای آن ساخته‌شد. برنامه‌ريزی خاصی نبود ولی وقتی رفتيم به آن سمت يادم است وسط‌های کار بود فهميدم که چه گنجی پيدا کرده‌ام و بايد از آن استفاده کنم. گرفتن کار ببره از جنس گرفتن کار هری‌پاتر بود و هرچند اتفاقی جرقه‌اش زده شد، اما موفقيت آن اتفاقی نبود. فکر شده و کارشناسی شده بود. گرفتن مجموعه هری پاتر ربطی زيادی به ساختار قصه و اين‌جور چيزها ندارد. ربط دارد به ساختن يک دنيا و يک فرهنگ متفاوت و اينکه مردم آن دنيا را قبول کرده‌اند و در آن فرو رفته‌اند. برره از اين جهت می‌تواند شبيه به آن باشد. يک دنيا تعريف کرديم و مختصات و زبانش و همه آن چيزهايی که يک دنيای ديگر نياز دارد. البته در پاورچين، برره به صورت جنبی مطرح بود اما در «شب‌های برره» به طور مستقيم به سراغ اين «ماکت» رفتيم و البته خيلی هم شر برای‌مان درست کرد.

* چگونه؟

قاسم‌خانی: انگ‌های زيادی به ما زدند؛ به خصوص انگ سياسی. من به کسانی که به برره انگ سياسی می‌زدند، گفتم که ما انگيزه خاص سياسی نداريم، ما يک نگاه می‌کنيم، ما داريم می‌گوييم مردم چرا اين‌جوريند. چرا ما خودمان اينجوری‌ايم. اين مهمتر است از اينکه چرا فلان جناح فلان جور است. اما با عينک سياسی می‌شود همه چيز را سياسی ديد. اتفاقا اگر نگاه کنيد حرف‌های سريال «کمربندها را ببنديد» (از کارهای ديگر به نويسندگی قاسم‌خانی) از برره تندتر بود و اگر می‌خواستيم برداشت‌های سياسی بکنيم خيلی بيشتر از برره راه می‌داد! اما به دليل اينکه به اندازه برره نگرفت، حساسيتی هم ايجاد نکرد و تمام شد و رفت.

* اين معضلِ برداشت‌های سياسی از طنز اجتماعی نسبتا شيوع دارد. به نظر شما چرا چنين است؟

قاسم‌خانی: به نظر من چون ظرفيت‌ها پايين است و حساسيت‌ها بالا. هيچ‌کس دوست ندارد که باهاش شوخی شود، و به همين خاطر بسياری از طنزهای اجتماعی را به سياست ربط می‌دهند که بهتر بشود با آن برخورد کرد. مثلا وقتی برای «باغ مظفر» کار می کرديم، آن‌قدر برای کار قبلی‌مان گرفتاری برای تلويزيون درست شده بود که از ما خواسته شده بود که کار خانوادگی بکنيم و باعث برداشت سياسی نشويم. اما باز از کار باغ مظفر هم برداشت‌های سياسی عجيب و غريبی درآمد. در حالی‌که حرف اصلی من در نهايت اين بوده و هست که اگر ما شرايط زندگی ايده‌آلی نداريم، مقصر خودمان هستيم. نه اينکه استحقاقش را نداشته‌باشيم، نه. بلکه بايد خودمان را تغيير بدهيم و من فکر می‌کنم دغدغه کمدی اجتماعی ما همين است.


به نقل از سايت دبش

برای دادن نظر درباره اين مطلب، لطفا اينجا (http://www.debsh.com/cgi-bin/yaddashta.cgi?entry_id=3006) را کليک کنيد.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/36322

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'کمدی اجتماعی در جوار توطئه توهم، گفتگوی محمود فرجامی با پيمان قاسم خانی در هنگام نوشتن فيلمنامه مرد هزار چهره' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016